ویرگول
ورودثبت نام
gwfarsi
gwfarsiنشریه gwfarsi یک نشریه با محوریت موسیقی است.
gwfarsi
gwfarsi
خواندن ۱۸ دقیقه·۱۶ روز پیش

اولین بر خورد ما با تیم ایمپالا

تیم ایمپالا پروژه‌ای بی‌نظیر در دنیای موسیقی است؛ یک نابغه در عرصه موسیقی! گفتن یا نوشتن این جمله چندان عجیب نیست و معمولا کسی هم با شما مخالفت نمی‌کند. دلیلش این نیست که ما طرفدار سبک خاص موسیقی او هستیم، علاقه فراوانی هم به این بند تک‌نفره استرالیایی نداریم! حتی دوتا از آلبوم‌های او را نشنیده‌ایم. اگر در پستی یکی از آهنگ‌های Currents را بشنویم، دلمان نمی‌خواهد اینستاگرام را ببندیم و اسپاتیفای (یا هر سرویس پخش موسیقی که شما استفاده می‌کنید) را باز کنیم و بار دیگر، آن قطعه را کامل گوش دهیم و در عمقش شیرجه بزنیم.

ما می‌دانیم که تیم ایمپالا نابغه است چون پیج‌های اینستاگرامی مرتب این نکته را یادمان می‌اندازند (بنده خداها محتوا کم آورده‌اند). حالا شاید برایتان سوال باشد که چرا چنین دیدگاهی نسبت به بعضی از طرفدارها دارم؟ یکی از دلایل این است که هیچ‌وقت نشنیده‌ام کسی بعد از گوش‌دادن یکی از آلبوم‌ها در موردش صحبت کند. از آن صحبت‌هایی که بعد از تماشای یک فیلم تحسین‌برانگیز و شگفت‌آور با دوستی به همراه یک لیوان چای یا حتی بدون چای می‌کنیم؛ اینکه حین گوش دادن به آلبوم چه احساساتی داشتیم، چه نمره‌ای به تجربه شنیداری‌مان می‌دهیم یا چطور توصیفش می‌کنیم.

اما بین ما فرهنگ آلبوم گوش‌دادن چندان رایج نیست. پس از خودم شروع می‌کنم و می‌خواهم در این متن طولانی به شما بگویم در مورد Currents چه فکری می‌کنم و چرا یکی از آلبوم‌های موسیقی مورد علاقه‌ام است. اما ابتدا در مورد کوین صحبت کنیم.

کویین و پدرش
کویین و پدرش

کوین پارکر، مغز متفکر این پروژه، در 20 ژانویه 1986 میلادی (30 دی 1364 خورشیدی) در سیدنی به دنیا آمد؛ شهری که با ساحل‌های پهناور و زیبا، و حس و حال خلاقانه‌اش بستری ایده آل برای پرورش هنرمندانی مانند او فراهم کرد. پدر او جری، که نوازنده زیمباوه‌ای بود، با مادرش رزالیند به شهر پرث (Perth) در غرب استرالیا نقل مکان کردند؛ جایی که کوین در انزوای نسبی منطقه با الهام از بیتلز، پینک فلوید و موسیقی‌های دیسکویی دهه 70، صدای منحصربه‌فردی در دنیای درونی‌اش پیدا کرد. وقتی کوین 3 ساله بود پدر و مادر او از هم جدا می‌شوند و به همین دلیل کوین بیشتر پیش مادر و پدرخوانده‌اش زندگی می‌کرد.

کوین گروه موسیقی‌اش را سال 2007 میلادی (1386 خورشیدی) با چند نفر از دوستانش از گروه Pond راه انداخت اما پس از مدت کوتاهی، تیم ایمپالا تبدیل شد به پروژه‌ای شخصی؛ گروه موسیقی که همه چیز، از نوشتن شعر و نواختن سازها، تا میکس و تنظیم هر آهنگ و آلبوم، منحصراً بر عهده کوین بود.

پوستر البوم Currents
پوستر البوم Currents

آلبوم امواج (Currents) در جولای 2015 میلادی (تیر 1394 خورشیدی) عرضه شد و پروژه بسیار متمایز در دیسکوگرافی تیم ایمپالا محسوب می‌شود. در پروژه امواج تیم ایمپالا سبک متفاوتی را برگزید و بیشتر سعی کرد امواج، ترکیبی از سینث پاپ، آر ان بی و دیسکو الکترونیک باشد تا سایکدلیک راک. همچنین کوین در این آلبوم در مورد احساساتی که نسبت به این تغییر سبک داشت، و مسائل شخصی‌تر مانند جدایی از شریک‌عاطفی سابقش، سوفی واکر، صحبت کرده و بعدها در مصاحبه‌ای آن را شبیه دفترچه‌خاطرات خود توصیف کرد. تم‌های اصلی آلبوم عبارتند از: عشق، ترس از دست دادن، تغییر و پذیرش دگرگونی‌های اجتناب‌ناپذیر.

پیشنهاد می‌کنم پیش از خواندن این متن آلبوم را گوش کنید. هرکسی می‌تواند برداشت متفاوتی از یک اثر هنری داشته باشد و من نمی‌خواهم متن حاضر روی برداشت یا تجربه شنیداری شما تاثیر چندانی بگذارد و آن را به سمت خاصی هدایت کند!

به نظر من آلبوم Currents شبیه دفترچه راهنمای یک محصول است؛ البته این تشبیه شاید گیج‌کننده باشد چون معمولاً دفترچه راهنما را قبل از سر و کله زدن با چیزی که در اختیارمان است می‌خوانیم. گاهی اوقات حتی نیاز نیست نگاهی به آن بیندازیم. اما Currents درباره زندگی است، از عشق می‌گوید و دگرگونی. به نظرم برای درست و حسابی درک‌کردنش لازم است حداقل یک بار سخت‌ترین نوع عشق، همان علاقه‌ای که میان دو انسان به جریان می‌افتد را تجربه کرده باشید. اما فقط تجربه عشق کافی نیست، چون Currents همان‌قدر که در مورد عشق می‌گوید، از گذشت و فراموش کردنش نیز صحبت می‌کند.

زندگی نه شبیه کامپیوتری است که بتوانی با دکمه‌های CTRL + Z به لحظه پیشین برگردی و خط داستانی پیش‌رو را عوض کنی، و نه شبیه ساختنی‌های لگو که بتوانی هر چه را ساختی از بین ببری و از نو شروع کنی. ولی خب، می‌شود چیزهایی برای تشبیه‌اش پیدا کرد: برای بعضی‌ها شبیه بازی است و برای بعضی میدان جنگ. البته برای بعضی‌ها شطرنج است و برای برخی چکرز. برخی برای زنده‌ماندن تلاش می‌کنند و بعضی برای زندگی کردن. ولی به نظرم همه این‌ها تجربه‌های مشترکی دارند که اگر لایه‌های رویی را کنار بزنیم تا بتوانیم کمی عمیق‌تر به آن نگاه کنیم، متوجه شباهت‌هایی می‌شویم. هر دو رنج، غم، ترس، ناامیدی، خجالت، گناه، دلشکستگی، تنفر، ضعف، قدرت، عشق، دلبستگی، جرأت، رضایت، امید، ایمان، امنیت، شادی و آرامش را، و هر حس دیگری که ننوشتم یا نمی‌توانم در یک کلمه توصیفشان کنم، تجربه می‌کنند. تمام این‌ها ممکن است در ظاهر جلوه‌های گوناگونی داشته باشند و متفاوت تلقی شوند، اما در نهایت می‌توان همه را با یک کلمه توصیف کرد. و نکته مشترک دیگری که دارند، دگرگونی است.

شاید این‌طور وصف کردن مخالفانی هم داشته باشد، اما هدف من ساده و ملموس کردن این مفاهیم است. همان چیزی که کوین پارکر تلاش کرد به کمک موسیقی بیان کند: ملموس کردن احساساتی که فهمیدنشان هیچ‌وقت آسان نبوده. او در مصاحبه‌ای با NME گفته بود که Currents درباره «فرآیند تحول شخصی» است، و هر ترک قسمتی از این مسیر را نشان می‌دهد. به همین خاطر است که در این آلبوم با ترک‌های روبه‌رو می‌شویم که هم شاد هستند و هم عمیقا احساسی و غمناک. این آلبوم 51 هفته در چارت‌های استرالیا ماند و چندین جایزه نیز برای کوین به ارمغان آورد و طولی نکشید تا به یکی از محبوب‌ترین آلبوم‌های دهه 2010 تبدیل شد.

سوالی که حالا می‌خواهم از شما بپرسم این است: تا حالا آلبوم را برعکس گوش کرده‌اید؟ البته منظورم از برعکس این نیست که به جای اینکه روی تخت دراز بکشید و به سقف نگاه کنید، روی سقف دراز بکشید و به تختتان نگاه کنید، نه! منظورم ترتیب آهنگ‌هاست. Currents شبیه یک کتاب داستان می‌ماند. هر قطعه موسیقی روایتی از رها شدن، در لحظه زیستن، مرور خاطرات دلنشین و ناخوشایند و کنار آمدن با پیش‌آمدهای تلخی مانند دلشکستگی است. و اینکه چطور این پیش‌آمدها در انتها ما را دگرگون می‌سازند. به نظر من هدف کوین از این آلبوم این بوده که بگوید با جریان زندگی نمی‌شود مبارزه کرد یا متوقفش کرد، اما می‌شود همراه این جریان تجربه‌های زیادی را چشید و زندگی کرد.

در اولین قطعه، Let It Happen، کوین، راوی داستان ما، تلاش می‌کند تا بگوید رها کردن خیلی چیزها برای رشد کردن لازم است و مبارزه کردن همیشه بهترین ایده نیست. هر چه باشد، سالم در رفتن از همه مبارزه‌ها بعید است. نمی‌شود جلوی بعضی چیزها را گرفت، درست مانند طوفانی که در موردش می‌گوید. البته که بعضی از مبارزه‌ها برای رشد کردن در ابعاد مختلف، مانند روحی، روانی، جسمی و منطقی، لازم هستند، اما گاهی نباید مقاومت کرد و باید کنار کشید تا چیزی که باید اتفاق بیفتد، اتفاق بیفتد.

هرچند نمی‌توانیم جلوی آن بایستیم، اما بزرگ‌تر کردن مشکل در ذهنمان هم کمک شایانی نمی‌کند. پس بهتر است در مقابل جریان نایستیم، اما نسبت به چیزی که تجربه می‌کنیم آگاه باشیم. این قدم اول است و آخرین اتفاقی نیست که قرار است تجربه‌اش کنیم. این ترک 7 دقیقه‌ای شروع کننده این پروژه بود و فکر آن در یکی از ایستگاه‌های برق متروکه کوگی به ذهن کوین آمد؛ یکی از نقاط محبوب او برای تفکر در تنهایی‌هایش.

And when it happens, when it happens, I won't be holding on So let it happen, let it happen

در Nangs، راوی این خط را تکرار می‌کند.

 "But is there something more than that".

«ننگز» یک اسلنگ استرالیایی برای کپسول نیتروس اکساید است که نوعی ماده مخدر است. راوی برای کنار آمدن با ناتوانی خود از مواد مخدر کمک می‌گیرد تا از فکر کردن به اتفاقی اجتناب‌ناپذیر دست بکشد. اما راهی که برای در امان ماندن از ذهنش انتخاب می‌کند، او را در تله‌ای گرفتار می‌کند و دوباره یادآور این مسئله می‌شود که راهی برای فرار از سرنوشتش وجود ندارد. سرانجام چشم به راه بودن به پایان می‌رسد و گردباد به سراغش می‌آید. پس او سعی می‌کند با لذت بردن از لحظه‌هایی که سپری می‌کند، خود را برای اتفاقات خوشایند، ناخوشایند و نامشخص آماده کند. این ترک کوتاه یکی از آن لحظاتی است که کوین از تجربیات شخصی‌اش با مصرف مخدر برای کاوش ناتوانی در برابر تغییر استفاده کرد، و منتقدان آن را پلی به سمت تم‌های عمیق‌تر آلبوم دانستند.

در قطعه سوم، The Moment، راوی به‌خوبی سختی بودن در لحظه را روایت می‌کند. The Moment در مورد تلاش برای در لحظه زندگی کردن است، اما همان‌طور که در طول این چند دقیقه می‌شنویم، در لحظه بودن آن‌طور که می‌گویند کار راحتی نیست! راوی سعی می‌کند تا از لحظه‌ای که تجربه می‌کند، کاملاً لذت ببرد و به قول معروف در لحظه زندگی کند؛ با این حال فکر اتفاقی که فردا به سراغ او خواهد آمد، از سرش بیرون نمی‌رود. گویا تلاش او برای در لحظه بودن، به‌خاطر تجربه و دوست داشتن لحظه گذرا نیست؛ بلکه هدف او این است تا به‌جای آماده شدن برای اتفاقی اجتناب‌ناپذیر، از آن دوری کند. اما او متوجه می‌شود که در لحظه بودن برای فرار از آینده یا نادیده‌گرفتن آن فایده‌ای ندارد! سرانجام باید با واقعیت روبه‌رو شود، اما برخلاف تصوری که در قطعه اول داشت، حالا چندان هم به توانایی و آمادگی خود باور ندارد و نمی‌داند که می‌تواند تصمیم درستی بگیرد یا نه. ریتم سریع و هیجانی این قطعه، سعی می‌کند شادی بخش باشد اما وکال‌ها به خوبی عمق اضطراب راوی را نمایان می‌کنند.

"It's getting closer Ooh, it's getting closer It's getting closer, I'm not ready, Ooh, it's getting closer, I need a little more time”

راوی در ترک چهارم، Yes I'm Changing، به طور واضح و شفاف درباره از دست دادن معشوقه‌اش یا علاقه‌ای که به او داشت، صحبت می‌کند. در این قطعه، راوی خشم و نفرتی که در وجودش می‌جوشید را می‌پذیرد و سرانجام از چنگ احساسات منفی رها می‌شود. این قطعه در مورد محو شدن علاقه، شور و اشتیاق است؛ احساس‌های مثبتی که رفته‌رفته کم‌رنگ‌تر شدند و با حس‌های نه چندان مطلوبی همچون نارضایتی، بی‌تفاوتی، غم و خشم جایگزین شدند و ادامه مسیر را برای راوی و معشوقه‌اش غیرممکن کرده‌اند. کوین در مصاحبه با GQ گفته بود که این ترک با الهام از جدایی‌اش با سوفی نوشته و تنظیم شده، و ملودی‌های disco‌وار آن نشانه‌ای از از تلاش برای ادامه دادن و گذر از موقعیت‌های غمگین است. منتقدان این قطعه را قلب تپنده آلبوم می‌دانند.

پس از پذیرش احساساتی که تجربه می‌کند، راوی به گذر عمر و زمانی که در کنار هم سپری کردند اشاره می‌کند، اما این لحظات خوب و بد را جزئی از زندگی می‌داند. حال دیگر مسیر این دو از هم فاصله گرفته و بودنشان در کنار یکدیگر مفهوم‌اش را از دست داده است. راوی برای مدتی طولانی در جست‌وجوی راهی برای احیای شعله‌ای که بین آن‌ها زبانه می‌کشید بوده، غافل از اینکه دیگر اثری از شمع باقی نمانده. حالا که تصور آینده برای هر دو سخت شده، راوی سعی می‌کند تا با بازگویی این حقیقت که هر دوی آن‌ها با پشت سر گذاشتن رابطه‌شان می‌توانند آینده بهتری بدون هم داشته باشند، کمی معشوقه غمگینش را دلداری دهد. و در آخر به پویایی شخصیت انسان و اینکه دگرگونی اجتناب‌ناپذیر است اشاره می‌کند. او حالا تصویر دیگری از آینده و مسیری متفاوت پیش‌رو دارد و آینده متفاوتی هم در انتظار معشوقه سابق اوست.

"They say people never change, but that's bullshit, they do"

در ترک بعدی، Eventually، راوی متوجه می‌شود که ترک کردن معشوقه‌اش چندان کار ساده و بی‌دردسری نبوده و امید به آینده روشن هم، هر چند دلگرم‌کننده، درد و رنجی که هر دو آن‌ها احساس می‌کنند را کمتر نمی‌کند. پس سعی می‌کند با پذیرش احساسات خود و معشوقه‌اش، برای آخرین بار به هر دو امید دهد. او حالا قبول کرده که این اتفاق دردناک است، اما هر دو برای ادامه زندگی به این تغییر نیاز دارند. آن‌ها دوباره طعم شادی را خواهند چشید، اما باید با رنج لحظاتی که قرار است سپری کنند کنار بیایند تا به‌مرور زمان نارضایتی‌ها، بی‌میلی‌ها، غم و خشمی که نسبت به هم داشتند را فراموش کنند تا شادی در دلشان جوانه بزند. این قصیده عاشقانه یکی از شخصی‌ترین قطعه‌های این آلبوم است و پلی است به سوی پذیرش. کوین در این باره گفته: شکستن قلب کسی شبیه قتل مرتکب شدن است.

"If only there could be another way to do this 'Cause it feels like murder to put your heart through this"

خبری از راوی و معشوقه سابق او در ترک بعدی نیست. Gossip قطعه یک دقیقه‌ای است که در یک واژه توصیفش می‌کنم: آشوب. اما همه احساسات گذرا هستند و این حس دلواپسی و نگرانی هم از بین می‌رود. این اینتروال کوتاه با صداهای خاص و دیسورت‌شده، شبیه نفس عمیق کشیدن در میان طوفان است؛ کوین از این قطعه بی‌کلام برای شروع قسمت دوم استفاده کرد تا از تم‌های دلشکستگی و جدایی فاصله بگیرد و بیشتر به آشفتگی‌های درونی اشاره کند. منتقدان این قطعه را به هرج‌و‌مرج خلاقانه‌ای تشبیه کردند که آلبوم را پیش می‌برد.

و محبوب‌ترین ترک این آلبوم، هفتمین ترک لیست ماست. در The Less I Know The Better ما شاهد شکست راوی در یک مثلث عشقی هستیم: ترِور (چون با Get her و Together هم‌قافیه است)، دختری که راوی دوستش دارد و خود جناب راوی. راوی در این داستان شکست خورده و نتوانسته نظر دختر مورد علاقه‌اش را به خود جلب کند. روایتی ساده دارد و موقعیتی آشنا را توصیف می‌کند و اگر از من بپرسید برای همین محبوب‌ترین قطعه این آلبوم شده است.

این ترک، با بیس funky و وکال‌های احساسی، بیش از ۱ میلیارد استریم در اسپاتیفای دارد و در سریال Euphoria نیز شنیده شد. کوین گفته که در نوشتن این ترک از حس حسادت نوجوانی‌اش الهام گرفته و به نظر او این قطعه یک داستان کلاسیک از شکست عشقی است.

"She said, "It's not now or never Wait ten years, we'll be together" I said, "Better late than never Just don't make me wait forever""

بالاخره راوی به این نتیجه رسید که هرچه کمتر بداند بهتر است، و زندگی کردن را در پیش گرفت. تا اینکه در یک روز کاملا معمولی، فردی را دید که در زندگی سابق به او علاقمند بود. ممکن است این فرد همان دختر قطعه قبلی باشد (که از نظر من بعید است) و شاید هم کسی پیش از او باشد. هرچه باشد زمان بسیار زیادی از آن دوران گذشته است، آنقدر زیاد که انگار آن لحظات را از زندگی پیشین به یاد می‌آورد. آیا تیم ایمپالا به تناسخ باور دارد؟ هرچه باشد او معتقد است که گذشته همیشه همیشه واقعی است، حتی اگر شبیه رویا به نظر برسد.

به هر حال، لیریک این قطعه مکالمه راوی (احتمالاً) با خودش است. در مورد شخص مورد نظر و رابطه‌ای که داشتند صحبت می‌کند. سازها و صداهایی که در این ترک شنیدم به‌قدری قوی، عمیق و زیبا تنظیم شده بودند که به‌راحتی می‌توانستم خودم را جای شخصیت اصلی بگذارم و از دیدگاه او به داستان نگاه کنم. در این قطعه دوباره شاهد درگیری ذهنی راوی با در لحظه زندگی کردن و فکر کردن به گذشته و اتفاقات پیشین هستیم.

 "But it was real, it just feels like a past life"

شاید از دیدگاه بعضی‌ها تصمیمی که راوی در انتها می‌گیرد بهترین گزینه ممکن نباشد، اما آیا واقعاً همین‌طور است؟ یا شاید موقعیت کنونی راوی بی‌همتا باشد؟ هرچه باشد، دو انسان می‌توانند از شرایط بسیار مشابه، تجربیات بسیار متفاوتی داشته باشند.

نمی‌دانم در مورد Disciples چه بگویم. از طرفی انگار این ترک در نقد وضعیت صنعت موسیقی نوشته شده و از سمت دیگر انگار در مورد کم‌رنگ شدن صمیمیت رابطه با شخصی است. اگر مورد دوم را در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم این قطعه نقطه مقابل Yes I'm Changing است. در ترک چهارم راوی تغییر و کم شدن اشتیاقش نسبت به معشوقه سابقش را می‌پذیرد و در این ترک، کم‌رنگ شدن اشتیاق و تغییر از سمت طرف مقابل را می‌پذیرد. کوین در مصاحیه‌اش با The Skinny گفت این ترک هم نقدی است به تازه‌واردهای صنعت موسیقی (و شاید شامل برخی از طرفدارها شود) که به ستاره‌ها وفادار نیستند، و از طرفی بازتابی است از کم‌رنگ شدن روابط شخصی و از بین رفتن صمیمیت.

به هر حال زمین گرد است! اما این اتفاق ربطی به گرد بودن یا نبودن زمین ندارد! این یکی از همان اتفاق‌هایی است که راوی در ترک اول و سوم به آن اشاره می‌کند؛ محو شدن علاقه و اشتیاق چیزی است که به صورت دوطرفه اتفاق می‌افتد، اما قسمت دردناکش هنگامی نمایان می‌شود که دو طرف رابطه در زمان‌های متفاوتی این احساس را تجربه کنند.

"I wanna be like we used to But now you're worried whose audience will lose you"

اما در قطعه بعدی که یکی از آهنگ‌های مورد علاقه خودم هم هست، Cause I'm a Man، راوی در مورد مشکلاتی که با آن‌ها در رابطه‌اش دست و پنجه نرم می‌کند صحبت می‌کند و این مسئله را به کمک مرد بودنش توجیه می‌کند؛ البته به نظر من این‌طور توجیه کردن او از بی‌تفاوتی‌اش سرچشمه نمی‌گیرد، بلکه او دلیلش را در طبیعت انسان می‌داند. هرچه ما ذهن قدرتمند و آگاهی داشته باشیم، باز هم کاملاً از اشتباه کردن در امان نیستیم. هدف راوی این است که بگوید او هم گاهی اوقات با چیزهایی دست و پنجه نرم می‌کند که برخلاف تصور جامعه از او و توانایی‌های بی‌انتهایش، برای او آشنا نیستند و به همین دلیل اشتباهاتی از او سر می‌زند؛ و گفتن این جمله «'Cause I'm a man» از بی‌تفاوتی نیست، بلکه از ندانستن یا ناتوانی در برابر حل مشکلات پیش‌رو است.

کوین این قطعه را با الهام از کلیشه‌های جنسیتی نوشت و تاکید کرده که این ترک Sexist نیست و نگاه جنسیت زده نداشته است. کوین در مصاحبه‌ای با Under the Radar به این مورد اشاره کرده که لیریک ها پوزش آمیزند اما لحن جسورانه ای به همراه دارند. همچنین، پوزش و پذیرش اشتباهاتش صادقانه و از صمیم قلب است، هرچند که تکرار عبارت «چون من یه مرد هستم» مسخره به نظر برسد.

"Cause I'm a man, woman Don't always think before I do 'Cause I'm a man, woman That's the only answer I got for you "

خیلی Reality in Motion را دوست دارم. Reality in Motion داستان دیدار اول را روایت می‌کند. البته «دیدار» فکر نمی‌کنم کلمه مناسبی برای توصیف اتفاقاتی که در آهنگ می‌افتد باشد، اما برای فرهنگ ما چرا. راوی در مورد افکار و حالت ذهنی‌اش درست پیش از شروع مکالمه با فردی که نظرش را جلب کرده می‌گوید و از احساسات شدیدی که تجربه می‌کند: عدم اعتماد به نفس و تردید، در احساسی که نسبت به طرف دارد و اینکه چطور باید با این احساسات مواجه شود تا پیش‌قدم شود. یکی از زیباترین قسمت‌های این آهنگ درست بعد از ورس دوم و قبل از اوتروی آهنگ است و به نظرم این عدم یکنواختی، دقیقاً اشاره‌ای است به احساساتی که در آن لحظات تجربه می‌کند. تمام ترک‌های این آلبوم همین‌طور هستند البته، شعر و نحوه دلیوری خواننده در هماهنگ‌ترین حالت ممکن با سازها و صداهای موجود در ترک هستند و روی هم تأثیر می‌گذارند؛ می‌شود یکجورهایی گفت همدیگر را کامل می‌کنند. کوین این قطعه را هم از اولین دیدارهای عاشقانه‌اش الهام گرفت و برای او این لحظات شبیه حرکت موج‌های اقیانوسی اند.

"Suppose that I didn't care anymore Fate can decide, I can ignore I'll just pretend that I always knew That I had the chance to”

ترک بعدی هم یکی دیگر از ترک‌هایی است که دو احساس متفاوت را برمی‌انگیزد. از ابتدای Love/Paranoia احساس نگرانی و تردید راوی را حس می‌کنید؛ او گمان می‌کند معشوقه‌اش به او خیانت می‌کند و مخفیانه با یکی دیگر لاو می‌ترکاند! و برای اینکه مطمئن شود درست فکر می‌کند، باید یکی از خط قرمزها را بشکند. برای او این تنها راهی است که بتواند تردید و نگرانی را شکست دهد. و این حس‌های ناخوشایند را به گردن عشق حقیقی می‌اندازد. اما در نیمه دوم یا قسمت پایانی آهنگ، سازها بیشتر حس پشیمانی را برمی‌انگیزند. حالا راوی می‌داند که خیانتی در کار نبوده است. او اشتباه می‌کرده و حال باید با حس ناخوشایندی کنار بیاید، پس سعی می‌کند به روزها و لحظات خوبی که با هم داشتند فکر کند تا بتواند زخمی که به خود و رابطه‌اش وارد کرده را کم‌رنگ کند.

And suddenly I'm the phony one The only one with a problem True love is bringing it out of me The worst in me, and I know now"

و در پایان آلبوم، اتفاقی که راوی از آن می‌هراسید به واقعیت می‌پیوندد: دگرگونی. در New Person, Same Old Mistakes کوین انگار هم در مورد زندگی شخصی‌اش صحبت می‌کند و هم در مورد زندگی حرفه‌ای خود. در ابتدای این ترک، گویا درباره تغییر سبک موسیقی که تولید می‌کند می‌گوید و اینکه طرفدارهای قدیمی (که با سبک قدیمی او آشنا بودند) ممکن است چه واکنشی به این تغییر بدهند. در ادامه کوین از مبارزه‌ای درونی صحبت می‌کند، مبارزه خود جدید با خود قدیمی. شخصیت جدید او دیدگاه تازه‌ای دارد، نسبت به زندگی، عشق، خودش و حتی موسیقی‌اش. در حالی که شخصیت قدیم همچنان تجربیات تلخ و ناخوشایندش را فراموش نکرده و از همین سو، دیدگاه و عقاید مثبت شخصیت جدید را نقد می‌کند و تماماً سعی می‌کند جلوی او را بگیرد، اما شخصیت جدید هم سعی می‌کند تا با تجربه‌کردن چیزهای قدیمی، این بار از راهی دیگر، تجربیات تازه‌ای رقم بزند. این قطعه 6 دقیقه‌ای بعدا توسط ریحانا در آلبوم ANTI او کاور شد.

“Feel like a brand-new person But you'll make the same old mistakes Well, I don't care, I'm in love Stop before it's too late"

کوین پارکر با Currents داستانی زیبا و هیجان‌انگیز از دگرگونی گفت و به کمک این پروژه، مسیر حرفه‌ای خودش را نیز تغییر داد و به همین سبب توانست به یکی از محبوبترین هنرمندان دهه 2010 تبدیل شود. شاعر و آهنگسازی که توانست با هنرمندان بزرگی همچون گوریلاز، تاندرکت، د ویکند، سزا، ترویس اسکات، ایسپ راکی و لیدی گاگا همکاری کند. او با امواج به ما نشان داد که تغییر گاهی اوقات دردناک خواهد بود، اما می‌تواند زیباترین موسیقی زندگی‌مان را بنوازد؛ اما در انتها چه کسی برنده این نبرد خواهد بود؟

نویسنده : Amin.AAC

۱
۱
gwfarsi
gwfarsi
نشریه gwfarsi یک نشریه با محوریت موسیقی است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید