ویرگول
ورودثبت نام
Z.G
Z.G
Z.G
Z.G
خواندن ۲ دقیقه·۵ ماه پیش

چشمان خوابیده!

عاشق چشمانش شدم.!

گاهی درآن خوشحال است و گاهی غمگین.

گاهی درآن اشک شوق است و گاهی اشکِ دردِ زندگی.

گاهی دران معنای زندگی را میتوان فهمید و گاهی دران معنای مرگ را میتوان با تمام وجود درک کرد.

اما حالا دران چشمان بی حس چیزی جز مرگ و سردی نمی‌بینم.

چه بر سر آن نگاه آمد؟چرا دیگر نیست؟آیا مت اورا از دست دادم؟ آری، من او را از دست دادم. نه برای چند روز، برای همیشه.

میدانید او را از دست ندادم. زیرا که هر هفته پنج روز را به مدت دو ساعت در کنارِ او میگذرانم.

هر سری برای او شاخه گلی از عشق میبرم و به او نگاه میکنم به یاد چشمان او،با او سخن میگویم به یاد شیرین زبانی او ،در کنار او میگریم به یاد شانه های او ،و او فقط به من نگاه میکنند.

خیلی سخت است آدمی را که با تمام وجودت میپرستیدی به یکباره دیگر در کنار تو نباشد. آری من او را فقط در قلب و ذهن و افکار خود از دست ندادم. ولی او برای همیشه از آغوش من رفت و آغوش خداوند را پذیرفت. آغوش من مشکلی داشت؟

گاه مثل دیوانه ها با خود میگویم اگر مرا دوست داشت هیچوقت فکر رفتن به سرش نمیزد و حتی به خداوند حسودی میکنم که اکنون ضربان قلب مرا برای خود دارد. اکنون چشمان به‌رنگ قهوه و نگاه مرا هم برای خودش دارد.

یکی نیست به خدا بگوید عاشق این است. او باید معشوقش را داشته باشد. چرا اورا از من گرفتید؟چرا اورا از کنار من بردید؟

و من آهسته میگریم. نبود معشوقم سخت است.

امیدوارم هیچ وقت عاشق و معشوقی یک دیگر را از دست ندهند زیرا مانند کسانی که تعادل روحی خود را از دست داده اند میشوندو هیچ کس ،هیچ کس نمیتواند آنها را مانند قبل کند. مگر مرگی بازگشتی چیزی. ..

معشوق من خوابیده. نمیدانم زیر این سنگ بیرحم جایش خوب است یا نه. z.g

نظری داشتین بگین

این متنی که با گفته ها و نطراتت درستش کردم بهتر شد ؟

معنای زندگی
۳
۰
Z.G
Z.G
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید