ویرگول
ورودثبت نام
گنجشک
گنجشک
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

نگاه

لینک پادکست

اقتباسی از یک خواب واقعی




نگاه بیرون:

به چهره اش که نگاه میکردی انگار از جامعه بیزار بود و بویی از مهربانی نبرده بود

با اخم های تو هم به جنبش ناخودآگاه خلق برای بقا نگاه میکرد

عمیق کام میگیرفت و دودی که از قلب سیاهش میامد بیرون را قاطی هوا میکرد و قسط متفاوت بودنش رو تا آخر عمر پرداخت میکرد

رو برگردانده بود از هر چیز مقدسی

و توی بحث هایی که هر کسی سعی میکرد با پز و افاده خودش را نمایان کند، گوش میکرد و به عنوان یه سایه، تاریکی، منطقه امنش بود

زور میزد ظلم نپوشد به جای پرچمش

زندگیش یه پی رنگ با درون مایه غم بود

بهش نزدیک نمیشدند

گویی اشک ریختن شیطان را تداعی میکند


نگاه درون:

لای انگشتای سرنوشتم دود میشوم

لای دو دو تا هایی که نمیشوند 4 تا

کسی با من مهربون نبود، اشتباه که میکردم باید منتظر میموندم تقاص پس بدم

ترسی که دووم میاورد توی مزد دادن

انتزاعی که نمیگنجید توی طول و عرض از ذهنم میگذرونم

من با شک به دنیا نگاه میکنم، شاید یه روزی برگردم

سجده میکنم به سمت خلاقیت

مهربونم ... نه .... نه .... مهربون بودم

به دار کشیده شدم به جرم مهربونیم

قرض بقیه رو میدادم که روحشونو نفروشن

روحمو فروختم که قرضمو بدم

یه موقع هایی توم سر دوست داشتنت جنگ میشد

ندونسته هام قصه میشد

دلخورم از هر روزی که از خودم خرج کردم

اشک ریختنافاده نمایانداستاننگاه
بیوگرافی من تو 200 تا کاراکتر جا نمیشه باید بشینیم یه چایی برات بریزم درست حسابی حرف بزنیم تا بفهمی کیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید