گلادیاتور اتاق بی‌پنجره
گلادیاتور اتاق بی‌پنجره
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

بگو آرزوتم آرزومی

به شعر و احساسات

به قلقلک

و وقت‌هایی که همه‌چیز خیلی بامزه اتفاق میفتد.

به اینها

که اگر زنده فرضشان کنم،

و وظیفه‌ی رهگذری را به گربه‌ها واگذار،

و جای سگ‌ها و آدم‌ها عوض،

و جای مناسبی در شرتم برای ساکنین، درست،

پیدا،

و دست‌تکان‌دادن برای پنگوئن‌ها باشد،

قطب شمال،

دور،

دور،

و سرد،

تهران جای دیدنی‌ای ندارد،

بهترین جای ماندن،

در راه است.

در چندتا راهِ حدودن یک‌ساعته

و در خلالش چندتا حوصله‌ی بیشترسررفته.

و دوباره مترو.

و اگر انتظار را عادی فرض کنیم.

غریبه‌های خندان را می‌شود سلام کرد.

قطب جنوب دورتر و دورافتاده‌تر‌ست.

این اطراف مطب روانشناسی کجاست؟

روانشناس‌های مصرف‌کننده ‌

و دستشویی‌هایی که از هردوطرف قفل می‌شوند

شلوارهایی که از هیچ‌طرف پایین کشیده نمی‌شوند

و داروهایی به نام "آنتی‌شیاف" که مستقیم روی مغز اثر می‌گذارند.

و وقتی مغزت را درسته در کاسه‌ی توالتشان گذاشتی،

ازین به بعد باید دنبال کاسه‌های جدید بگردم.

کود بدون خاک برای روییدن کافی نیست

و از ریدن در گلدان‌ها چیزی به تو نمی‌ماسد

بر که گردم هم دنبال بازی‌های بیشتری نمی‌گردم.

من حرف دارم برای گفتن.

و این بازی‌هات، هردفعه ساکت‌ترم می‌کند

و گوشهات هرروز بی‌ادب‌تر شده(اند)

کاسه‌ی بدعادت و کاسه‌ی هربار از ته‌سیگار خالی شده‌ی کنار هم نشسته

از دید ما دلیلی برای چپه کردن هم ندارند.

اند

خانه‌هایی که زیر‌سیگاریی با دیوار کوتاه‌تر دارند

تمیزتر می‌مانند

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید