
بعضی اتفاقاتی که تو زندگی رخ میده واقعا عجیبه . شاید خیلی از شماها هم تجربه کرده باشید . مثلا چند سال پیش ، پیشِ خودم میگفتم تا عاشق نشم ازدواج نمیکنم ازون روزها تا الان هردختری را که میبینم ازش خوشم میاد شدم مثل حبیب ولی هنوز ازدواج نکردم . یا مثلا چند سال پیش حس خوبی به یه دختر نداشتم ولی بعدا به شدت علاقه بهش پیدا کردم که خب اون دختر بعدها ازدواج کرد . یا چند سال پیش داییم برای یه مهاجر خونه اجاره ای پیدا کرده بود و قبض اون خونه هم هی میومد خونه ما . منم یه روز عصبانی شدم و زدم قبض را پاره و پوره کردم . صاحبکاری که من و بچه ها را بیرون انداخته بود به جای پول نقد چک چند ماهه داده بود وقت چک رسیده بود و من رفتم نقدش کنم . دیدم امضای صاحب چک عوض شده و کارمند بانک هم چک را نقد نمیکنه . شرکت هم با شهر ۱۵ کیلومتر فاصله داشت و منم هیچ پولی نداشتم برای کرایه ماشین تا اونجا .یه دفتر داخل شهر داشت یا من فکر میکردم دفتره ، خلاصه با رفیقمون رفتیم اونجا که بگیم چک را نقد کنه ولی طرف قبول نمیکرد میگفت برید کارخونه . بهش گفتیم شماره صاحب چک را بده نمیداد . چک به اسم یه زن بود . نمیدونم شاید زنش بود یا دخترش ، زد چک را پاره پوره کرد . شاید تکه هاش را میشمردم به همون تعداد تکه های قبضی میشد که پاره کرد بودم .رفیقم هم میگفت من هم چیزی را پاره کردم نمیدونم دفتر خواهر برادرش بود یا چیز دیگه . قضیه اون چک بعد قضیه اون قبض بود. به فاصله کمی ازون . خواهرم اینا هر وقت بهم زنگ میزدن اغلب سر پول خواستن بود . یه بار پسرش مریض شده بود و زنگ زده بود پول بگیره ولی من از عصبانیت ندادم . چند وقت بعد خودم مریض شدم . الان که به اون روزها نگاه میکنم از خودم بدم میاد . بعضی اتفاقات هم عجیبه ولی کارما نیست . مثلا خیلی اتفاق افتاده که مثلا کاری را انجام میدم و تو اون لحظه حس میکنم قبلا این اتفاق رخ داده . توضیحش سخته شما برای شما هم رخ داده باشه . یا چند بار برام اتفاق افتاده که بگم این گوشی یا هر چیز دیگه را باید عوض کنم و یه نوعش را بگیرم بعد خیلی اتفاقی بلایی سر اون چیز اومده . چند سال پیش برای گوشیم این اتفاق افتاد .از جیبم افتاد و بعد هم یه ماشین یا موتور از روش رد شده بود . شده بود مثل کلیه یه سیگاری که رو سیگار عکسش را میذارن :))
بعض