وقتی در موضوع بورس سهام صحبت از حباب میشود نباید اینطور تصور کرد که مخاطب این ابراز نگرانی "بازیگران بازار سهام و حتی تازه واردان به آن" میباشند زیرا بهطور قطع یکی از بهترین مواقع کسب سود از معاملات در این بازار زمان بروز حباب است. هر چه این حباب بزرگتر و دمش هوا به آن پرشتابتر و پرتداومتر باشد بههمان میزان سود معاملهگران (سفتهبازان) اعم از کوچک و بزرگ بیشتر است. بهاینترتیب اقدام به ترغیب خریداران توسط تحلیلگران تکنیکی، امری طبیعی و درست است و از این منظر ایرادی به آن وارد نیست. در تحلیل تکنیکی، مهمترین عامل تصمیمگیری روند قیمتی سهام و تشخیص الگوهای از پیششناخته شده و تکرار شونده و مدلهای مربوطه است. نمیتوان کتمان کرد که روند اخیر بورس تهران کاملا با مدلهای مورد استناد ایندست تحلیلگران منطبق بوده و کسی از این بابت بر آنها خرده نمیگیرد و نمیتواند که بگیرد. ایراد از آنجا آغاز میشود که این کارشناسان بهخود اجازه میدهند که با تکیه بر دانش تخصصی خود، وجود حباب در بورس را انکار کنند!! حتی منتفع شوندگان از حبابی بودن بازار (شامل دولت دوازدهم) نیز نباید در مورد عدم وجود حباب اصرار ورزند، زیرا قضاوت توام با تضاد منافع چندان مقبول نیست. متاسفانه تا آنجا که مشاهده میشود (حداقل نویسنده این سطور دیده است) در این اصرار غیر از سفسطه و تشویق غیر عاقلانه چیز دیگری بهچشم نمیخورد. البته تکلیف صاحبان منافع بیمسوولیت (شامل بانکها و شرکتهای دولتی و اشخاص ذینفع در مجموعههای دولتی و بخش عمومی اقتصاد) روشن است زیرا آنها بهتبع منافع خود نه تنها وجود حباب را انکار میکنند بلکه پیوسته و با شتاب نیز در آن میدمند تا بیشترین انتفاع را از آن ببرند و بعضا خود و زیر مجموعههای خود را از ورشکستگی نجات دهند.
این صاحبان منفعت، بعضا منتقدین از وضعیت خطرناک بورس را بهنوعی دشمن ملت معرفی میکنند و سهامداران خرد نیز که درحال حاضر از این روند سود میبرند را درمقابل این منتقدین خشمناک میسازند. این سوال مطرح میشود که چرا این بزرگان اینبار ترکیدن حباب بازار را قریب الوقوع نمیدانند و به فراوانی دست به معامله میزنند؟ پاسخ این پرسش را باید در مراقبت دولت از حباب با استفاده از تمام ابزارها و نهادها و داراییهای خود دریافت کرد. آنها تقریبا اطمینان دارند تا پایان فرایند واگذاری دارا یکم تا سوم و بخش دیگری از سهام نهادها و بانکها و سهام عدالت این گرمی بازار همچنان برقرار است و البته پنهان نماند که بعضی از این "از ما بهتران" بهتدریج و با آرامی وجوه بخشی از واگذاریهای خود به اشخاص تازه وارد را به بازار ارز سکه و مسکن منتقل میکنند تا این بازارها نیز از این گرمی محروم نگه داشته نشوند. و اما دولت و مسئولان تصمیمگیر این حوزه در صورتیکه آنان را نهاد جدا از ملت تلقی کنیم، منافع فعلی خود و زیر مجموعهی خود را در ادامه این روند میبیند. تفاوت دولتهای جدا از ملت و دولتهایی که نمایندگی ملت خود را بر عهده دارند در همین است که برای دولتهای نوع اول حل مسائل مربوط به دوره خودشان برایشان از نظر اهمیت در اولویت قرار دارد و رخدادهای نامطلوبی که پس از دوره زمامداری آنها پیشآید چندان مد نظرشان نیست در مقابل برای دولتهایی که ملت را نمایندگی میکنند آینده کشور و مردم از اولویت بیشتری نسبت به رفاه زودگذر آنها برخوردار است. مثلا یک دولت ملی تمام یا بخش اعظم ذخایر آبی کشور را در اختیار نسل حاضر نمی گذارد هرچند که ممکن است بهخاطر این دوراندیشی هزینهی زیادی بپردازد. البته در اینجا قصد بر این نیست که تدبیر دولت در سوق دادن نقدینگی "واقعا سرگردان" به بازار سرمایه برای جلوگیری از هجوم آن به بازارهای دیگر بهخصوص ارز، تخطئه شود.
این تصمیم در چارچوب یک استراتژی مدون اقتصادی میتوانست مورد تقدیر هم قرار گیرد. لیکن، مشکل از آنجا آغاز شد که مشخص گردید هیچ استراتژی تدوین شدهای برای اقتصاد کشور وجود ندارد و بیم آن میرود که این اقدام که قطعا در جلوگیری از هجوم نقدینگی به بازار ارز و مسکن و ساید داراییها و کالاهای مصرفی تاثیری پایدار نخواهد داشت با انباشت انرژی بیشتر پشت سد متزلزل دولتساخته در بازار سرمایه اینبار چنان تخریبی بهوجود آورد که شبیه آن حتی در کشور بلا خیزی مانند ایران تجربه نشده باشد. افزایش ۵۰ درصدی نرخ دلار در همین مدت چند ماهه و افزایش کم سابقه قیمت مسکن علیرغم وجود رکود در معاملات طی این دوره فقط ناشی از سر ریز شدن نقدینگی از سد بازار سرمایه، میباشد. باید نگران روزی بود که حباب بترکد (سد بشکند) و سیل متراکم شده نقدینگی به بازارهای دیگر هجوم برد که در آنصورت ونزوئلایی شدن اقتصاد ایران دور از دسترس نیست هرچند که این اقتصاد همراه با اقتصاد زیمبابوه بعنوان الگوی مثالزدنی مورد استناد طرفداران فقدان حباب در بازار میباشد.
عبارت نقدینگی سرگردان مورد موافقت همه صاحب نظران نیست ولی بهعقیده برخی دیگر هنگامی که تفاوت معناداری بین بهره سپردههای مدتدار با نرخ تورم بهوجود آید نسبت بین پول و شبهپول به نفع پول بههم میخورد و پول اضافه شده برای حفظ قدرت خود به همهی بازارهای کالای سرمایهای سر میکشد و بههمین دلیل در بین این بازارها سرگردان هست. در کشورهایی با اقتصادی مشابه ایران یکی از راهکارهای مورد توصیه، افزایش نرخ بهره سپردههای مدتدار است ولی با کمال تعجب مشاهده میشود که عکس این اتفاق در ایران میافتد و در اوجگیری فاصله نرخ سود بانکی و نرخ تورم، نرخ بهره کاهش مییابد. که همین موضوع یکی از نشانه های فقدان استراتژی اقتصادی در پی سوقدادن نقدینگی بهسمت بورس میباشد.
البته، بانک مرکزی پایین آمدن نرخ بهره بینبانکی را دلیل کاهش نرخ بهره سپردههای بانکی میداند در حالیکه هیچگاه علت پایین آمدن نرخ بهره بین بانکی مورد پرسش قرار نگرفت که چرا در شرایط رکود ناشی از کرونا تقاضا برای اعتبار در ایران کاهش یافت و برخلاف کشورهای دیگر که دولتها میلیاردها دلار روانه تولید و خدمات آسیب دیده کشور خود ( بهخصوص کسبوکارهای کوچک و متوسط) کردند هیچ تلاش ملموسی برای تجهیز منابع اعتباری برای نجات این کسبوکارها و به تبع آن بیکاری گسترده و خانمان بر انداز بهعمل نیامد و پولها در بانکها تقریبا بلا استفاده مانده و نرخ بهره بین بانکی را کاهش داد.
باید توجه داشت که با این بیتدبیری دولت، شبهپول بیشتری از دست سپردهگذاران ریسکگریز بهصورت پول به دست کنشگران حرفهای و ریسکپذیر بازار سرمایه انتقال پیدا کرده و مسلما موجبات تخریب بیشتری را فراهم میسازد. از این مهمتر این بیتدبیری نشانه آن است که برای دولتمردان ما امر مشتبه شده که واقعا بازار سهام دچار حباب نیست و بازار سرمایه جای امن و پایداری برای مهار نقدینگی است. این دولتمردان در صورت احراز حسن نیت باید حتما گول تحلیل سفسطهگونه بعضی از کارشناسان که در ذینفع بودن اکثریت آنها شکی وجود ندارد را خورده باشند. این جو گرفتگی دولت و مسئولان و دمیدن در حباب بورس تهران، هرگز از خاطر مال باختگان نهایی ترکیدن این حباب (که عمدتا افرادی غیر وارد بورس هستند و فقط در پیروی از تحلیلگران تکنیکال و به تقلید از دیگران اقدام به خرید و نگهداری سهام میکنند که از نظر تحلیل بنیادی به یک دهم این قیمتها هم نمیارزد و بسیاری از آنها با نقد کردن سپردههای پسانداز خود، فروش داراییهای خانواده و حتی گرفتن وام وارد این دام شدهاند و امکان خروج از این دام را پیدا نخواهند کرد) نخواهد رفت و در آیندهای نهچندان دور محقتر از سپردهگذاران در موسسات مالی و اعتباری ورشکسته تمام زیان خود را که بهمراتب بیشتر از تجربه سیستم بانکی است (احتمالا) از دولت بعدی و در واقع از جیب همه ملت مطالبه و دریافت خواهند کرد.
در مقاله بعدی دلایل حبابی بودن قیمتها در بورس تهران وپاسخ استدلالهای طرفداران فقدان حباب در بورس ارائه خواهد شد.