یک اقتباسِ کانونی؟!

قرار بود بهعنوان یک «کانونی»، فیلمی «کانونی» ببینم؛ فیلمی که شنیده بودم بر اساس رمانی از فرهاد حسنزاده ساخته شده، آن هم با حالوهوای آشنای ادبیات نوجوان. با تمام وجودم روی صندلی نشستم و منتظر ماندم تا فضای آشنای روایتهای حسنزاده برایم زنده شود. اما همان سکانس اول، تمام انتظارم را دود کرد و به هوا فرستاد. فیلم بوی کهنگی میداد؛ نه بوی نوشتۀ حسنزاده، بلکه بوی تکراری آثار رسول صدرعاملی.
فیلم از نظر بصری خوشآبورنگ بود، خوب بزک شده بود، اما نه طرح درستی داشت و نه منطق روایی. چند بار واقعاً چشمهایم از تعجب گرد شد؛ چون آنچه روی پرده میدیدم به هیچوجه باورپذیر نبود. مثلاً تصور کنید پدری از تاکسی پیاده میشود چون خیابان را مأموران گشت ارشاد بستهاند؛ بعد خیلی راحت و «طبیعی»، سوار ون گشتارشاد میشود، چند خیابان جلوتر میرود، بازداشتشدگان را پیاده میکند، ماشین را همانجا رها میکند و با آرامش کامل به سر خیابان برمیگردد، تاکسی را میبیند و دوباره سوار میشود.
سؤال اینجاست: دختر نوجوانی که کنارش نشسته، دقیقاً باید چه واکنشی نشان بدهد؟ هر نوجوان سالمی در چنین موقعیتی یا ترس برش میدارد، یا دچار اضطراب میشود، یا حداقل شوکه میشود از این «اقدام قهرمانانه!». اما متأسفانه نوجوان داخل فیلم، هیچکدام از این واکنشها را ندارد. نه تعجب، نه اضطراب، نه هیجان.
به نظر میرسد سازندهی اثر بدون توجه به منطق درونی روایت و شعور مخاطب، صرفاً دنبال این بوده که عدهای از تماشاگران، شاید، در سالن برای این «اقدام اعتراضی باشکوه!» کف بزنند. این همان چیزیست که از آن با عنوان «بزک» یاد میکنم. فیلم طوری چیدمان شده که حس کنیم با اثری شاعرانه، عمیق و معناگرا مواجهیم؛ اما در نهایت درمییابیم که تنها یک استخوانبندی خام، با رنگ و لعابی زیبا به ما تحویل دادهاند.
ماجرای فیلم شبیه این بیت مشهور است:
دانی کف دست از چه بیموست؟
زیرا کف دست مو ندارد
مخاطب ناآشنا شاید گمان کند شعری شنیده، چون در بیت آرایههایی مثل تکرار و واجآرایی هم وجود دارد. اما واقعیت این است که این صرفاً یک جملهی بیمحتواست، نه شعر. و فیلم هم دقیقاً همینگونه است: ساختاری سطحی که خود را عمیق جا میزند.
در نهایت، نهتنها این فیلم «کانونی» نبود، بلکه فیلم خوبی هم نبود. حتی نمیتوان آن را یک اقتباس واقعی دانست. «زیبا صدایم کن»، در بهترین حالت، با فاصلهای دور و بیاعتنا از کنار رمان فرهاد حسنزاده رد شده و رد پای مبهمی از آن را، آنهم با اغراق و بیدقتی، روی پرده انداخته است.