یکی از سبکهایی تو که سینما و تلویزیون دوست دارم، سبک فیلمهای متأهلیه. سریال «سرباز» رو که یه بار از شبکه سه پخش شد دوست داشتم، چون درباره مصائب دو نفر به اسم یلدا و یحیی بود که قرار بود با همدیگه ازدواج کنن و یحیی باید میرفت سربازی. فیلم کوتاه «به صرف شربت و شیرینی» رو دوست داشتم چون درباره مشکلات یه زوج دیگه در حین ازدواج بود و اختلافنظری که توی برگزاری مراسم داشتن. یه فیلم هم دیشب دیدم به اسم «تا ۱۰ بشمار» که باز هم موضوعش یه زن و شوهر و مشکلات زناشوییشون هست، امّا نه یه زن و شوهر معمولی!
داستان فیلم از اینجا شروع میشه که یه روز صبح آرمان و کتایون با همدیگه قرار میذارن پیادهروی کنن و هرکی زودتر خسته شد، خواستهی طرف مقابل رو بپذیره. این خواسته در طول مسیر چند بار عوض میشه و انجامدادنش سختتر و پرهزینهتر میشه. جالب اینجاست که حین قدمزدن، خیلی از زخمهای کهنهشون سر باز میکنه و حرفایی که تا حالا به همدیگه نزدن، تو روی همدیگه میگن. از جمله اینکه کتایون دوست داشت آرمان همسن و سال خودش باشه، نه اینکه پونزده سال اختلاف داشته باشن!
همین یه ویژگی منو جذب خودش کرد و باعث شد به تماشای فیلم بنشینم. تمام طول فیلم آرمان و کتایون روبهدوربین در حال پیادهروی هستن و نباید توقف کنن. بد نیست بدونید که فیلم قرار بوده تکپلانه باشه، یعنی دوربین هیچوقت کات نخوره. در عمل به خاطر طولانیبودن مسیر این اتفاق نیفتاده ولی سبک و سیاقش خیلی مینیماله. دو سه تا بازیگر داره و یه خط داستانی ساده، با یه پایان قشنگ.
خلاصه از اون فیلمهاست که لابهلای حرفهای معمولی، گریزی به فلسفه و روانشناسی و اینا میزنه. اگه مخاطبش نیستید، ممکنه حوصله تون سر بره. اگه هستید، به دیدنش میارزه.
آها «تا ۱۰ بشمار» یعنی چی؟ یه قانون هم گذاشته بودن که حین پیادهروی، هرکی افتاد زمین میتونه تا ۱۰ بشماره. اگه بلند شد که هیچی. اگه بلند نشد، باخته. کلاً تا ۱۰ شمردن چیز خوبیه، نه؟