Goolaqa_34
Goolaqa_34
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

جنگل حیوانات و تحریم های خوک

جنگل حیواناتدر جنگلی گروهی از حیوانات برای خود حکومت تشکیل داده بودن و برای حکومت خود قلمرو مشخص کرده بود شیر فرمانروای یکی از این حکومت باید و در حکومت او اوضاع اغلب آرام بود ولی گاهی فرمانروایان دیگر جنگل از حیوات جنگل او سوء استفاده میکردن و او هم مجبور میشد شورش ها را بخواباند بعد از یکی ازین شورش ها و برخوردهای شیر برای خواباندن این شورش ها ، خوک فرمانروای یکی از سرزمین های  دورتر  وزیرش اسب آبی را احضار کرد و اینک ادامه داستان : اسب آبی : درود بر فرمانروای مقتدر ، با من امری داشتید خوک : درود و زهرمار ، از اوضاع سرزمین شیر خبر داری ؟ میدونی حیوانات دست به شورش بردن اسب آبی : وزیر به قربانت بله خبر دارم خوک : میدانی تو را برای چی احضار کردم الاغ اسب آبی : نخیر قربان : قربان اون چشمات برم منخوک : میخوام تحریم هایی برای کشور شیر وضع کنم  الاغ اسب آبی : قربان تحریم دیگه چیه خوک : الاغ تو نمیدونی تحریم چیه ؟ تحریم همون چیزیه که انسانها وضع میکنن تا انتقام بگیرن اسب آبی : قربان ولی ما که انسان نیستیم حیوانیمبه دم و گوشهامون نگاه کنیدخوک :  الاغ ما چی کم از انسانها کم داریماسب آبی : قربانت اون چشمات برم هر چی شما امر کنید ، حالا دقیقا چکار میخواید بکنید قربان خوک : تحریم دیگه تحریم اسب آبی : قربانت برم حالا کدوم یک از حیوانات را میخواید تحریم کنیدخوک : اول از همه اون الاغ بیشعور را اسب آبی : الاغ را دیگه چرا قربان خوک : احمق اون شاخ هاش را نمی بینی که به بقیه حمله میکنه اسب آبی : قربان الاغ که شاخ نداره خوک : احمق شاخ نداره دم که داره  اسب آبی:  احسنت به هوش فرمانروا قربان فقط الاغ را دیگه ؟؟خوک : نه احمق قوچ هم هست اسب آبی : احسنت به هوش فرمانروا ، لابد به خاطر شاخش دیگه ؟خوک : نه احمق ، به خاطر شیرش ، به حیوانات شیر میده اسب آبی : قربان ولی قوچ که نره شیر نداره خوک : احمق خودش نداره زنش که داره اسب آبی :احسنت  الحق که فرمانروای شایسته ای هستی قربان باز هم هست ؟؟؟خوک : آره  ، زرافه گردن دراز هم هست الاغ اسب آبی : قربان اون دیگه چرا ، اون که نفوذی خودمونه ، یادتون نیست خوک : یادم نبود الاغ ، واسه آدم حواس نمیذارید بمونه که اسب آبی : قربان ولی ما که آدم نیستیم خوک : تا نزدم به هشت قسمت مساوی و نامساوی تقسیم بشی از جلوی چشمام گم شو اسب آبی : قربان پس خود شیر چی خوک : بوققققققققققققققق ......
جنگل حیواناتدر جنگلی گروهی از حیوانات برای خود حکومت تشکیل داده بودن و برای حکومت خود قلمرو مشخص کرده بود شیر فرمانروای یکی از این حکومت باید و در حکومت او اوضاع اغلب آرام بود ولی گاهی فرمانروایان دیگر جنگل از حیوات جنگل او سوء استفاده میکردن و او هم مجبور میشد شورش ها را بخواباند بعد از یکی ازین شورش ها و برخوردهای شیر برای خواباندن این شورش ها ، خوک فرمانروای یکی از سرزمین های دورتر وزیرش اسب آبی را احضار کرد و اینک ادامه داستان : اسب آبی : درود بر فرمانروای مقتدر ، با من امری داشتید خوک : درود و زهرمار ، از اوضاع سرزمین شیر خبر داری ؟ میدونی حیوانات دست به شورش بردن اسب آبی : وزیر به قربانت بله خبر دارم خوک : میدانی تو را برای چی احضار کردم الاغ اسب آبی : نخیر قربان : قربان اون چشمات برم منخوک : میخوام تحریم هایی برای کشور شیر وضع کنم الاغ اسب آبی : قربان تحریم دیگه چیه خوک : الاغ تو نمیدونی تحریم چیه ؟ تحریم همون چیزیه که انسانها وضع میکنن تا انتقام بگیرن اسب آبی : قربان ولی ما که انسان نیستیم حیوانیمبه دم و گوشهامون نگاه کنیدخوک : الاغ ما چی کم از انسانها کم داریماسب آبی : قربانت اون چشمات برم هر چی شما امر کنید ، حالا دقیقا چکار میخواید بکنید قربان خوک : تحریم دیگه تحریم اسب آبی : قربانت برم حالا کدوم یک از حیوانات را میخواید تحریم کنیدخوک : اول از همه اون الاغ بیشعور را اسب آبی : الاغ را دیگه چرا قربان خوک : احمق اون شاخ هاش را نمی بینی که به بقیه حمله میکنه اسب آبی : قربان الاغ که شاخ نداره خوک : احمق شاخ نداره دم که داره اسب آبی: احسنت به هوش فرمانروا قربان فقط الاغ را دیگه ؟؟خوک : نه احمق قوچ هم هست اسب آبی : احسنت به هوش فرمانروا ، لابد به خاطر شاخش دیگه ؟خوک : نه احمق ، به خاطر شیرش ، به حیوانات شیر میده اسب آبی : قربان ولی قوچ که نره شیر نداره خوک : احمق خودش نداره زنش که داره اسب آبی :احسنت الحق که فرمانروای شایسته ای هستی قربان باز هم هست ؟؟؟خوک : آره ، زرافه گردن دراز هم هست الاغ اسب آبی : قربان اون دیگه چرا ، اون که نفوذی خودمونه ، یادتون نیست خوک : یادم نبود الاغ ، واسه آدم حواس نمیذارید بمونه که اسب آبی : قربان ولی ما که آدم نیستیم خوک : تا نزدم به هشت قسمت مساوی و نامساوی تقسیم بشی از جلوی چشمام گم شو اسب آبی : قربان پس خود شیر چی خوک : بوققققققققققققققق ......




