«شعری عاشقانه و فلسفی درباره وفاداری، آرامش و روشنایی عشق؛ با تصاویر شاعرانه از نگاه، باغ، کوه و طوفان. این غزل با زبانی لطیف، عشق را بهعنوان لنگر آرامش و روشنایی زندگی بازآفرینی میکند.»محمدرضاگلی احمد گورابی

از نگاه شادمانت اختران روشن شدند
با نسیم مهربانت باغها گلشن شدند
در وفاداری چو کوه استاده بر عهد نخست
زاغ ها از دشت هاآماده ی رفتن شدند
هر کجا نامت بیاید، جان من آرام جان
یاد تو درمان درد زخمهای تن شدند
دست تو چون شمع، در شبهای تارم روشنیست
با حضورت لحظههایم ماندن و بودن شدند
گرچه طوفانها گذشتند از سرم بیوقفه باز
لنگر آرامشم، لبخندهای من شدند
با وفایت عالمی را میتوان از نو نوشت
قصههای عاشقان در کوی تو روشن شدند