میدان کوانتومی، میدانی نامرئی از انرژی و اطلاعات است – یا میتوان گفت میدانی از هوش یا آگاهی – که در ورای مکان و زمان وجود دارد. هیچ چیز مادی یا فیزیکی در آنجا وجود ندارد. این میدان در ورای هر چیزی است که با حواس قابل درک باشد. میدان یکپارچه ی انرژی و اطلاعات آن چیزی است که بر قوانین طبیعت حکمرانی میکند. دانشمندان تالش کرده اند اینّ فرایند را بصورت کمی در بیاورند تا بتوانیم آن را بهتر درک کنیم و همواره دارند چیزهای بیشتری در این باره کشف میکنند.
هوشی خود-سامان وجود دارد که انرژی است و به تمام کائنات و کهکشانها نظم میبخشد. بعضی از افراد میگویند که این ایده تا حدودی غیرعلمی به نظر میرسد. در پاسخ به این افراد این پرسش مطرح می شود.
بعد از یک انفجار چه اتفاقی رخ میدهد – نظم یا بینظمی؟ آنها همیشه پاسخ میدهند که بینظمی ایجاد میشود. سپس میپرسیم: پس چرا بعد از بیگ بنگ که بزرگترین انفجار جهان است، چنین نظمی ایجاد شده است؟ باید هوشی در کار باشد که ماده و انرژی را صورت بخشد و تمام نیروهای طبیعت را وحدت بخشیده و چنین شاهکاری بیافریند.
این هوش، انرژی میدان کوانتومی یا میدان یکپارچه است. اگر میخواهید بدانید این میدان چگونه است، تصور کنید که تمام افراد و بدنهای روی زمین، تمام حیوانات، گیاهان و اشیای فیزیکی – خواه طبیعی باشند یا ساخته ی دست بشر– به همراه تمام قاره ها، اقیانوسها و حتی خود زمین ناپدید شوند.
سپس تصور کنید که تمام منظومه های شمسی در کهکشان ما و سپس تمام کهکشانهای دیگر ناپدید شوند. هیچ هوایی نیست، هیچ نوری هم نیست که با آن چیزی را ببینیم. سیاهی مطلق است، خلا، میدان نقطه ی صفر.
شاید عجیب به نظر برسد، اما میدان کوانتومی خالی نیست. بلکه میدانی لایتناهی از فرکانس یا انرژی است. و تمام فرکانسهای آن حامل اطلاعات هستند. لذا میتوان گفت میدان کوانتومی مملو از مقادیر بیانتهای انرژی است که در ورای دنیای فیزیکی ماده و در ورای حواس ما در ارتعاش هستند.
موجهای نامرئی انرژی که میتوانیم در آفرینش از آنها استفاده کنیم. با این همه انرژی که در دریای بی پایان امکانها شناور است، چه میتوانیم بیافرینیم؟ این به ما ربط دارد، چون میدان کوانتومی حالتی است که در آن تمام امکانها وجود دارند.
حال بگذارید کمی به عقب باز گردیم و به این مسئله بنگریم که دانشمندان چگونه در حین بررسی دنیای زیراتمی دنیای کوانتوم را کشف کردند. قبل از اینکه فیزیک کوانتوم وارد میدان شود، دانشمندان فکر میکردند اتم از یک هسته ی نسبتا سفت و سخت و اجزای کوچکتر و بی اهمیت تری در داخل یا اطرافش تشکیل شده
اما واقعیت این است که اتمها بیشتر از فضای خالی تشکیل شده اند؛ اتمها انرژی هستند. به این فکر کنید: هر چیز فیزیکی در زندگی شما ماده ی سخت نیست – بلکه همه ی اینها میدانهای انرژی یا الگوهای بسامدی اطلاعات هستند
دانشمندان پی بردند که اتمها یا بلوکهای سازنده ی همه ی چیزهای دنیای فیزیکی، خود از هسته ای تشکیل شده اند که در اطراف خود میدان بزرگی دارد که از یک یا چند الکترون تشکیل شده است.
این میدان در مقایسه با الکترونها آنقدر بزرگ است که 999999999999.99 درصد آن را فضای خالی تشکیل میدهد. اما همانطور که خواندید، این فضا واقعا تهی نیست؛ بلکه از آرایه ی وسیعی از فرکانسهای انرژی ایی تشکیل شده است که میدان نامرئی و به هم پیوستهای از اطلاعات را ایجاد میکنند. لذا همه چیز در دنیای شناخته شدهی ما، حتی اگر جامد و سخت هم به نظر برسد، در واقع 999999999999.99 درصدش انرژی یا اطالعات است. در واقع بیشتر دنیا از فضای «خالی» تشکیل شده است؛ ماده در مقایسه با این فضای بزرگ عاری از ماده، جزء بسیار کوچک و ناچیزی به نظر میرسد.
تا اینجای کار دانشمندان متوجه شدند که اتم بیشتر از اینکه از ذره تشکیل شده باشد از فضای خالی تشکیل شده است. فضای خالیای که مملو از انرژی و اطلاعات است. اما کشف آن ها به همین جا ختم نشد، آن ها متوجه رفتار عجیب الکترون ها شدند!
محققین پی بردند که الکترونهایی که در این میدان وسیع حرکت میکنند، به شیوه ای کاملا غیر قابل پیش بینی رفتار میکنند – به نظر میرسد که الکترونها از قوانین حاکم بر دنیای بزرگتر پیروی نمیکنند. آنها لحظه ای در اینجا هستند و لحظه ی بعد اینجا نیستند – و نمیتوان پیش بینی کرد که الکترونها کی و کجا ظاهر میشوند.
تنها زمانی که ناظر توجه خود را معطوف کند و به دنبال چیزی مادی بگردد، این میدان نامرئی انرژی و اطلاعات به درون ذره ای که ما آن را تحت عنوان الکترون میشناسیم، فرو میپاشد. این پدیده فروپاشی تابع موج یا رویداد کوانتومی نام دارد.
اما همین که ناظر رویش را برگرداند و دیگر الکترون را مشاهده نکند و چشمش را از ماده ی زیراتمی برگیرد، الکترون دوباره به انرژی تبدیل میشود. به عبارت دیگر، این ذره ی مادی (الکترون) تا زمانی که ما مشاهده اش نکنیم– و به آن توجه نکنیم – نمیتواند وجود داشته باشد. و درست در همان لحظه ای که دیگر به آنتوجه نکنیم، دوباره به انرژی و امکان تبدیل میشود. بنابراین ، ذهن و ماده در دنیای کوانتومی به هم ربط دارند.
معنای این گفته برای شما این است: اگر شما هر روز زندگی خود را از یک سطح ذهنی مشاهده کنید و بر اساس گذشته در انتظار آینده باشید، در عمل دارید میدانهای لایتناهی انرژی را در همان الگوهای اطلاعاتی ای که زندگی شما نام دارند، فرو میپاشید. برای مثال اگر بیدار شوید و فکر کنید درد و رنجم کجا رفته است؟ زیاد طول نمیکشد که درد دوباره به سمتتان برگردد، چون شماانتظار دارید درد آنجا باشد.
اما تصور کنید که اگر بتوانید بجای این کار توجه خود را از دنیای مادی و محیط برگیرید، چه میشود؟ اگر در هنگام مراقبه بتوانید وارد میدان کوانتومی شوید یعنی به هیچکس، هیچ چیز، هیچ مکانی تبدیل شوید، توجه و انرژی خود را در میدان ناشناخته ای در ورای ماده نهاده اید که تمام امکانها در آن وجود دارد – میدانی که از هیچ چیزی ساخته نشده است مگر فرکانسهای نامرئی ای که حامل اطلاعات و آگاهی هستند.
و درست همانطور که دانشمندان کوانتومی وقتی توجه خود را از الکترون بر گرفتند، الکترون به انرژی و امکان تبدیل شد، اگر شما نیز توجه خود را از زندگیتان برگیرید یا از خاطره ی زندگی خود فراتر بروید، وارد قلمروی کوانتومی می شوید و زندگیتان به امکان تبدیل خواهد شد.
اگر روی شناخته ها تمرکز کنید، شناخته ها را به دست خواهید آورد. اگر روی ناشناخته ها تمرکز کنید، امکان خواهید آفرید. هر چه بیشتر بتوانید به مثابه هشیاری در میدان امکانهای لایتناهی بمانید – و هشیار باشید که در این فضای سیاه بی پایان آگاه هستید – بدون اینکه به بدن، چیزها، مکانها، افراد و زمان توجه کنید، و هر چه بیشتر انرژی خود را به امر ناشناخته معطوف کنید، بیشتر خواهید توانست تجربه های جدید یا امکانهای جدیدی در زندگی خود بیافرینید. این یک قانون است.
در هنگام مراقبه وقتی از در وارد شده و به میدان کوانتومی قدم میگذارید، نمیتوانید در مقام کس به آنجا وارد شوید. باید در مقام هیچ کس وارد شوید و تمام چیزهای دنیای فیزیکی را پشت سر گذاشته و تنها در لحظه ی حال زندگی کنید.
ابتدا بخاطر اینکه شما خود را در ورای دنیای مادی میبینید و هیچ خطری در بیرون در کمینتان ننشسته است، مغز متفکر شما – قشر مخ یا جایگاه ذهن خودآگاه کند میشود، آرامش پیدا میکند و سالمتر کار میکند.
همانطور که می دانید زیستن با هورمونهای استرس چگونه میتواند باعث شود امواج مغزی ما به شیوهای نامنظم و نامنسجم کار کنند، چون در این حالت ما تلاش میکنیم همه چیز را در زندگیمان کنترل و پیش بینی کنیم. ما بیش از حد تمرکز میکنیم، توجه خود را از شخصی به شخص دیگری در مکان و زمان دیگری معطوف میکنیم – و شبکه های عصبی مختلف مربوط به هر یک از این شناخته ها را فعال میکنیم.
اما در حین مراقبه وقتی وارد قلمروی کوانتومی شدیم و از میدان لایتناهی اطلاعات که هیچ چیز فیزیکی در آن وجود ندارد – این خلا ابدی – آگاه شدیم و وقتی دیگر راجع به هیچ کس، هیچ چیز، هیچ مکان و هیچ زمانی به تحلیل و تفکر نپرداختیم – دیگر بخشهای مختلف شبکه های عصبی مغزمان را فعال نمیکنیم. و وقتی توانستیم آگاهی خود را از تمرکز محدود روی ماده (اشیا، افراد، بدنهایمان و زمان) در محیط بیرونیمان برگیریم و بجای آن تمرکز خود را گشوده و از پهنای این سیاهی لایتناهی آگاه شویم و توجه خود را به هیچ چیز و به انرژی و اطلاعات معطوف کنیم، آنگاه تغییر در مغزمان شروع میشود.
بخشهای مختلفی که زمانی تقسیم شده بودند، حال با هم ترکیب میشوند و به حالتی منسجم و سالم تبدیل میشوند. اجتماعات عصبی مختلف به هم پیوسته و اجتماعات بزرگتری را تشکیل میدهند. این اجتماعات همگام میشوند، سازمان مییابند.
وقتی مغزتان مسنجم شود، شما نیز منسجم میشوید. وقتی مغز منظم شود، شما منظم میشوید؛ وقتی مغز خوب کار کند، شما خوب کار میکنید. خالصه اینکه وقتی مغز سالمتر عمل کند، شما بیشتر احساس کل بودن خواهید کرد. به عبارت دیگر، وقتی به مثابه هشیاری به میدان یکپارچه وصل شدید، بیولوژی بدنتان سالمتر و یکپارچه تر میشود، چون میدان یکپارچه بنا به تعریف نوعی انرژی یکپارچه ساز است.
در هنگام مراقبه وقتی توجه خود را به روی قلمروی ناشناخته ها می گشاییم و در لحظه ی حال میمانیم و توجه خود را از افراد، اشیا، چیزها و مکانهای دنیای بیرونی مان بر میگیریم، مغزمان منسجم تر کار میکند. اما وقتی مغز در اثر هورمونهای استرس برانگیخته میشود، مغز از تعادل خارج می شود، شما تکه تکه تر و بی تمرکزتر شده و در دوگانگی و جدایی بیشتری زندگی خواهید کرد.
تغییر دیگری که مغز ما هنگام مراقبه و ورود به دنیای کوانتوم تجربه میکند این است که امواج مغزیمان وارد فرکانس آهسته تری میشوند – از امواج مغزی بتا به امواج مغزی منسجم آلفا و تتا. این مسئله از این جهت حائز اهمیت است که وقتی ما سرعت امواج مغزی خود را کاهش میدهیم، آگاهیمان از قشر مخ به مغز میانی تغییر پیدا کرده و به سیستم عصبی خودمختار وصل میشود – سیستم عصبی خودمختاری که سیستم عامل ناخودآگاه بدن است به شکل ۳ بنگرید.
این بخشی از سیستم عصبی است که مسئولیت گوارش غذا، ترشح هورمونها، تنظیم دمای بدن، کنترل قند خون، حفظ ضربان قلب، تولید پادتن برای مبارزه با عفونت، ترمیم سلولهای آسیب دیده و عملکردهای زیاد دیگری را بر عهده دارد که به باور دانشمندان ما کنترل آگاهانه ای بر آنها نداریم.
در یک کلام، سیستم عصبی خودمختار ما را زنده نگه میدارد. وظیفه ی اصلی آن ایجاد نظم و تعادل است، یعنی مغز و در نهایت بدن را تنظیم میکند. هرچه بیشتر بتوانیم وارد قلمروی کوانتومی شویم و در مقام هیچ کس، هیچ چیز، هیچ جا و در خارج از زمان بمانیم، مغزمان منسجم تر میشود. در این حالت سیستم عصبی خومختار وارد عمل شده و بدن را ترمیم می کند.
در عین حال، در زمان تلاقی این دو سیستم، سیستم عصبی خودمختار – که وظیفه ی آن ایجاد توازناست – وارد عمل شده و در قشر مخ انسجام ایجاد میکند – قشر مخ جایگاه ذهن متفکر شماست این جابجایی در شکل 3 با فلشهای کمرنگ تری که به سمت لبه های مغز رسم شده اند، که در شکل 3 نشان داده شده است.
به عبارت دیگر، در هنگام مراقبه وقتی شما در لحظه ی اکنون قرار دارید، از سر راه کنار میروید. وقتی به آگاهی محض و هشیاری ناب تبدیل میشوید و امواج مغزی خود را از بتا به آلفا و حتی تتا تغییر میدهید، سیستم عصبی خودمختار – که بسیار بهتر از ذهن آگاه تان میداند چطور باید بدنتان را شفا دهد – وارد عمل شده و فرصت خانه تکانی پیدا میکند. این مسئله است که منجر به ایجاد انسجام مغزی می شود.
وقتی شما در مراقبه تمرکز خود را به بخش خاصی از بدنتان معطوف میکنید، از این نوع تمرکز استفاده میکنید. وقتی شما میخواهید لیوانی را بردارید، به کسی زنگ بزنید یا پیام بدهید و یا بند کفشتان را ببندید، از تمرکز همگرا استفاده میکنید. اکثریت اوقاتی که در تمرکز محدود و همگرا به سر میبرید، دارید روی اشیا یا چیزها، ماده و افراد و مکانهای دنیای بیرون تمرکز میکنید – یعنی چیزهایی که سه بعد دارند.
بطور کل زیستن در حالت بقا با هورمونهای استرس را به یاد دارید (هورمونهایی که به ما کمک میکنند برای ستیز و گریز آماده باشیم) ؟ وقتی ما در این حالت قرار داریم، تمرکزمان را محدودتر و همگراتر میکنیم، چون توجه دقیق به دنیای خارجی و مادی برایمان بسیار مهم میشود. در این حالت واقعیتمان را تنها با حواسمان تعریف میکنیم. بخشهای مختلفی از مغز که معمولا با هم کار میکنند، در این حالت از هم جدا میشوند و دیگر با هم ارتباط کارآمد برقرار نمیکنند – و لذا نمیتوانند بصورت یکپارچه در حالتی منسجم (منظم) کار کنند. این بخشها حالا در حالت عدم انسجام قرار دارند و سیگنالهای نامنسجمی را از طریق نخاع به بخشهای مختلف بدن میفرستند.
که قبلا نیز گفته ایم وقتی مغز نامنسجم باشد، شما نامنسجم هستید. و وقتی مغزتان درست کار نکند، شما درست کار نخواهید کرد. گویی بجای اجرای یک سمفونی زیبا، مغز و بدنتان دارند صدایی ناهنجار تولید میکنند.
شما تلاش میکنید آیندهای را پیش بینی کنید که بر مبنای گذشته استوار است و این کار را با توجه کردن به دنیای بیرونی اشیا و چیزها و نه توجه به دنیای درونی افکار و احساسات، انجام میدهید. اما اگر بتوانید تمرکز خود را از این تمرکز همگرا به تمرکزی گسترده تر و بازتر تغییر دهید (کاری که در هنگام مراقبه انجام می دهید)، میتوانید از فضا و لذا از نور و انرژی پیرامون بدنتان در فضا آگاه شوید. این تمرکز واگرا نام دارد. شما از تمرکز روی چیزی به تمرکز روی هیچ چیز میرسید – تمرکز روی موج (انرژی) بجای تمرکز روی ذره (ماده).
از آنجایی که واقعیت هم ذره است و هم موج؛ هم ماده است و هم انرژی، لذا وقتی شما از تمرکز محدود و همگرا برای توجه به بخشهای مختلف بدن استفاده میکنید و سپس تمرکزتان را می گشایید تا فضای اطراف این بخشها را در فضا حس کنید آنگاه مغزتان به حالتی منسجم و متوازن میرسد.
بنابراین در هنگام مراقبه وقتی دکتر جو دیسپنزا به شما می گوید به یک مرکز انرژی تمرکز کنید و سپس به شما می گوید به فضای اطراف آن مرکز توجه کنید، با این کار در آن مرکز انرژی، انسجام ایجاد می کند و بعد از آن شما به راحتی می توانید از طریق یک احساس متعالی آن مرکز را پاکسازی و تبرک کنید.
جهت دریافت مراقبه های پیشرفته دکتر دیسپنزا اینجا کلیک کنید.
دلیل دیگری که در هنگام مراقبه از تمرکز واگرا استفاده می شود این است که یکی از اهداف مراقبه های دکتر جو دیسپنزا دسترسی به سیستم عامل ذهن ناخودآگاه است.
تغییر توجه از تمرکز همگرا به تمرکز واگرا، بهترین روش برای تغییر امواج مغز است. دانشمندان از این تکنیک به این منظور استفاده می کنند که به مردم یاد دهند امواج مغزی خود را از بتا (تفکر آگاهانه) به آلفا (راحت و خالق) تغییر دهند. آن ها کشف کرده اند که بهترین راه انجام این تغییر این است که به افراد بگوییم از فضا یا عدم آگاه شوند – و تمرکز واگرا را در خود ایجاد کنند.
سنت بودایی هزاران سال است که از این روش در مراقبه استفاده میکند. وقتی شما تمرکز خود را باز میکنید و بجای ماده، اطلاعات را حس میکنید، امواج مغزیتان کند شده و از بتا به آلفا میرسد. وقتی مغز متفکرتان – قشر مخ – کند میشود، میتوانید از ذهن تحلیلی (که ذهن انتقادی هم نام دارد) عبور کنید؛ ذهن تحلیلی ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه را از هم جدا میکند. (به شکل 4 بنگرید)
بنابراین هنگامی که توجه خود را به فضای اطراف یکی از مراکز انرژی معطوف می کنید و از تمرکز واگرا استفاده می کنید، امواج مغزی شما شروع به کند شدن می کنند و می توانید وارد سیستم عامل ناخودآگاه شوید. در این صورت هر یک از این مراکز منظم تر و منسجم تر میشود؛ و به نورونها سیگنال میدهد که سطح جدیدی از ذهن را ایجاد کرده و اندامها، بافتها و سلولهای این ناحیه را فعال کنند. اگر مرتب این کار را انجام دهید، به مرور زمان تغییرات واقعی جسمی در شما ایجاد خواهد شد.