می خواهم مطالبی را در مورد کتاب هفت عادت مردمان موثر برایتان بنویسم کتاب هفت عادت مردمان موثر کتابی است از استفان کاوی که حاصل سال ها تحقیق او در زندگی واقعی انسان هاست و بر اساس آن هفت عادت که انسان های موثر در زندگی داشته اند را برای ما نگاشته است.
قبل از رفتن به سراغ عادت ها، صرفاً در مورد الگو واره ها و اصول صحبت می کنیم یک اصطلاحی در زبان فارسی هست با این عنوان: از کوزه همان تراود که در اوست. یعنی از درون به برون.میشود این استباط را از این اصطلاح داشت که برای تغییر در برون، بایستی درون را تغییر داد.
آقای استفان کاوی در ابتدای کتاب و قبل از صحبت کردن از عادتها، ابتدا از اخلاقیات شخصیت و اخلاقیات منش صحبت میکند و تفاوت آنها را بیان می کند.
آقای استفان کاوی در تحقیقات خویش متوجه می شود که در تمام ۱۵۰ سال گذشته تمام کتاب هایی که در حوزه موفقیت نوشته شده اند براساس تعریفی از موفقیت متمرکز شده بودند که اخلاقیات منش نامیده شدهاند، یعنی ویژگی هایی از قبیل صداقت ،فروتنی، وفاداری، مهربانی، شجاعت، عدالت، صبر ،سختکوشی، تواضع و قوانین طلایی. در واقع بیان کرده است که اخلاقیات منش به ما می آموزد که چند اصل اساسی درباره زندگی موثر وجود دارد و مردم تنها زمانی می توانند موفقیت واقعی را تجربه کنند که بیاموزند چگونه اصول را با منش اصلی خود همراه سازند.
اما مدت زمانی بعد از جنگ جهانی اول، نگرش موفقیت از اخلاقیات منش به چیزی تغییر کرد که آنرا اخلاقیات شخصیت می گویند. موفقیت به عملکردی مرتبط با شخصیت،تصویر عمومی، نگرشها ،رفتارها، مهارتها،و روشهایی تبدیل شد که تعاملات انسانی را سبب میشود.
آقای کاوی در این کتاب میگوید که اخلاقیات شخصیت اساسا دو مسیر را دنبال میکنند یکی از این مسیرها روابط انسانی و عمومی است و مسیر دوم نگرش ذهنی مثبت .
آقای استفان کاوی برای این که تفاوت اخلاقیات منش و اخلاقیات شخصیت را بیان کند به داستان نحوه برخورد خود و همسرش در رابطه با پسرش می پردازد ابتدا متوجه می شوند که بیش از حد تحت تاثیر قدرتمند منش و انگیزههای خود قرار گرفتهاند و این موضوع نگرش آنها را نسبت به فرزندشان تغییر داده است آنها به این نتیجه رسیدند که این انگیزه است که موجب میشود افراد در هر سطحی از جامعه که باشند ارزشهای خود را با ارزشهای عرف جامعه بسنجند و همین امر منجر به وابستگی شدید آنها به شرایط فرزندشان شد و این وابستگی به شرایط باعث شد که فرزندشان ارزش کمتری برای خودش قائل شود اما بعد از این که این دو تصمیم گرفتند تلاش هایشان را به سمت خودشان متمرکز سازند و به جای تمرکز روی شیوه ها و روش برخورد، روی عمیق ترین درک و انگیزه خویش نسبت به فرزندشان کار کنند و از این روش به جای تلاش برای تغییر او استفاده بردند سعی کردند از او فاصله بگیرند و خودشان را از او جدا دانستند تا آسانتر پی به هویت و خصوصیات و ارزشهای او ببرند. آنها با کمک تفکر عمیق متوجه ویژگی های منحصر به فرد فرزندشان شده اند و به این شیوه پتانسیل انجام برخی از کارها را در او مشاهده کردند که می توانست با توجه به وضعیتش آنها را انجام دهد.تصمیم گرفتند با خیال راحت از سر راهش کنار روند و به او فرصت دهند که شخصیت خودش را بشناسد بعدا متوجه شدند که با این روش میتوانند، به عنوان والدین نقش خود را هم به درستی ایفا کنند و در کنارش لذت ببرند و برای کارهایش احترام قائل شوند.
در این کتاب سپس به تأثیر الگو واره پرداخت می شود الگوواره یعنی یک نقشه ذهنی که می تواند درک ما را از خیلی از مسائل اطرافمان تغییر دهد. هم اخلاقیات منش و هم اخلاقیات شخصیت نمونه هایی از الگو واره های اجتماعی به حساب می آیند. در واقع الگوواره، نوع نگرش ما به دنیا است اما نه به معنای آنچه با چشمان خود می بینیم .بلکه به معنای روش درک،فهم و تفسیر ما از دنیاست، آسان ترین راه برای درک الگو واره این است که مانند یک نقشه به آن نگاه کنیم، با این فرض که همه ما به خوبی میدانیم که "نقشه خودِ منطقه و مکان نیست"، نقشه فقط نمایی ساده از ویژگی های معین یک منطقه یا مکان است و الگوواره نیز مانند نقشه، یک نظریه، توضیح و یا الگویی از چیز دیگر است.
نتیجه: در تعاملات با دنیای بیرون در خصوص موفقیت می بایست از الگوواره اخلاقیات شخصیت(توجه به روابط عمومی و روابط انسانی و نگرش ذهنی مثبت) به جای اخلاقیات منش استفاده کرد. یعنی اینکه اگر بخواهیم تغییراتی کوچک در زندگی خود ایجاد کنیم شاید بهتر باشد که روی دیدگاه ها و رفتارهای خود متمرکز شویم اما اگر بخواهیم تغییرات عمده و اساسی در خود ایجاد کنیم باید روی نگرش ها و الگو واره های اصلی خود کار کنیم به عبارتی هر ضربه به درخت که باعث ریخته شدن هزار برگ خشک شود یقیناً یک ضربه به ریشه زده است .وقتی می توانیم در زندگی به پیشرفت های بزرگ دست پیدا کنیم که به برگهای دیدگاه و رفتار خود ضربه نزنیم و در عوض مراقب ریشه آن باشیم همان الگوار هایی که منشا دید گاهها و رفتارهایمان هستند.
الگوواره های ما چه درست و چه نادرست، منشا نگرشها و رفتارهای ما و در نهایت، منشا روابط ما با دیگران است.
استفان کاوی به عنوان مثال می گوید که ایالات متحده ثمره تغییر الگو قرار است. طی قرنها مفهوم سنتی حکومت،سلطنتی و حق مسلم پادشاهان بود.بعد الگوواره متفاوتی وجود آمد- حکومت مردم ، به وسیله مردم و برای مردم. آن گاه دموکراسی مشروطه روی کار آمد و موجب نبوغ و نیروی انسانی عظیمی شد و معیار زندگی، آزادی و رهایی، تاثیر و امید را به ارمغان آورد که در تاریخ جهان بیسابقه بوده است.