در جنگلی گروهی از حیوانات برای خود حکومت تشکیل داده بودن و برای حکومت خود قلمرو مشخص کرده بود

شیر فرمانروای یکی از این حکومت باید و در حکومت او اوضاع اغلب آرام بود ولی گاهی فرمانروایان دیگر جنگل از حیوات جنگل او سوء استفاده میکردن و او هم مجبور میشد شورش ها را بخواباند

بعد از یکی ازین شورش ها و برخوردهای شیر برای خواباندن این شورش ها ، خوک فرمانروای یکی از سرزمین های دورتر وزیرش اسب آبی را احضار کرد

و اینک ادامه داستان :

اسب آبی : درود بر فرمانروای مقتدر ، با من امری داشتید

خوک : درود و زهرمار ، از اوضاع سرزمین شیر خبر داری ؟ میدونی حیوانات دست به شورش بردن

اسب آبی : وزیر به قربانت بله خبر دارم

خوک : میدانی تو را برای چی احضار کردم الاغ

اسب آبی : نخیر قربان : قربان اون چشمات برم من

خوک : میخوام تحریم هایی برای کشور شیر وضع کنم الاغ

اسب آبی : قربان تحریم دیگه چیه

خوک : الاغ تو نمیدونی تحریم چیه ؟

تحریم همون چیزیه که انسانها وضع میکنن تا انتقام بگیرن

اسب آبی : قربان ولی ما که انسان نیستیم حیوانیم

به دم و گوشهامون نگاه کنید

خوک : الاغ ما چی کم از انسانها کم داریم

اسب آبی : قربانت اون چشمات برم هر چی شما امر کنید ، حالا دقیقا چکار میخواید بکنید قربان

خوک : تحریم دیگه تحریم

اسب آبی : قربانت برم حالا کدوم یک از حیوانات را میخواید تحریم کنید

خوک : اول از همه اون الاغ بیشعور را

اسب آبی : الاغ را دیگه چرا قربان

خوک : احمق اون شاخ هاش را نمی بینی که به بقیه حمله میکنه

اسب آبی : قربان الاغ که شاخ نداره

خوک : احمق شاخ نداره دم که داره

اسب آبی: احسنت به هوش فرمانروا

قربان فقط الاغ را دیگه ؟؟

خوک : نه احمق قوچ هم هست

اسب آبی : احسنت به هوش فرمانروا ، لابد به خاطر شاخش دیگه ؟

خوک : نه احمق ، به خاطر شیرش ، به حیوانات شیر میده

اسب آبی : قربان ولی قوچ که نره شیر نداره

خوک : احمق خودش نداره زنش که داره

اسب آبی :احسنت الحق که فرمانروای شایسته ای هستی

قربان باز هم هست ؟؟؟

خوک : آره ، زرافه گردن دراز هم هست الاغ

اسب آبی : قربان اون دیگه چرا ، اون که نفوذی خودمونه ، یادتون نیست

خوک : یادم نبود الاغ ، واسه آدم حواس نمیذارید بمونه که

اسب آبی : قربان ولی ما که آدم نیستیم

خوک : تا نزدم به هشت قسمت مساوی و نامساوی تقسیم بشی از جلوی چشمام گم شو

اسب آبی : قربان پس خود شیر چی

خوک : بوققققققققققققققق ......




جهان بی عشق چه ترسناک است چون شبی که گم کرده ستاره و ماهش را" یه دهه شصتی که برای دلش مینویسه چون خانه ام اینجا نیست پس قصد فالو کردن و بک ندادن هم ندارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید