ویرگول
ورودثبت نام
جیپسی کیم
جیپسی کیم
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

در باب سفر

هر روز که از خواب بیدار میشم دلم مسافرت میخواد. جاده می‌خوام. دلم میخواد ساعت‌ها تو راه باشم و کل مسیر اطرافمو نگاه کنم و یا با همسفرم تخمه بشکنم و سیگار بکشم. دلم میخواد نفهمم چطوری ده ساعت تو راه بودم تا برسم. دلم میخواد بزنیم بغل آش بخوریم. دلم غذای رستورانای بین راهیو میخواد. دلم خوابیدن تو چادر مسافرتیو میخواد. دلم میخواد شب دور آتیش بشینم. چایی بخورم. دلم میخواد صبح بیدار شم بگم وای دیشب خیلی سردم بود. دلم میخواد یه جوری دراز بکشم که آسمونو ببینم. نه تنها من بلکه همه‌ی سلولام دلشون سفر میخواد.

میگن ادمارو تو سفر میشه شناخت. بارها شده دوستایی داشتم که رابطه نسبتا نزدیکی باهم داشتیم و تو سفر نظرم در موردشون عوض شد و بارها پیش اومده که دوستانی داشتم که در حد سلام علیک باهم بودیم ولی سفر چنان به هم نزدیکمون کرد انگار که سالها باهم دوستیم. اون احساس کمک کردن به هم و اون رابطه نزدیکی که باهم در حین سفر پیش میاد انگار صد سال ادمارو به هم نزدیک می‌کنه. وقتی می‌خوام بگم کسیو میشناسم میگم فلانی رو در حد دو سه سفر می‌شناسم و وقتی می‌خوام بگم کسیو نمی‌شناسم میگم تا حالا باهاش سفری نرفتم.

تا میتونین سفر برید. بیشتر از کتاب خوندن و فیلم دیدن و پادکست گوش کردن بزرگتون می‌کنه. رشد می‌کنید از نظر روحی. سفر آدمو مستقل می‌کنه روح آدمو جلا می‌ده و باعث می‌شه فکر کنین دنیا خیلی بزرگ‌تر از اون چیزیه که به نظر میاد.



سفرمسافرترشد کردن
در جست و جوی La Isla Bonita
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید