دادگاه در زمان خودش شک میکند.
نه به شروعش اطمینان دارد
نه به پایانش.
من وسطش گیر کردهام؛
جایی که ثانیهها بیش از وزن خود، سنگینی میکنند.
روی دیوار روبهرویم، ساعتی است که عقربههایش رو به بیرون چرخ میزنند
انگار قصد دارند از صفحه جدا شوند و دور گردنم حلقه بزنند.
هر دور کامل، مثل طنابی که یک گره تازه خورده باشد.
سیگار را روشن میکنم.
پُک اول … نفس را تا ته فرو میدهم؛
عقربه دقیقهشمار با صدای خشنی از روی ساعت میلغزد.
نه جلو میرود، نه عقب میآید… فقط میچرخد.
با هر پک، چیزی از تنم کنده میشود.
اما نه سبکترم، نه رها.
این قاضی اسم ندارد، اما ساعت دارد.
لمسش نکردهام، فقط از وزنش آگاهام.
مثل صدایی که پشت جمجمه پنهان شده و فقط با تیکتاکش جمجمه را میتراشد.
پَک دوم… خاکستر پیش از دود میافتد.
زمان از خودش جلو زده.
من عقب ماندهام.
لحظههایم، مثل جنازهای که در رودخانه گیر کرده، روی هم انباشته میشوند.
او با صدای عقربه سخن میگوید:
«آیا میخواهی این دور کامل شود؟»
در جواب به زمین نگاه میکنم، اما زمین خودش در شکار ساعت است.
پَک سوم…
سیگار هنوز روشن است،
ولی حس میکنم پایان رسیده
نه از خاموشی، نه از پایان زمان…
از اینکه همه چیز، بینقص به همان جایی برگشته که آغاز شده بود.
قاضی لبخندی ندارد،
ولی عقربههایش لبخند میزنند.
آنها تضمین کردهاند که باز هم برگردم…
دقیقاً همینجا…
همین ثانیه که سوزنش را فرو میکند میان دندههایم.

پرونده قاضی ۲
اهریمنِ ساعتگرد – محافظ بیامان عقربهها
1. الهامات فلسفی:
o آلبر کامو – پوچی، چالش با بیمعنایی، اسطوره سیزیف: تداوم حرکت بدون وعده نجات.
o ژانپل سارتر – آزادی بهعنوان محکومیت، مسئولیت فردی حتی در جهانی پوچ.
o سیوران – نگاه تلخ به گذر زمان و فرسایش امید.
2. مفهوممحور:
o زمان بهعنوان شکنجهگر، تکرار مکانیکی لحظهها، حقیقتی که با هر دور کامل عقربه، محکمتر بر گردنت بسته میشود.
3. ترجمه مفهومی به زبان استعاری و روایی:
o قاضیای که صورتش یک ساعت شکسته است، ولی عقربههایش هنوز میچرخند، و هر چرخش آن یک اعتراف جدید را از تو میدَرَد.
o هر ثانیه نه بهسمت رهایی، بلکه بهسوی عمیقتر شدن در زمانِ تهی.
4. کُد شنیداری / لحظه سیگار:
o پُک اول = صدای کشیدهشدن عقربه (فلز روی فلز) همزمان با دم.
o پُک دوم = لرزش انگشتان، افتادن خاکستر پیش از تمام شدن دود.
o پُک سوم = سیگار خاموش نمیشود، اما حس میکنی زمان تمام شده.