غزل دل شکسته در شب یلدا؛ روایت غم، عشق و اشکهای بیرویا. ترکیبی از استعارههای شب، ماه، شمع و سایه که با زبان شاعرانه، حس تنهایی و دلواپسی را به تصویر میکشد.محمدرضا گلی احمدگورابی

دل شکسته در شب یلدا به جان آمد ز غم
اشک من از چشم بیرویا روان آمد ز غم
سایهات افتاد بر دیوار قلب بیپناه
نالهای از سینهٔ تنها نهان آمد ز غم
هر که با یاد تو پیمان وفا بست از نخست
در مسیر عشق بیپروا فغان آمد ز غم
ماه اگر بر بام شب تابید، دل را سوخت باز
نور او با تیرگی همداستان آمد ز غم
شمع را گفتم که امشب خامشی کن، بیصدا
گفت: از آتش، دل شیدا نشان آمد ز غم