بعضی از کلمهها آنقدر دهانبهدهان چرخیدهاند که تکراری و حالبههمزن شدهاند. اصطلاحاً به اینها میگویند: «کلیشه».
کلیشهها در گفتار ما جا خوش میکنند، کلمات دیگر را به حاشیه میرانند و یک زبانِ خنثی و خاکستری را پدید میآورند.
پیامهای مناسبتی، رسمی و احترامآمیزی که ما بینِ همدیگر ردّوبدل میکنیم، بسیار کلیشهخیز هستند.
اصلاً همین «ممنونم»! چطور است که دیگر «ممنون» نباشیم؟ و در عوض، تعدادی از این معادلهای رنگارنگ را برداریم و مانند نقلونبات، در گفتار و نوشتارمان بپاشیم:
«لطف شما مستدام،
ارادتمندم،
با آرزوی بهترینها،
مانا باشی،
زنده باد،
سپاسگزارم،
محبّت داری،
دمت گرم،
حق همراهت،
چاکرم،
دورت بگردم(دخترانه!)،
فدای تو،
قربونت برم،
متشکّرم،
سایهات از سر ما کم نشود،
مِهرت بادوام،
دستت طلا،
و...»
البته با کمی خلّاقیت، همان «ممنون» را هم میتوانیم
در جملهی دلنشینتری بیاوریم. مثلاً:
«ممنون از نگاهت» یا «ممنون از توجّهت».
شما هم تا الان با کلیشهها برخورد کردهاید؟
اگر قرار باشد کمتر «ممنون» بگویید، چه عبارت جایگزینی را پیشنهاد میدهید؟