بعضی از کلمات دارای بار معنایی دو گانه ای هستند. و شاید چند گانه. و آدم در می ماند که کدام یک از این معانی مثبت و کدام یک منفی هستند. بعنوان نمونه به کلمه "چسب" دقت کنید طبعا آدم را بیاد انواع چسب ها می اندازد: چسب نواری، قطره ای، دوقلو و.....که خب کاربرد خود را دارند و در جای خود مثبت و مفید هستند. بقول شاعر:
ما برای وصل کردن آمدیم
نی برای فصل کردن آمدیم
اما در نظر بگیرید، در خیابان دارید می روید و می خواهید کاری را انجام دهید و عجله هم دارید. ناگهان یکی جلوی تان سبز می شود و: آه تویی! سالها ندیده بودمت و ..... معلوم می شود حالا یا همکلاس قدیمی یا هم محله ای یا همدوره ای سربازی خلاصه همه چیز مربوط به گذ شته های دور است و او مثل کنه به شما می چسبد. ملاحظه کنید، می چسبد و تا از پدر ومادر و فرزندان و نوه ها و همسایه ها اطلاع کسب نکند، ول کن شما نیست. حالا شما عجله دارید ومثل کسی که مقابل آبریزگاه منتظر است تا نوبتش شود، هی این پا و آن پا می کنید. و او مثل کنه به شما چسبیده است. خب این از انواع چسبیدن. حالا چسبیدن خوب یا چسبیدن بد. نچسبیدن چطور؟ همه ما میدانیم که ظروفی هستند، نچسب. خاصیتشان نچسبیدن است، حالا آن شعر را باید اینگونه خواند:
ما برای فصل کردن آمدیم
نی برای وصل کردن آمدیم
در این ظروف راحت می توانی سیب زمینی را سرخ کنی وخیالت راحت که نمی چسبد. و البته باید مواظب باشی با قاشق فلزی هم نزنی و موقع شستن هم از اسکاچ سیمی استفاده نکنی تا ماده تفلون که خاصیت نچسبی دارد، کنده نشود. پس نچسبیدن در اینجا خوب است.
اما آیا برای شما اتفاق نیافتاده است که در محفلی، مجلسی، یا در جایی با کسی برخورد کنید که اصلا به شما نمی چسبد. و ته دلتان می گویید،عجب آدم نچسبی است. و این نچسب ها انواع مختلف دارند. بعضی از آنها چنان خشک وجدی هستند وجوری گارد می گیرند که کسی به آنها نزدیک نشود. وقتی هم که وارد مجلسی می شوند، انگار که یک قالب یخ وارد شده، فضای مجلس برودت خاصی پیدا می کند. اما گروه دوم کسانی هستند که سعی می کنند وانمود کنند حرفی برای گفتن دارند وشروع به سخن پراکنی بیمزه ای میکنند وخود را لو می دهند که در زمینه ای دارند حرف می زنند که اطلاعی ندارند و یا اطلاعشان ناقص است. و ما را یاد جمله ای می اندازند که: بهتر آنست که در مجلسی سکوت کنم و احمق بنظر برسم تا آنکه حرف بزنم و ثابت کنم که احمقم. حالا شما به سخن پراکنی این آقا و کوشش برای اثبات حماقتش گوش می دهید و اصلا به شما نمی چسبد و مثل همان کسی که جلوی آبریزگاه منتظر است، این پا و آن پا می کنید. تا کی حرفهایش تمام شود. اما این قضیه فقط مربوط به عرصه خصوصی نیست، در عرصه عمومی هم این احساس بارها به شما دست می دهد. به عنوان نمونه می بینید انتخابات نزدیک است. حالا هر انتخاباتی، و کاندیدای محترم دارد حرف می زند، برای شما آینده ای را ترسیم می کند که در آن از بیکاری، گرانی، تورم، مشکل مسکن، آلودگی محیط زیست و ....... خبری نیست و شما احساس می کنید که این حرفها به شما نمی چسبد. مگر قرار است این مشکلات حل شوند. خب اگر حل بشوند، در انتخابات بعدی باید چه قول و وعده ای بدهند. و البته یک فرض هست و آن اینکه منظور کاندیدای محترم حل شدن این مشکلات برای خود و اطرافیانشان است و نه برای عموم مردم.
در آخر این سوال همچنان می ماند که : چسبیدن یا نچسبیدن مساله اینست ....
شنبه 05 فروردين 1391