مزلو را پدر روحانی روانشناسی انسانگرایی لقب دادهاند. مزلو برای فهم و شناخت بالاترین استعدادهای بالقوهای که انسانها میتوانند در خود پرورش دهند، نمونهی کوچکی از اشخاصی را که از بیشترین سلامت روانی برخوردار بودند و میتوانست به آنان دسترسی پیدا کند، مورد مطالعه قرار داد تا تفاوت آنان را با کسانی که از نظر سلامت روانی متوسط یا بهنجار بودند تعیین کند. او از این بررسی یک نظریه شخصیت تدوین نمود.
به عقیدهی مزلو هر فرد دارای گرایش ذاتی برای رسیدن به خود شکوفایی است. این بالاترین سطح هستی انسان شامل رشد به سوی کمال و استفاده همه خصایص و قابلیتها، یعنی به فعالیت درآوردن تمامی استعدادهای بالقوه است. برای خود شکوفا شدن ارضای نیازهایی که در سطوح پایین سلسله مراتب نیازها جای دارند، ضروری است.
بخش عمدهی پژوهشهای مزلو خصایص اشخاصی که نیاز خود شکوفایی در آنان ارضا شده و از نظر روانی دارای شخصیت سالمتری هستند، معطوف بود. مزلو از این گونه افراد به عنوان قله رشد یابنده بشریت یاد میکند و دوازده ویژگی را برای آنان برمیشمرد:
· کارایی مثبت در قضاوت دارند. اینگونه افراد ناشناختهها را به راحتی میپذیرند و در مواجهه با آن آرامش خود را از دست نمیدهند. هر چند ممکن است هنگامی که شرایط ایجاب میکند، ناآرام و نامطمئن باشند که این واکنشها برای همه انسانها اجتنابناپذیر است، اما در مقابل مجهولات حالت تدافعی نگرفته و آن را انکار نمیکنند و نهایتا برای مبارزه راسختر میشوند.
· خود و طبیعت را بدون نگرانی و شکایتی میپذیرند، و واقعیت را همانطور که هست میبینند و میپذیرند. ریاکاری، دورویی، خود نمایی و نقش بازی کردن در نزد اینگونه افراد دیده نمیشود و به رغم کاستیهای زندگی در آرامش زندگی میکنند و تنها در صورتی که قادر نباشند، ضعفها و کاستیهای اصلاح شدنی را جبران کنند، احساس گناه و تاسف در آنها دیده میشود.
· رفتاری نسبتا خود انگیخته دارند، تصنعی رفتار نمیکنند و برای تاثیر گذاشتن در دیگران تلاش نمیکنند. هر چند که عرف اجتماعی را بنا به مصلحت میپذیرند، اما اجازه نمیدهند که مانع انجام کارهایی شوند که از نظر آنها مهم تلقی میشود. آنها ساده و طبیعی عمل میکنند.
· اینگونه افراد چون درک صحیحی از واقعیت دارند و واقعیت را به راحتی میپذیرند و در ضمن خود انگیخته هستند، نسبت به امیال، انگیزه ها و عقاید خود هوشیاری عمیقی دارند و در مورد اینکه چه هستند و چه میخواهند و چه اعتقاداتی دارند، آگاهند.
· نیازهایی چون نیازهای جسمانی، ایمنی، محبت، احساس تعلق را مانند مردم عادی ندارند و انگیزههای آنان برای فعالیت، رشد شخصیت، ابراز شخصیت و دستیابی به کمال انسانی است.
· خودمحور نیستند و در خود فرو نمیروند و همگام با بشریت گام برمیدارند. اینگونه افراد تنهایی را به راحتی میپذیرند و چون قادرند در برابر مسایلی که دیگران را آشفته میکند، آرام و خونسرد بمانند و از آنچه که موجب آزار است کنارهگیری نمیکنند، ناکامیهای شخصی را بدون واکنش های خشونت بار تحمل میکنند.
· استقلال درونی دارند، خود فکر میکنند، خود تصمیم میگیرند و مسؤلیت خود و سرنوشت خود را به عهده میگیرند و به سخن دیگر بیشتر مختار و کمتر مجبورند. مستقل از محیط و اجتماع و با اهمیت زیاد ندادن به شهرت، افتخارات، پاداش و مقام، استعدادهای درونیشان را به کار گرفته و به خودسازی مشغولند. از زیباییهای ساده زندگی لذت میبرند و مواهب زندگی را پاس میدارند و اگر تجربه زیبایی بارها و بارها برایشان تکرار شود، اشباع نشده و قادرند هر بار از آن زیبایی با تجربه خوب همانند اولین بار لذت میبرند.
· رفتار آنان به شیوه برادران بزرگتر است. اینگونه افراد از کمبودهای مردم عادی، غمگین، ناراحت و حتی خشمگین میشوند و به رغم جدایی از مردم با آنان همبستگی اصولی و بنیادی احساس میکنند.
· افراد خود شکوفا نسبت به افراد عادی روابط محکمتر و عمیقتری با انسانها دارند و مرزهایی که بین آنان وجود دارد را به راحتی حذف میکنند، این گونه افراد احساس عشق و شفقت را به راحتی برای افرادی که لایق عشق و شفقت هستند نشان میدهند و در مقابل عکسالعملهای تند و خصمانهای در مقابل کسانی که لایق رفتار خصمانه هستند، نشان میدهند و لازم به ذکر است که این خصیصه ریشهدار نیست بلکه واکنشی نسبت به وضعیت میباشد.
· جاذبههای افراد خود شکوفا به گونهایست که تحسین دیگران را برانگیخته و عدهی زیادی مرید آنها میگردند. و حتی ارادت تحسینگران باعث شرمساری آنها میشود. به معنی کامل دمکرات و فروتن هستند و از ناآموختههای خود با خبر هستند و بدون نمایش، مودبانه مهارتهایی را که کسب نکردهاند، از افراد واجد مهارت میآموزند و برای افراد واجد قابلیت، احترام صادقانهای قائل هستند. آنها در تحقیر اراذل از حد مشخصی فراتر نرفته و خشم آنها در مقایسه با افراد کمتر مولود دمدمی بودن، آشفتگی، گیجی و ضعف اراده است. میان خیر و شر، وسیله و هدف، تفاوت قایل میشوند. آنها به گونهای رفتار میکنند که گویی برایشان وسیلهها و اهداف به روشنی قابل تمیز هستند و بسیاری از اعمالشان به جای آنکه مانند دیگران وسیله تلقی گردد، هدف است.
· افراد خود شکوفا به هر آنچه که دیگران طنز مینامند، نمیخندند و در واقع طنز را در ذات واقعیت میجویند. طنزهای آنان و بذلهگوییهایشان کسی را نمیرنجاند و ورای آن طنزها حرفی برای گفتن دارند. این افراد کمتر از مردمان عادی شوخ طبع هستند و در طنزهای آنان قافیهپردازی، حاضرجوابی شنگولانه، مزهپرانی کنایهدار و دست انداختن مردم بسیار کمتر از نکتههای فیلسوفانه و تفکر برانگیز است.
· خلاقیت و آفرینندگی یکی از صفتهای مشخص افراد خود شکوفا است. خلاقیت در این افراد، خلاقیت ساده و بیتکلف است. بدون محدودیت و مقید بودن و بدون تحت فشار موانع قرار گرفتن از خود خلاقیت نشان میدهند. خلاقیت آنها در نویسندگی یا موسیقی و هنر به نمایش گذارده نمیشود، بلکه بیان سلامت روان، شیوه ادراک و نوع واکنش نسبت به جهان، خلاقیت خاصی است که در آنها دیده میشود.
افراد خود شکوفا به راحتی فرهنگ را نمیپذیرند و یک کنارهگیری درونی نسبت به آن دارند. اگر آداب و رسوم اجتماعی که مورد قبول همه است. آزار دهنده باشد، زیر بار آن نرفته و از آن شانه خالی میکنند، در مقابل فرهنگ غالب جامعه که نشانی از بیعدالتی داشته باشد با وجود اینکه تمایل به تغییر آن دارند، بیتابی نشان نمیدهند و صبورانه در جهت بهبود آن فرهنگ حرکت میکنند. این افراد قوانین شخصی مخصوص به خود را دارند و از آن پیروی می کنند تا قوانین جامعه.
تهیه کننده: محمد تقی معصومی
روزنامه همشهری 12 مهر 1378
دوشنبه 09 مرداد 1391