آرلی راسل هُکشایلد، چهل سال پیش درباره بار عاطفی نوشت. وظیفه کارکنان خط مقدم (بهویژه بانوان)، در مدیریت و ابراز عواطف، به عنوان بخشی از کارِشان. او از دشواری با لبخند ظاهر شدن برای مهمانداران هواپیما گفت؛ حتی زمانهایی که حوصلهاش را ندارند.
بار عاطفی با اقتصاد صنعتی فعالیت-محور و خروجی اندازهگیری شده در تضاد است. به عنوان مثال، حتی اگر آماده نباشیم، کاری که آماده برای ارائه است از این قرار است: این دسته از کاغذها را پردازش کن. برایمان مهم نیست به این کار علاقه نداری (یا تظاهر میکنی). در حقیقت بار عاطفی، شامل همان معیارهای قابل اندازهگیری آسان است.
هم هوش مصنوعی و هم مکانیزاسیون، موجب تبدیل این نوع فعالیت به مسابقهای تا پایان کار (Race to the bottom) شده است. اگر فعالیتی خالی از بار عاطفی باشد، این احتمال وجود دارد که درگیر مسابقهای تا پایان کار شده باشید.
کارهای پروژهای و مهارتهایی «حقیقی» که اندازهگیری آنها راحت است، بهزودی یا مکانیزه یا واگذار و یا از ارزش آنها کاسته میشود.
بار عاطفی به مزیتی رقابتی تبدیل شده است. تعهد ما برای ظاهر شدن به عنوان یک انسان، حتی (بهویژه) در زمانی که حسش را نداریم، دقیقا همان راه ارزشآفرینی است. و همین کار انسانی است که در احساس دیده شدن و اهمیت داشتن به ما کمک میکند.
لینک مرجع: https://seths.blog/2023/10/emotional-labor-and-its-consequences/