حسین دهلوی
حسین دهلوی
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

نُنُرگرایی و لوس‌محوری در فضای ادبیات امروز (2)

استفاده از وسایل صحنه که نشان‌گر شخصیت بازیگر هستند نیز باید حساب‌شده باشد. مثلا مولف از تسبیح‌های عقیق یا فیروزه‌ای درخشان و به اصطلاح «تو چشم» استفاده می‌کند. شبیه گریم‌های اغراق شده‌ی بازیگران تئاتر که قرار جزییات گریم چهره‌شان از ده-دوازده متری هم مشخص باشد!

نکته‌ی دیگر درباره‌ی تسبیح این است که باید بلندترین نوع ممکن را انتخاب کند و وقتی صحبت می‌کند، الکی آن را توی دست بچرخاند و نمایش بدهد.

انگشتر خیلی مهم است اما نه هر انگشتری! عقیق‌های تیره چندان به کار نمی‌آیند و آنطور که شایسته و بایسته است، خودنمایی نمی‌کنند. مولف ترحیجا از سنگ های براق مانند «زبرجد»، «زمرد» و «الکساندریت» استفاده می‌کند. این‌ سنگ‌ها زیر نور استدیو و همچنین روبه‌روی فلش دوربین عکاسی، به‌غایت خوش می‌درخشند.

پوشش مولف اما بسیار سهل‌انگارانه است (دست کم از دید این بنده). یعنی تقریبا هیچ سختگیری در کار نیست. فقط باید رنگ روشن باشد. مثلا پیراهن سبز مغزپسته‌ای با شلوار ارغوانی روشن ( یا بالعکس).

یک نکته‌ی مهم دیگر در پوشش، مقوله‌ی «بازگشت به سنت» است. مولف باید در خانه گاهی عبا بر دوش بیندازد و بر مخده تکیه کند و اگر از نظر مخاطبانش قبیح نباشد، لوله‌ی قلیانی که روی شیشه‌اش عکس شاه‌های سنوات ماضیه نقش بسته نیز در دست داشته باشد، اما به آن لب نزند -حداقل تا پیش از انداختن عکس-.

برای جمع‌بندی عرض کنم که نهایتا تصوری که شما از مولف موردعلاقه دارید این است: «توی خونه‌ش جوری لباس می‌پوشه که ما وقت عیددیدنی! واااای عزیزم! چه مرتب و تمیز و گل!»

حال ممکن است این سوال پیش بیاید که: «مگر خوش‌لباسی و غیره بد است؟»

یقینا پاسخ چیزی جز «خیر» نیست. اما باید دانست که شاعر اساسا برای «دیده‌شدن» نیست. برای «شنیده‌شدن و خوانده‌شدن» است. لذا این تاکید عجیب بر ظاهر و ادا و اطوار مختلف، ما را به شک می‌اندازد که گویا مولف می‌خواهد سوای اثرش، تاثیر دیگری هم روی قشر مخاطبان خاص خود بگذارد. یا اینکه می‌خواهد به این واسطه، ضعف اثرش را پنهان کند. به عنوان مثال فرض کنید که بنده شاعر باشم و از حقیر دعوت شود که در برنامه‌ای به مناسبت روز مادر، برای عظمت و شان مادران شعر بخوانم. من هم چندخطی ترانه سرهم می‌کنم و می‌دانم که قوت خاصی ندارد و خواندنش با نخواندن تفاوتی ایجاد نمی‌کند. آن وقت به سرم می‌زند که نقشی و حقه‌ای و حیلتی سوار کنم. مثلا عکس مادرم را دستم می‌گیرم (عکسی قدیمی و داغان که کودکی مرا در کنار مادر نشان می‌دهد و خوراک تحریک احساسات است) بعد می‌روم پشت میکروفن، اول آرام سلام می‌کنم. بعد می‌گویم: «واقعا باید چی گفت؟ (با صدای گرفته و آرام. هرچه آرام‌تر بهتر) مگه من می‌تونم برای مادرم شعری بنویسم که در حد و شانش باشه» (نفس عمیقی می‌کشم، بعد عکس را به مخاطب نشان می‌دهدم). کمی بغض می‌کنم. بوسه‌ای روی عکس می‌چسبانم و رو به آن می‌گویم: «کاش بودی و دستاتو می‌بوسیدم. این بوسه‌ی از راه دور رو قبول کن!...» و بعد: گریه‌ی‌ حضار! حالا منِ شاعر هر مزخرفی که بخوانم، فرقی نمی‌کند. احساسات مخاطب صد از صد شده!

مولفی که از این روش ناجوانمردانه (یعنی تحریک احساسات گروه حساس) جواب گرفته، این روش را در تمام زندگی به‌ظاهر هنری‌اش اتخاذ می‌کند. اگر استوری می‌گذارد، به همین روش است. اگر پستی می‌نویسد، همین طریق را پیش‌میگیرد. حتی در مواجهه با اتفاقات مهم سیاسی و اجتماعی نیز همین رویکرد را سرلوحه قرار می‌دهد. مثلا اگر نان گران شود و مولف عکس یک نانوایی قدیمی که پیری قدخمیده و لاغر با حسرت به آن می‌نگرد را بگذارد و زیرش بنویسد: «پول نون! پول خون! بغضم گرفت...» برای ما قابل پذیرش است. اما اگر تروری اتفاق بیفتد و عکس همسر شهید را -که بالای تابوت شوهرش ایستاده- استوری کند و زیرش از زبان شوهر بنویسد:

از روزهای ذلت و انحطاط گذشتم

از روزهای قحطی و خشکی

تا سوار بر اسب باد و بزرگی

برای تو جامه‌ی عروسی بیاورم

(نزار قبانی)

حقیقتا تنفرآور است؛ حقیقتا! یک‌جور بازی با مقدسات. بازی با احساسات ...


تقلید از افراد موفق

این مدل از مولفان، اساسا فاقد خلاقیت و سبک شخصی هستند. چون بیش از این که به دنبال تولید اثری ادبی باشند، در پی جذب حداکثری دنبال‌کننده می‌گردند. این دسته از دوستان می‌چرخند ببیند کدام شاعر یا نویسنده یا مجری یا... در کار خود موفق است. مثلا می‌بینند فلان کارگردان خوش‌قلمِ خوش‌لحنِ خوش‌لهجهِ، لایک‌های صفحه‌اش چهاررقمی‌ست و بسیار سر زبان‌ها افتاده و آثار صوتی و تصویری‌اش دست به دست می‌شود و بازنشر. اینجاست که چشم طمع مولف ما برق می‌زند! شروع می‌کند به تقلید از مدل نوشتن و لحن صدای آن بنده‌خدا؛ با کیفیتی بسیار نازل و در کمیتی بسیار سرسام‌آور. هفته‌ای هشت تا پادکست تولید می‌کند، با بغض! متنش را هم خودش می‌نویسد. (با لحن و زبان مخاطب خاص خودش. لحنی که از مخاطبش پیشروتر نیست)

به مجموع آثار این نوع مولف که نگاه کنیم، دیگ بزرگی می‌یابیم از انواع و اقسام آثار تقلیدی و خام، غیریک‌دست و ضعیف. چرا؟ چون مولف ما سبک شخصی ندارد، اما نگاه شخصی دارد: همه‌چیز را خریدارانه نگاه می‌کند.

اگر غزلش به جایی نرسید، ترانه می‌بافد. اگر ترانه‌اش ناخنی به دل نزد، متن شاعرانه می‌نویسند؛ نامه می‌نگارد (با تقلیدی ناموفق از سبک نویسنده‌ای موفق)؛ اگر باز هم جواب نداد، خاطره چاپ می‌کند؛ سفرنامه می‌نویسند؛ جستار؛ نقد فیلم و سریال و بازی و موسیقی و جامعه‌شناسی و روانشناسی مدرن و...؛ بالاخره مجال سخن تنگ نیست، اما وقت تنگ است و قیامت نزدیک. هرچه سریع‌تر باید معروف شد، فالور جمع کرد، فروخت و فروخت وفروخت!

در پایان، به آغاز برگردیم و دوباره معنای واژه‌ی ننر را مرور کنیم:
بچه ٔ لوس که بسیار بدو مهربانی شده و ازاین رو فاسد بار آمده است.
و کسی که بی‌جهت خود را نزد دیگران عزیز می‌کند.
شومنننرگراییشاعریکسب درآمد
ادبیات‌چی (دانشجوی زبان و ادبیات فارسی) * علاقه‌مند به قصه و شعر | ناداستان‌نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید