دانستنی ها
دانستنی ها
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

آیا واقعا احساسات از قلب می آیند؟

این ایده که عواطف و احساسات از قلب سر چشمه میگیرند، راهی برای بیان این است که افکار و احساسات از هم جدا هستند به عبارت دیگر، مغز و قلب هیچ ارتباطی با هم ندارند. در اینجا قصد دارم به این بپردازم که آیا احساسات از قلب سرچشمه میگیرند یا مغز.

به طور کلی، احساسات از مغز نشات میگیرند اما قلب هم نقش مهمی در احساسات و عواطف دارد. بر خلاف باور عموم، سرچشمه و عامل اصلی احساسات، مغز است و عضوی که احساسات را کنترل میکند، قلب نیست. درست است که مغز و قلب به هم مرتبط هستند، زیرا ضربان قلب بسته به احساساتی که بدن ما دارد، با سرعت متفاوتی می‌زند، اما این مغز است که کنترل می‌کند. و نه کل مغز، بلکه یک بخش بسیار خاص: دستگاه لیمبیک.

از نظر ارسطو قلب گرم بود، که ویژگی موجودات برتر در مقایسه با حیوانات خونسرد بود، در حالی که مغز عضوی سرد بود. عملکرد مغز خنک کردن خون بود که به حفظ دمای مناسب برای عملکردهای ذهنی قلب کمک می کرد(قطعا از نظر علم امروزی، این جمله قابل تایید نیست). برای اولین بار، جالینوس(پزشک یونانی) متوجه شد که مغز مرکز احساسات و اندیشه است و نه قلب. او علیرغم احترامی که برای ارسطو قائل بود، نمی پذیرفت که مغز فقط یک سیستم خنک کننده برای قلب است. او فکر می کرد که اگر چنین بود، طبیعت هر دو اندام را به هم نزدیک می کرد. در نهایت، در قرون وسطی، لئوناردو داوینچی با استفاده از کالبد شکافی مغز گاو و تکنیک هایی که برای ساخت مجسمه های برنزی به کار می برد، یک قالب داخلی از بطن های مغزی ساخت که تحول عظیمی در شناخت ما از مغز به وجود آورد.

اصطلاح لیمبیک در سال 1878 توسط پزشک و دانشمند فرانسوی پل بروکا برای تعیین ناحیه ای متشکل از سه ساختار که عملکرد آنها با یادگیری، حافظه و پاسخ های عاطفی مرتبط است ابداع شد. این دستگاه، درست در زیر قشر مغز قرار دارد و توسط تالاموس، هیپوتالاموس، آمیگدال و هیپوکامپ احاطه شده است. سیستم لیمبیک ناحیه ای از مغز است که عواطف و ابتدایی ترین احساسات ما را هدایت می کند: از آنهایی که مربوط به بقا (مانند ترس و خشم) هستند، تا احساسات انسانی و رفتار های جنسی ما. در واقع، بسیاری از دانشمندان آن را «مغز خزندگان» نامیده‌اند، زیرا از ابتدایی‌ترین غرایز ما تشکیل شده است. دستگاه لیمبیک همچنین یکی از قدیمی ترین بخش های مغز ما است. بیش از دو میلیون سال قدمت دارد و هنوز می تواند رفتارها و احساسات خاصی را که امروزه برای ما بسیار منطقی به نظر می رسد کنترل کند.

آمیگدال مهمترین ساختار در دستگاه لیمبیک است. این بخش، جایی است که غیر منطقی ترین احساسات ما را ذخیره و مدیریت می کند. آمیگدال بخشی از مغز است که در آن، دفاع در برابر بدترین احساساتی که انسان ها دارند ایجاد می شود(مانند: ترس، خشم و...). به لطف آمیگدال ما می توانیم از موقعیت هایی که بقای ما را به خطر می اندازد فرار کنیم. اما بخش بدی نیز دارد: این بخش باعث بروز عمیق ترین ترس ها و آسیب های دوران کودکی می شود. آمیگدال به ما کمک می کند تا استراتژی لازم را برای حل یک موقعیت پراسترس، ترسناک یا پرخطر را پیدا کنیم و دید متعادلی از آنچه در اطراف ما اتفاق می افتد به ما می دهد. به طور خلاصه، این بخشی از مغز است که به ما اجازه می‌دهد تحت تأثیر هراس و اضطراب قرار نگیریم.

اگرچه علم نشان داده است که وقتی صحبت از احساسات می شود، قلب فقط یک نماد عاشقانه است و منشأ آنها در مغز است، دانشمندان سعی می کنند نشان دهند که دقیقا چه ارتباطی بین قلب و احساسات وجود دارد. دانشگاه های آلتو، تورکو و تامپره 700 نفر از فرهنگ ها و پیشینه های مختلف را انتخاب کردند و از آنها خواسته شد مشخص کنند که در کدام قسمت از بدن خود احساسات زیر را احساس می کنند: خشم، ترس، انزجار، شادی، غم، تعجب، اضطراب، عشق، افسردگی، مشاجره، غرور، شرم، حسادت و... محققان به این واقعیت پی بردند که برخی از احساسات را می توان در قسمت های خاصی از قفسه سینه با هم گروه بندی کرد. مثلا: خشم، اضطراب و ترس در قفسه سینه قرار داشت. و از سوی دیگر عشق و شادی در سراسر بدن پخش می شد. نقاشی هایی از بدن انسان کشیده شد و با رنگ هایی نشان داده شد که از آبی برای نشان دادن غم و اندوه یا افسردگی و از قرمز برای خشم یا عشق پرشور استفاده می شد. محققان این دانشگاه ها یک هدف داشتند و آن تلاش برای درک اینکه چرا احساساتی وجود دارد که باعث ایجاد احساس فیزیکی در قفسه سینه یا قلب می شود. حتما شما تا به حال اصطلاحاتی مثل: دلم سوخت، دلم تنگ شده و دلم شکست را شنیده اید. اگرچه این احساسات خیلی واقعی به نظر میرسند، ولی چیزی جز استعاره های ادبی نیستند. از نظر علمی ثابت شده است (اگرچه از نظر عاطفی پذیرفتن آن دشوار است) که قلب، وقتی صحبت از احساسات می شود، فقط یک نماد است. احساس واقعی در مغز اتفاق می افتد، نه در قلب. پس چرا احساساتی وجود دارند که به این شکل واضح و تقریباً فیزیکی به سینه می چسبند؟ این چیزی است که مطالعات بالا سعی داشت نشان دهد و نتیجه اش این شد: منشاء ممکن است در قسمت خاصی از قشر مغز باشد، ناحیه ای از مغز که تنظیم واکنش های احساسی به آن نسبت داده می شود. مطالعات نشان می دهد که این ناحیه از قشر مغز در هنگام استرس فعال‌تر می‌شود و همچنین به نظر می‌رسد که به عصب واگ متصل است که از مغز شروع می‌شود و به قفسه سینه و شکم متصل می‌شود. وقتی این عصب تحریک می شود، زمانی است که به نظر می رسد قفسه سینه ما تنگ می شود یا قلب ما می شکند.

زمانی که ما عشق را احساس می کنیم، مغز ما قسمت خاصی به نام جسم مخطط را فعال می کند. این ناحیه مربوط به بخشی از مغز است که میل جنسی را ایجاد می کند اما به نوبه خود کاملاً از هم جدا می شوند. به گفته محققانی که در مطالعه‌ای در مورد تأثیرات عشق بر مغز انسان شرکت کرده‌اند، محلی که عشق در آن فعال می‌شود همان جایی است که اعتیاد به مواد مخدر تولید می‌شود، چیزی که ظاهراً چندان عجیب نیست زیرا زمانی که یک انسان عاشق است، یک میل و عشق پاسخی است که او را راضی می کند، چیزی که دقیقاً در هنگام مصرف مواد مخدر نیز به همین شکل اتفاق می افتد.

اکثر ما این باور را داریم که قلب مسئول احساسات و عواطف است. تاکنون تحقیقات زیادی نشان داده است که احساسات فقط از مغز، به ویژه از قشر لیمبیک ناشی می شود. تصویب شده است که این قسمت از مغز، قسمتی است که احساسات و واکنش های فیزیکی ما را کنترل می کند، به همین دلیل به آن مغز عاطفی هم می گویند. مطالعات، ارتباط مهمی بین قلب و مغز تعریف می کنند. قلب در گفتگوی دوطرفه دائمی با مغز است. احساسات ما سیگنال هایی را که مغز به قلب می فرستد تغییر می دهد و قلب به روش های پیچیده ای پاسخ می دهد.

احساساتمغزقلب
درود بر انسانیت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید