گنجشک
گنجشک
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

تئاتر معنا

به پادکست این کار میتونین از این لینک گوش کنید




جنگ در جریانه

2 نفر در دادگاه به اعدام محکوم شدند

از 500 رای ممکن نیهیل 480 رای و آریستوفان 450 رای حکم اعدام گرفتند


خواسته آخر آریستوفان:

مرتدین هر لحظه به شکست نزدیک و نزدیک تر میشوند.

در یک تالار مجلل، لباس شیک و بلند یک زن روسی روی زمین کشیده میشود و به سمت سرباز ارشد لهستانی، آریستوفان میرود. لباس سرباز خیلی تمیز و اتوکشیده هستش.

چهره دو فرد دیده نمیشود.

فقط میبینیم که شروع میکنند به رقصیدن با هم. در تالار زیبایی با لوستر های گران بها. فقط این دو و موسیقی و رقص و عشق میانشنان.

وقتی دوربین کمی عقب تر میرود چهره درهم سرباز دیده میشود، صورت زخمی، کبود و بی روح..

و در جناح دیگر دوربین آرایش ماسیده زن دیده میشود...

و غم و سردرگمی در کنار رقص موزونشون هویداست.

دوربین همچنان به عقب رفتن ادامه میدهد.

کس دیگری هم در سالن حضور داد...

یک افسر سابق ارتش نازی

صبرش به اندازه سیگارش بوده، به زمین میندازتش و به سمت سرباز لهستانی به راه می افتد.

تراژدی و جدایی عاشق از معشوق.

آخرین صحنه مجلل از زندگی که مطمئن خواهی بود بعد از آن سیاهی مطلق انتظار میکشد و دیگر قرار نیست نور را ببینی.

و این تاریکی سایه اش در تمام رقص حس میشده.

سوالی برای یکی از اعضای هیئت منصفه پیش میاد:

این یک لطف بوده از طرف اون فرد نازی یا برای اینکه کنتراست عذاب رو بیشتر به چشم اون فرد برسونه این کار رو کرده؟

رای گیری مجدد انجام شد. نتیجه 449 رای برای اعدام آریستوفان بود

خواسته آخر نیهیل:

واقعیت اینه که اعدام اونقدر ها هم ترسناک نیست اینکه جلوی دوربینم یعنی به این لحظه شلیک شده و من مردم

چیز زیادی برای دفاع ندارم فقط وضع موجود رو نقل میکنم و شاید آینده کسی باز هم به دادگاه بیاد و رایی جز اعدام بیاره

به شهر دروغ خوش آمدید

جایی که همه چیز قیمتی داره

ادمها فقط تجسم های زنده غریزه جفت گیری والدین خودشون شدن و کل این میل بی حاصل بر روی یک فقدان بنا شده.

مردان و زنان سرخورده از دنیایی دچار وسواس پول درآوردن، به عرضه کنندگان حقیقت های معنوی روی آوردن، عالمان دروغین و حکیمان تلفنی که جایگزین خدایان گوناگون و متعارف تر گذشته شدن که شکست خوردن.

سواستفاده و جرایم و خطاهای ادیان مسبب بی اعتباری کلام و جامعه شناسی اثبات گرا و روان شناسی رفتارگرا و علوم سیاسی بدون بینش و چشم انداز سقوط روشن فکری رو تضمین کرده.

تکانه جنسی و خشم جایگزین مبارزه جویی سیاسی از دست رفته شده و به همین ترتیب هنر هم متورم شده. هنر چیزی کمتر از الگوی چگونه زیستن نبود. هنر نماینده آخرین سرپناه شکننده ارزش های انسانی در تمدن بشری بود که خود هنر هم به گونه ای تحقیرآمیز به اون پشت کرده.

یک سوالی تمام این دوران جنگ ذهنم رو درگیر کرده بود: متفکران عصر ما میخواستن با استفاده از سلاح حقیقت به جنگ خطا ها برن و تا اون زمان هم دوربین ها به ما بها میداد

ولی این هم سطحی بود به همون اندازه

متاسفانه معنای معنا ها بنیاد محکمی نیست در واقع یه توهم سرکوب گره که کل جنگ گرفتارش شده و راهی برای میانه رویی نمونده.

زیستن باید بدون نیاز به تضمین معنا، آزاد باشه

این واقعیت که یک هنرمند از صحنه خارج میشه تمام کارایی که روی صحنه انجام داده رو بی اعتبار نمیکنه، اتفاقا برعکس خروج اون بخشی از معناست.

علوم سیاسیمعنافلسفهداستان
بیوگرافی من تو 200 تا کاراکتر جا نمیشه باید بشینیم یه چایی برات بریزم درست حسابی حرف بزنیم تا بفهمی کیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید