شعری موجحسی که مرزهای ناپیدای میان انسانها را با استعارهی دیوارهای شیشهای روایت میکند.محمدرضا گلی احمدگورابی

شهر
پر از دیوارهای شیشهای بود
که هیچکس نمیدید
دستها
به هم نزدیک میشدند
اما صدا
از آن سوی شیشه نمیگذشت
باران
همهچیز
را شفافتر کرد