ویرگول
ورودثبت نام
گنجشک
گنجشکبیوگرافی من تو 200 تا کاراکتر جا نمیشه باید بشینیم یه چایی برات بریزم درست حسابی حرف بزنیم تا بفهمی کیم
گنجشک
گنجشک
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

اپیزود ۳ – چشم هزارقفل

میز بی‌پایان بود.

نه ابتدایش را می‌دیدم، نه انتهایش را.

اما می‌دانستم که در هر دو طرف آن، نگاه‌هایی نشسته‌اند.

نه نگاه انسان…

چیزی شبیه قفل، ولی با مردمکی که هنوز زنده است.

هرکدام نیمه‌باز، انگار منتظرند کسی کلیدشان را بچرخاند تا کامل ببندند یا کامل باز شوند.

نشسته بودم، اما حس ایستادن داشتم.

حس داوطلبی که خودش را به گلوگاه فرستاده است.

سیگار را روشن می‌کنم.

پُک اول …

دود راهش را عوض می‌کند.

به جای بالا رفتن، حرکتش کج می‌شود، مثل زندانی که به‌خاطر دوربین‌های سقف از مسیر فرار منحرف می‌شود.

نگاه‌ها دود را دنبال می‌کنند تا آخرین ذره‌اش.

صدا ندارند، اما با هر پلک، صدایی درون جمجمه‌ام می‌پیچد:

«ما نمی‌بینیم که تو چه می‌کنی… ما می‌بینیم که تو چه نمی‌کنی.»

پُک دوم…

وقتی دود از دهانم بیرون می‌آید، برای لحظه‌ای شکلی کلیدوار به خود می‌گیرد.

کلیدی که شاید بتواند یکی از این هزار قفل را باز کند.

ولی قبل از آنکه شکل کامل شود، موجی نامرئی دود را می‌شکند و می‌بلعد.

فکر می‌کنم شاید نگاه‌ها خودشان کلید را بلعیدند.

شاید آن‌ها نه فقط قفل، بلکه کلید هم باشند.

نشسته‌ام، ولی حس می‌کنم به زانو درآمده‌ام.

دستم هنوز سیگار را نگه داشته، اما گرمایش کمتر شده.

انگار تصمیم خاموش‌شدنش با من نیست.

پُک سوم را می‌خواهم بزنم

اما هنوز دود را نکشیده‌ام که انگار همه نگاه‌ها هم‌زمان پلک می‌زنند.

فندک توی جیبم داغ می‌شود بدون اینکه روشن باشد.

سیگار مُرده است.

همه‌چیز را زیر این نگاه‌ها باید نصفه رها کنی.

حتی دم آخر را.

داستان تا این لحظه، هیچ حکمی نداد.

اما من می‌دانم… حکم در همان لحظه‌ای صادر شد که پذیرفتم زیر نظر باشم.

پرونده قاضی ۳

چشمِ هزارقفل – نگاه نامرئی قدرت

1.    الهامات فلسفی:

o        میشل فوکو – (Panopticon) و مکانیزم‌های قدرت نامرئی: کنترل نه با زور مستقیم، بلکه با حضور دائمی نگاه.

o        ژیل دلوز – جامعه کنترلی: حصارها نامرئی می‌شوند، اما در ذهن تو حک شده‌اند.

o        لاکان – «نگاه» به‌عنوان شی تروماتیک: حس می‌کنی دیده می‌شوی حتی اگر کسی در محیط نباشد.

2.    مفهوم‌محور:

o        واقعی‌ترین زندان، آن است که دیوار ندارد اما همه جا دیده می‌شوی.

o        قدرت نه از طریق فریاد یا تهدید، بلکه با آگاهی مداوم از نظارت در اعماق ذهن عمل می‌کند.

3.    ترجمه مفهومی به زبان استعاری و روایی:

o        قاضی‌ای که در تختی تاریک نشسته، اما صورت ندارد؛ به‌جایش هزار قفل به شکل قرنیه چشم، بسته و نیمه‌باز در شب می‌درخشند.

o        متهم (راوی) هر حرکتش را با «رخصت نگاه» انجام می‌دهد؛ حتی خاموش کردن سیگار باید با اجازه آن چشم‌ها باشد.

4.    کُد شنیداری / لحظه سیگار:

o        پُک اول = حس «زیر نظر بودن» همزمان با مکیدن دود، انگار دود هم مسیر حرکتش را عوض می‌کند تا از نگاه بگریزد.

o        پُک دوم = دود در هوا شکلی از «کلید» می‌گیرد، ولی بلافاصله محو می‌شود.

o        پُک سوم = سیگار در دست خاموش می‌شود قبل از اینکه پک آخر را بتوانی بزنی؛ گویی نگاه تصمیم می‌گیرد کی تمام شود.

۱
۰
گنجشک
گنجشک
بیوگرافی من تو 200 تا کاراکتر جا نمیشه باید بشینیم یه چایی برات بریزم درست حسابی حرف بزنیم تا بفهمی کیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید