Goolaqa_34
Goolaqa_34
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

خرده دزدها

پسر جوان از تاکسی پیاده میشود و در حالی که منتظر است راننده بقیه پول را بدهد راننده میگوید پول خرد ندارم و سریع گازش را میدهد

خانم جوان بعد تحویل خودرو از تعمیرکار میپرسید ببخشید حساب ما چقدر شد تقدیم کنم

تعمیرکار در حالی که با مزد خودش و لوازم یدکی بیشتر از ۷۰۰ تومان خرج نکرده میگوید ۹۵۰ تومان

و خانم جوان هم که از خودرو و تعمیراتش سررشته ندارد ۹۵۰ را تومان را میدهد

پسر جوان بعد پوشیدن و عوض کردن چند لباس و پسندیدن یکی از لباس ها برای حساب به پیش از یکی از صندوق دارا میرود و میپرسد چقدر تقدیم کند

فروشنده بعد چندین بار قسم که خودم این را ۵۰۰ خریدم شما ۵۵۰ بده ۵۳۰ کارت میکشد در حالی که خودش آن را به زور ۲۰۰ تومان خریده است

راننده وانتی تا چشم پیرزن را دور میبیند هر چی میوه گندیده هست را توی پلاستیک پیرزن پیچاره جا میکند و در آخر هم وقتی پیرزن پول میوه را میدهد یه الله برکتی میگوید

معلم ورزش در حالیکه از اول سال تا آخر سال را پشت میز نشسته و کار خاصی هم نکرده و حقوقش را گرفته دائما در حال غر زدن به وضع مملکت است

پیرمرد بیچاره برای خریدن تبلت برای نوه اش به فروشنده میگوید یه تبلت برای نوه ام میخوام

فروشنده بی وجدان هم بی کیفیترین تبلت فروشگاه را به قیمت بالا برای پیرمرد بیچاره فاکتور میکند

نانوا بعد اینکه کارت را از مشتری میگیرد به جای گزینه پلاستیک روی گزینه نان میزند و عدد ۵ را بر آن نقش میبندد


شاید همین خرده دزدها و نیمه دزدها روزی گنده دزد مملکت شوند

شاید همین خرده دزدها و نیمه دزدها روزی خاوری های مملکت شوند

جهان بی عشق چه ترسناک است چون شبی که گم کرده ستاره و ماهش را" یه دهه شصتی که برای دلش مینویسه چون خانه ام اینجا نیست پس قصد فالو کردن و بک ندادن هم ندارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید