گلادیاتور اتاق بی‌پنجره
گلادیاتور اتاق بی‌پنجره
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

همون نگاهه که شاید یادت نمونه

نشسته‌بودم کنار جوب آب داشتم لاکمو پاک می‌کردم و جلوم اندازه‌ی یه نفر جا واسه رد شدن بود. یه آقایی با عصا اومد از جلوم رد شه و گفت: خوب جایی نشستی! فک کردم منظورش اینه که بدجایی نشستی و من نمیتونم رد شم ولی منظورش این بود که اینجا چون لب جوی نشستی میتونی گذر عمرو ببینی. و به جریان اشاره کرد گفت عمر همینجوری میره و برنمیگرده.

من گفتم زودتر بره بهتره.

چون ساعت شیش و نیم از خواب بیدارم کرده بودن و منتظر بودم ساعت 9 شه که دفتر بازشه. بعد دستشو گرفتم بردم اونجا که فشار آب خیلی بیشتره گفتم میخوام اینجوری بگذره.

میتونستم زودتر از همه برسم به دفتر. ولی یه دختره از جلوم رد شد که منو یاد یکی دیگه انداخت. پس نرفتم و همونجا وایسادم و نگاهش کنم مثه فیلم.

چندبار جاشو عوض کرد و آخرسر رو یکی از سکو هشت‌ضلعیای تئاترشهر نشست و سیگار کشید. من سیگار نداشتم و پولی هم برای خریدنش ایضا. ولی نرفتم بگیرم ازش. چون جدیدن یه جور دیگه فکر میکنم و یجور دیگه نگاه. و سیگار نکشیدن هم همیشه سخت نیست. (مناسب برای خانواده‌ها)

سیگارش که تموم شد بلافاصله رفت. منم دنبالش رفتم تو زیرگذر. داشتم حدس میزنم کدوم خروجی میره بجز خوروجی بی‌آرتی میدون آزادی، که رفت خروجی میدون آزادی. من دیگه ندیدمش که سوار اتوبوس شه. برگشتم تو زیرگذر و رفتم دفتر.

الان هنوز تو دفترم. و همکارم یه سی‌پی‌یوی قدیمی بهم داده که ببرم سوراخش کنم و تبدیل به جاسوییچی شه.

میدونستید تو سی‌پی‌یو از طلا استفاده میکنن؟ من الان فهمیدم.

لاک مشکیتئاترطلالب کارون
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید