خودروها با شرکتها تفاوت دارند. اغلب خودروهای جادهای، چندین بار خرید و فروش میشوند تا زمانیکه به اجزا مختلفی تبدیل شوند. شرکتها از طرفی دیگر معمولا با بنیانگذاران خود شروع و با همان ها نیز به پایان میرسند.
گاهی اوقات یک شرکت کوچک و پایدار به قیمت تعدادی از سود سالانه مورد انتظار، به یک کارگزار حقیقی فروخته میشود. نوعی سرمایهگذاری در جریانات وجوه نقدی اما احتمالا نگرانکننده. چرا که بر خلاف خودرو، نمیتوان یک شرکت را پیش از خرید آزمایش کرد؛ از همین رو معمولا به چیزی بیشتر از یک تنظیم موتور دورهای و سر زدن به ایستگاه شارژ نیاز است.
هر چقدر هم که غافلگیر کننده بهنظر برسد، بازار برای شرکتهای کار کرده به اندازه خودروهای کار کرده کارآمد یا قابل اطمینان نیست. شخصی که بهدنبال خرید و راهاندازی یک شرکت کار کرده باشد به ندرت پیدا میشود و معمولا نیز به سرمایه چشمگیری دسترسی ندارد.
خریدهایی که به گوش ما میرسد بیشتر اهداف استراتژیک دارند. خریدهایی که در آن خریدار باور دارد شرکت خریده شده با کسبوکار فعلی همافزایی (۳ = ۱ + ۱) دارد. ممکن است خریدار عامل فروش، سرمایه اولیه، سیستمها یا ساختارهایی داشته باشد که باعث میشود ترکیب شرکتها با یکدیگر به مراتب موفقیت آمیزتر باشد از تک تک آنها.
یک راه برای بررسی این موضوع اندیشیدن به داراییهایی است که ساختهاید.
داراییهایی همچون:
سخت دست یافتنیتر از موارد ذکر شده مواردی هستند همچون:
برخی از این موارد را میتوان با صبر و شکیبایی ساخت و پیشبینی کرد. متوجه سایر موارد شدن نیز بعد از وقوع، کار راحتی است. اما بیشتر فرصتطلبانه هستند تا هدفمند.
شاید بهترین نشانگرِ اینکه آیا یک شرکت برای خریدی استراتژیک در نظر گرفته میشود یا خیر، وجود سرمایهگذاران و اعضای هیئت مدیرهای باشد که قبلتر این کار را انجام دادهاند. زیرا به ندرت این خریدها تنها محاسباتی منطقی بر روی یک صفحه اسلاید هستند. اغلب نیازی برای تناسب فرهنگی و حوزه تحریف حقیقت مشترکی بهمنظور ساخت شرایطی برای در دستور کار قرار گرفتن آنها وجود دارد.