ویرگول
ورودثبت نام
Goolaqa_34
Goolaqa_34
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

دلم تنگ شده برای ...

دلم تنگ شده برای پدرم

برای پدری که درد و مریضی امانش را بریده بود

برای پدری که مرگ برادرش و پسرش زمینگیرش کرده بود

برای پدری که از خاطرات ۱۲ ساله ام چیزهای کمی تو ذهنم مانده است

برای پدرم و اون قصه های شبانه اش

برای پدرم و اون کیک های روغنی ای که هر از گاهی وقتی از شهر برمیگشت میگرفت

برای پدرم و اون گردش رفتن های باهاش

دلم تنگ شده برای برادرم که رفت و خیلی زود هم رفت حتی زودتر از پدرم

برای برادرم و اون خاطره تلخ دعوا کردنم

دلم تنگ شده برای بچگیم

برای گل بازی کردنام

برای کبریت بازی کردنام(۱)

برای خانه های گلی ساختن وسط رودخونه وسط ده

برای الاکلنگ بازی های تو ده مون

برای مدرسه تو ده مون

برای نخود و کشمش های وسط زنگ تفریح

برای کنار هم نشتن های تو نیمکت سه نفره

برای بابا نان دادش

برای روباه و زاغش

برای حیاط نصف و نیمه اش

برای اون معلم هام

حتی برای اون روزای تو برف یک متری مدرسه رفتن

دلم تنگ شده حتی برای گوسفند ها و بره هامون

دلم تنگ شده برای بع بع کردن هاشون

برای صدای از صحرا برگشتن هاشون

برای بره و بزغاله های ناز نازی شان

برای اون لحظه های به دنیا آمدنشون و برای سر پا ایستادنشون

دلم تنگ شده برای اون سرشیر و ماست و کره
بز و گوسفند هامون

برای سرشیر با شیره انگور

برای اون چالخارمون(۲)

برای مرغ و خروس ها و جوجه های رنگی مون

حتی برای گنجشک های ده مون

برای چغله های درخت دهمون

برای قوره های ترشش

برای درخت های زرد آلو و سیب و گلابی و گردو و بادامش

برای مورچالوخ های بهارش۳ (گمونم بهار رشد میکرد)

حتی برای اون بوته هایی که چیز سبز ریز گرد میداد

دلم تنگ شده برای خارهای تو صحراهاش

برای چشمه وسط ده

دلم تنگ شده برای انتظارهای بالای تپه دهمون

برای نگاه کردن به ماشین هایی که از دور قد یه مورچه سیاه بودن

دلم تنگ شده برای اون نقاشی ها و یادگاری های تو خونه های مخروبه

برای اون گچ های رنگی خونه های مخروبه

برای عکس های تو خونه گلی پذیرایی

برای اون روزی که رنگ سبز زدن و عجب بویی هم میداد

حتی دلم برای اون فروشندگان دوره گردی که پفک و تی تاپ و بیسکوییت موزی میفروختن هم تنگ شده

دلم تنگ شده برای اون روزایی که قم می اومدیم و بوی اون قم ماندن ها

دلم تنگ شده برای بستنی قیفی های رنگی

برای توپ های پلاستیکی راه راه قرمز و سفید و شاید آبی سفید

دلم تنگ شده برای اون توپ های بادی

برای فوتبال بازی ها با توپ های پلاستیکی و بادی

حتی برای مدرسه رفتن هاش

حتی برای بی حوصلگی های سر کلاس

برای نمازخانه و جشن های توی نمازخونه

برای ساندویچ ماکارونی هایش

دلم تنگ شده برای همکلاسی و معلم هام

برای شلوغ کردن های بچه هایش

دلم تنگ شده برای لگاریتیم و معادلاتش

برای توابع و جبرش

و دلم تنگ شده برای رفیقم

برای رفیقی که زود تنهام گذاشت

دلم تنگ شده برای مسافرت رفتن های باهاش

برای موتور سواری های باهاش

برای روزهای تلخ و خوشی که با هم بودیم

برای مسافرت های تابستانه

برای بحث و جدل های تکراری

برای حرف زدن هامون تو کوه خضر نبی و مسجد مقدس جمکران

برای آش گرفتن های براش تو مسجد حضرت ابوالضل

برای فلافل و کباب خوردن هامون

برای بستنی خوردن های تو میدان بستنی و بستنی سرای سر فلکه کشاورز

دلم تنگ شده برای اون روزهایی که خیلی چیزها نداشتیم ولی عوضش چیزهای قشنگ تری داشتیم

شما دلتون برای چی تنگ شده ؟!!!

_______________________________________

۱ ) کبریت بازی همون پول ساختن از کبریته

کبریت ها را باز میکرویم و به عنوان پول استفاده میکردیم

۲ ) چالخار : وسیله ای که باهاش کره درست میکردن

سه یا چهار پایه داشت و ماست توی چیزی شبیه کیسه میریختن و میبستن و به اون سه پایه یا چهار پایه میبستن و تکان میدادن

عشایر گمونم هنوزم ازش استفاده میکنند

۳)گیاهی شبیه ترب ولی با پوست قهوه ای و طعم شیرین (نمیدونم معادل فارسیس چی میشه)

#چالش_هفته

#از_دلتنگیهات_بگو


دلم تنگ
جهان بی عشق چه ترسناک است چون شبی که گم کرده ستاره و ماهش را" یه دهه شصتی که برای دلش مینویسه چون خانه ام اینجا نیست پس قصد فالو کردن و بک ندادن هم ندارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید