به ما آموختهاند که چرخدندهی قابل تعویض یک ماشین بزرگ باشیم.
به ما آموختهاند که برای سریعتر رسیدن به خوشبختی، مصرفکننده باشیم.
به ما آموختهاند که به کار و مشتریانمان اهمیت ندهیم.
و به ما آموختهاند که همرنگ جماعت شویم.
در سر در مدرسهی محلهتان چنین چیزی به صورت پنهانی نوشته شده بود:
«ما در اینجا کارگران کارخانههای فردا را تربیت میکنیم. دانشآموختگان ما توانایی بسیار خوبی در پیروی از قوانین دارند و ما قدرت مصرف را به عنوان کمکی در راستای تأیید اجتماعی آموزش میدهیم.»
غیر ممکن است مدرسهای را تصور کنید که سردر آن نوشته شده باشد:
«ما طریقهی داشتن ابتکار و تبدیل شدن به یک هنرمند فوقالعاده، طریقهی به چالش کشیدن وضع موجود و تعامل با شفافیت را به مردم میآموزیم. دانشآموختگان ما درک میکنند که مصرف، راه حل مشکلات اجتماعی نیست.»
مطالبی که در مدرسه به بچهها یاد میدهیم به قرار زیرند:
· همرنگ جماعت شدن
· پیروی از دستورات
· یادداشتبرداری درست
· حضور روزانه سر کلاس
· عجله برای مطالعهی آزمونها و توجه به مهلت آنها
· داشتن دستخط خوب
· رعایت علائم نگارشی
· خرید وسایلی که سایر بچهها خریداری میکنند
· سؤال نپرسیدن
· به چالش نکشیدن افراد صاحب قدرت
· رفتن به دانشگاه
· داشتن یک رزومهی خوب
· نیافتادن در درسها
· نگفتن حرفهایی که ممکن است شما را سرافکنده کنند
· داشتن کمی سررشته در تمامی امور
· شرکت در تعداد زیادی فعالیت فوق برنامه
· اجازه ندادن به بقیه بچهها برای صحبت راجع به شما
· رفتن به سراغ موضوع بعدی بلافاصله بعد از یادگیری یک موضوع
فقط دو چیز باید درس داده شود:
1- حل مسائل جالب: نظیر این سؤال: حال برای گام بعدی چه کنم؟
2- رهبری: چگونه از لحاظ اجتماعی باهوش باشیم و راحت با افراد ارتباط بگیریم و عناصر لازم برای قبیلهسازی بشناسیم.