
بامداد خمار و از یاد رفته هردو قصه دو عشق زنانه است . عشق محبوبه به رحیم و عشق گلرخ به مرتضی . محبوبه بامداد خمار و گلرخ از یاد رفته هر دو از دو خانواده ثرتمندن . محبوبه دختری قاجاری و از طبقه شهری و متکبر و گلرخ دختری امروزی و از طبقه روستایی و صاف و ساده . عشق گلرخ پاک تر است گلرخ عاشق خود مرتضی است نه چشم و ابروی او . مرتضی پاک پاک است عین رحیم نیست . زنباره نیست . رحیم پدر ندارد و مرتضی هم پدر ندارد هم مادر . هم پدر گلرخ با ازدواج دخترش مخالف است هم پدر محبوبه . مخالفت پدر گلرخ نه از تکبر که به نظر از دعوای خانوادگی است . هم محبوبه هم گلرخ خواستگار دیگر دارند . اما هردو خواستگارانشون را رد میکنن. عشق و ازدواج هردو یه ازدواج زودهنگام است . محبوبه تو ۱۵،۱۶ سالگی و گلرخ تو ۱۷،۱۸ سالگی . تو هر دو شکست پای زنان درمیان است . در بامداد خمار مادر شوهر محبوبه و در از یاد رفته مینا .
هردو به شکست میکشد . یکی با نفرت . یکی بی صدا و صدا . رحیم همه پل های پشت سرش را خراب میکند ولی مرتضی نه . طلاق در بامداد خمار از روی تنفر است و آزار و شکنجه ، ولی در ازیاد رفته از پژمرده شدن عشق است . از جان نداشتن عشق . از درک نکردن . از شرایط متفاوت . محبوبه طلاق میگیرد در حالی که وجودش پر از کینه از رحیم است ولی گلرخ طلاقش بی کینه است . هنوز تو قلبش جایی برای مرتضی هست . در بامداد خمار رحیم تمام ریشه نهال عشق را سوانده بود ولی مرتضی از یاد رفته نه . برای همین است که در از یاد رفته گلرخ و مرتضی بعد سالها دوباره بهم میرسن.