گلنار
گلنار
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

اگر به عقب بر می گشتم چه کارا می کردم؟

یک سالی میشه که برنامه نویسی اندروید می کنم. قبل از جاوا همه جور برنامه نویسی ، از سی پلاس و سی شارپ گرفته تا جاوا اسکریپت رو تجربه کرده م. بچه ی درس خونی بودم؛ از دانشگاه دولتی فارغ التحصیل شدم و ارشد هوش مصنوعی خوندم. زبانمم از اول خوب بود. اما در مقایسه با بقیه برنامه نویس ها مخصوصا آقایون، احساس می کنم اشتباهاتی کرده م توی انتخاب مسیر کارم.

من خیلی احتیاج داشتم که از تجربیات کسی استفاده کنم، اما چنین کسی رو دم دست نداشتم ؛ کسی که از بیرون نگاه کنه، دستش توی کار باشه و این مسیر رو طی کرده باشه. توی این متن کوتاه می خوام اشتباهات خودم رو در غالب چند تا توصیه بنویسم ، شاید بتونه یه کمی ذهن بچه ها و مخصوصا دخترهای دانشجو ی کامپیوتر رو برای انتخاب مسیر حرفه ایشون باز بکنه .


1. توی زمینه ی کار، زیاد حرفای پدر و مادرم رو جدی نمی گرفتم

سوء تفاهم نشه! منظورم این نیست که نظر پدر و مادر مهم نیست. پدر و مادر قشنگترین موجودات جهانن. اما فضای حرفه ای که الان ما باهاش طرفیم، خیلی از پدر و مادرهامون اصلا تجربه نکرده ن و کاملا باهاش بیگانه ان، مثل پدر و مادر من که از اول جوونی یه جای دولتی استخدام شده ن و سی سال بعد بازنشسته شده ن و اومده ن بیرون .به همین سادگی!

مثلا من فارغ التحصیل که شدم، می دونستم که زیاد علاقه ای به کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی ندارم، اما به تشویق پدر و مادرم رفتم فوق لیسانس خوندم. البته هنوز نمی دونم کار درستی کردم یا نه، ولی عملا مدرکم زیاد توی کارم استفاده نشد و اگه اون زمان رو به کسب سابقه کار می گذروندم، رشدم بیشتر می شد.

نمونه ی دیگه ش این که وقتی من خواستم برم دنبال کار، پدر و مادرم با یه حالت مایوسانه ای می گفتن که : کو کار؟! در حالی که توی رشته ی ما، با این که حقوق ها بالا نیست اما فرصت های شغلی هم اصلا کم نیست.

2. کمتر خر می زدم

ما بچه های درسخون، توی دانشگاه فقط به دنبال خوب پاس کردن درس هامون بودیم؛ این چیزی بود که استادها ازمون می خواستن. اما یه عده بچه های درس نخون هم بودن که ترسی از افتادن درس ها نداشتن و تپ و تپ می افتادن، حتی اوناییشون که خیلی خفن بودن، چون بیشتر وقتشون رو روی کاری که خودشون مفید تشخیص می دادن می گذروندن (با اینکه تشخیصشون چه جور کارهایی بود حالا زیاد کاری ندارم! ... اوناییشون که کاری بودن کار می کردن). پسرها بیشتر اینطوری بودن.

البته هیچ کدوم این دو تا ، خوب یا بد نیست، باید دید می خوای بعدش چیکار بکنی و از اول تصمیم بگیری چطور رفتار کنی. اگه برنامه ی اپلای داشته باشی، باید حتما بسیار درسخون باشی، اما اگه مثل من علاقمند به کار باشی، نه واقعا لازم نیست. همین که پاس کنی کافیه. باید از اول توی فکر بازار کار باشی.

3.علاقه؟

فضای ذهنی ما توی دوران دانش آموزی و بعدم دانشجویی، همه ش این بود که بفهمیم به کدوم فیلد علاقه ی بیشتری داریم، چون توی کله مون فرو کرده بودن که باید اون کاری که بهش علاقه داری رو پیدا بکنی و انجام بدی.

من نمی گم علاقه مهم نیست. چرا، علاقه مهمه اما فقط تا یه حدی مهمه. کلی پارامترهای مهم دیگه هم هست. این جا آمریکا و اروپا نیست ؛ ما محدودیت های خودمون رو داریم .

4.توی دوران دانشجویی می رفتم توی نخ بازار کار

استادهای ما خوب بودن، اما کلا انگار نه انگار؛ به روی خودشون نمی آوردن که بیشتر این دانشجوها باید بعد از فارغ التحصیلی کار بکنن و قرار نیست که همه شون دکتر و استاد بشن. اکثرشون هیچی از بازار کار نمی دونستن - فقط تئوری. بگذریم از این که صنعت نرم افزارمون هم مثل بقیه کارهامون بزن در روییه و کسی توی شرکت ها برای اصول مهندسی نرم افزار تره هم خورد نمی کنه. به هر حال، کسی که قصد داره کار بکنه باید از همون دوران دانشجویی حواسش به بازار کار تکنولوژی ها باشه.

مثلا من، اون موقع که دانشجو بودم تازه اندروید اومده بود و انجمن علمی توی دانشگاه کلاس های آموزشیش رو برگزار می کرد. اما من با خودم فکر می کردم ای بابا! با این همه درس کی وقت می کنه بره یه چیز اضافه هم این وسط یاد بگیره.اصلا نمی دونستم که تکنولوژی های جدید که میان وسط، تکنولوژی های قبلی رو از میدون به در می کنن و یادگیری یه تکنولوژی جدید چقدر مهمه.

وقتی هم که هوش مصنوعی رو با علاقه خوندم و فوق لیسانس گرفتم و خواستم یه کار مرتبط پیدا کنم، تازه متوجه شدم که ای بابا! بازار کار هوش مصنوعی چقدر در برابر کل بازار کار نرم افزار کوچیکه، و با رفتن توی این حوزه خودم رو محدود می کنم به چند تا شرکت که نصفشونم دولتی ان و گزینش دارن و غیره ، و دستم توی انتخاب محل کار بسته می شه. من هم که دوست داشتم مسیرم نزدیک باشه و احیانا فول تایم نباشم، دیدم که بهتره از فیلد تخصصی خودم بیام بیرون .

5.انتخاب فیلد کاری

الان اگه ازم بپرسی، می گم فیلد کاری که بهت پیشنهاد می دن مهمتر از حقوق و محل شرکت و شیک و باکلاس بودنشه. اما اوایل که شروع به کار کرده بودم برعکس فکر می کردم.

کار نرم افزار فیلدهای متنوعی داره ؛ اگه توی یه فیلد خاص متخصص بشی، می تونی توی یه شرکت خوب استخدام بشی؛ اما اگه توی شرکتی که ازش خوشت میاد هر کاری بهت بگن انجام بدی یا از این شاخه اون شاخه بپری، بعدا اندوخته ای نداری و وابسته می شی به اون شرکت. اون وقت قدرت چانه زنی ت رو هم از دست می دی.




تجربهبرنامه نویسیمهندسی نرم افزار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید