ویرگول
ورودثبت نام
gholamhosseini.sadra
gholamhosseini.sadra
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

نیاز به سیگار، اولین درس پدر برای من...

خاطرم هست در دوران نوجوانی با پدر بزرگوارم چوپانی می کردیم، البته نه همیشه و در طول همه ی روزهای سال، بلکه زمان هایی که براساس قاعده و عرف معمول و تعیین شده توسط ریش سفیدان روستای حسین آباد ماهی حداقل یک بار نوبت ما فرا می رسید (نوبت گوسفند چرانی). آزار دهنده بود. به ویژه در ایام تابستان، چهارده (14) ساعت قدم زدن در بیابان گرم سوزناک و به دنبال این و آن (گوسفندان) شتافتند کاری بس طاقت فرسا بود. ولی آموزنده و مفید، فرصتی بی نظیر برای تفکر و اندیشیدن. اندیشیدن در خصوص آداب و رسوم، باورهای مردمان، شیوه کسب وکار، مناسبات حاکم بر آن روزگار، از کجا آمده ام و به کجا می روم؟، رابطه من با خود و جهان هستی چگونه است؟ نقش و جایگاه من؟ و...... بگذریم، موضوع صحبت من اینها نیست.

یادش بخیر
یادش بخیر

به یاد دارم در یکی از آن ایام چوپانی که از روستای حسین آباد نیز دور شده بودیم محصول و کالای ضد بشریت پدرم به نام سیگار تمام شد - پدر یه سیگاری حرفه ای بود که خوشبختانه پانزده سالی می شود به آن لب نزده است، البته به توصیه جدی و محکم آقای دکتر که اگر تکرار شود فاتحه (دور از جونش) - و داستان پنچ کیلومتر رفت و برگشت من (جمعاً ده کیلومتر) در وسط یک روز تابستانی گرم و دهشتناک شروع شد. او سیگار می خواست و دیگر هیچ...

عامل اصلی و تعیین کننده شکل گیری این داستان، شدت "نیاز " پدرم به سیگار بود که مرا به واسطه آن به "حرکت" و "جنبش " در آورد. حال با توجه به واگویی این خاطره تلاش دارم تا از واژه نیاز کمک گرفته و توضیح بدهم که چرا ما حرکت نمی کنیم و به زندگی عادی دلخوش داریم و اگر چنانچه بخواهیم حرکتی بکنیم نقطه آغاز ما از کجا می تواند باشد؟ و یادگیری کدام دانش و مهارت از بین این همه تنوع و گستردگی می تواند به عنوان مسیر اصلی محسوب گردد؟

دمت گرم که تصمیم جدی گرفتی بذاری کنار بدون اینکه اجباری در کار باشد.
دمت گرم که تصمیم جدی گرفتی بذاری کنار بدون اینکه اجباری در کار باشد.

بسیاری از انسان ها در طول حیات خود دچار روزمرگی، تکرار و گذران عمر می شوند. - عمر، این موهبت و هدیه تکرارناپذیر که حضرت حق محبت کردند و به ما بخشیدند- عده کثیری از ما بدون کشف رسالت - کشف آن چیز و موضوعی که برای انجام دادن آن خلق شده ایم و منحصر بفرد و ویژه است- و مأموریت - آن چیز مهمی که به عهده ما گذاشته شده است - خویش و داشتن چشم انداز، هدف و برنامه مشخص و تعریف شده ای به زندگی خود ادامه می دهیم و در نهایت و ارزیابی که از زندگی خود می کنیم، احساس بدی نسبت به خود و مسیر طی شده پیدا می کنیم. این گروه از انسان ها که متاسفانه تعداد آنان نیز کم نیست هیچ دستاورد و نتیجه مشخص و منحصر بفردی از خود به جا نمی گذارند، از قدرت بی نهایت عظیم و شگفت انگیز ذهن - فوق العاده خلاق و ارزش آفرین- خود استفاده نمی کنند و شاید اصلاً به این موضوع فکر نکرده و در خصوص آن نمی اندیشند و پیش خود فکر می کنند که شاید تمام و کمال خلقت و آفرینش آنان همین آمدن و رفتن های عادی و معمولی و البته روتین زندگی می باشد.

همه ی ما شاید حداقل یک بار خوانده و یا شنیده ایم که هیچ آفرینشی در جهان هستی بیهوده و عبث نبوده است. به مطالب زیر یک بار دیگر توجه کنید:

  • خداوند در آیات 16 تا 18 سوره انبیا می‌فرماید:

"آسمان، زمین و آنچه که میان آنها است را به بازیچه نیافریدیم. اگر ما می‌خواستیم جهان را به بازی گیریم خود چنین می‌کردیم و چنین می‌بود. بلکه ( این گونه نیست، و جز آنکه کار از سر بازی نیست)، همیشه حق را بر باطل می‌افکنیم، تا آن را تباه سازد؛ این است که باطل نابود است؛ وای بر شما از آنچه (خدا را به آن) وصف می‌کنید ( و کار را بازیچه می‌پندارید)."

  • خداوند در آیه 27 سوره ص می‌فرماید:

"آسمان و زمین و آنچه در میان آن‌ها است را به باطل نیافریدیم این پندار کسانی است که کفر پیشه ساخته‌اند، وای بر کفر پیشگان از گرفتاری در دوزخ."

  • خداوند در آیه 49 سوره قمر می‌فرماید:

"ما هر چیزی را به اندازه ( و برای هدفی معین) آفریدیم."

پس اگر اینگونه است و هر کدام از ما برای انجام رسالت و هدف مشخصی خلق و آفریده شده ایم،- هدفی که فقط و فقط برای خود افراد است و قرار نیست هیچکس به جای کسی دیگر آن را انجام بدهد - چرا فرصت ها و عمر خویش را به بهای ناچیز می بازیم و احساس بازنده بودن پیدا می کنیم؟

شاید بسیاری از خوانندگان دلایلی را برای پاسخ به سوال فوق داشته باشند؛ داشتن باورهای محدودکننده و خود تخریبگر، شیوه های تربیت غیراثربخش و غیر مفید از سمت و سوی والدین ناآگاه و جاهل نسبت به زمینه ها و اصول تربیتی، ناآگاهی و عدم تفکر خودمان و وقت نگذاشتن برای آن ، آموزش های غیر مفید، مشغله کاری، چالش های و مسائل مالی و...

نویسنده ضمن پذیرش همه ی دلایل موجود، اعتقاد و باور عمیق دارد، مهمترین عامل حرکت، توسعه و تکامل انسان " عامل نیاز " بوده و این که چقدر نیاز دارد تا متفاوت و متمایز از دیگران باشد و به عبارت صحیح تر میزان نیاز او برای به فعلیت رساندن منابع بالقوه درونی خود بسیار تعیین کننده و اثرگذارتر از ازعوامل فوق و سایر عوامل موجود می داند.

نیاز، موتور حرکت جامعه محسوب می شود و همچنین سوخت حرکت انسان. زمانی فرد برای نوشیدن آب قدم برمی دارد و به دنبال آن می رود که شدت نیاز به درجه ای رسیده باشد که او را به حرکت وادارد در غیر این صورت تلاش چندانی برای نوشیدن آب نخواهد کرد. حال مناسب است این پرسش را از خود بکنیم که میزان شدت و درجه نیاز شما برای رشد و تکامل چقدر است؟

و یا به عبارت دقیق تر، نیاز با الویت اول شما کدام است؟



من بهروز غلامحسینی، کارشناس ارشد علوم تربیتی، مربی توانمندسازی و توسعه انسان ها و عاشق خدمتگزاری به آنها هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید