رمان چراغها را من خاموش میکنم، اولین بار در سال 1380 منتشر، و با استناد به نسخهای که من خریداری نمودهام تاکنون صدونهبار چاپ شده. داستان رمان همزمان که همذاتپنداریهای خاص خودش را دارد، از جامعه و جغرافیایی _ حداقل برای من _ متفاوت استفاده نموده.
داستان درباره چند خانواده ارمنی است که در محله بواردهِ آبادانِ مدرنِ دهه چهل شمسی زندگی میکنند. شخصیت اصلی داستان زنی(کلاریس) است که مادر سه فرزند، همسر یک شوهر نسبتا تودهای، دختر یک مادر ایرادگیر و خواهر یک دختر مجردمانده است. نوع پردازش روایت رمان زویا پیرزاد _ بهزعم من _ آن چیزی است که خالصانه ادبیات خوانده میشود. در این کتاب از وقایع حیرتآور و روایت پرپیچوتاب خبری نیست. ما با زنی روبهرو هستیم که در آستانه پیری، در جستوجوی معنایی برای زندگی خویش است. زنی در جغرافیای جامعهای مدرن و مرفه، پس از گذراندن چندسال زندگی زناشویی و بزرگکردن سهفرزند، با این بحران روبهروست که تاکنون کدام یک از مشغولیتهای زندگی را فقط برای دل خودش انجام داده. بحران میانسالی کلاریس با شکوتردید یک عشق ممنوعه همزمان شده و مخاطب، با او در این کشمکش ذهنی همراه میشود.
سبک نگارش کتاب، ساده و خالی از هر واژه سنگین و ناآشنایی است. نویسنده با استفاده از این سبک، میان ذهنیت مخاطب و شخصیتهای داستان، آشناپنداری زیبایی بهوجود آورده، چنان که خواندن رمان را برای کمسوادترین زنان خانهدار نیز راحت نموده است. البته این سبک نگارش از هر نوع مبتذلگرایی فاصله گرفته و کشمکشهای روایت، ادراک و تفکر مخاطب را به حرکت واداشته، نه احساسات او را ...
خواندن رمان چراغها را من خاموش میکنم اثر زویا پیرزاد، تلنگر خوبیاست تا نگاهی به زندگی خودمان بیندازیم و این سوال را از خودمان بپرسیم که همه کارها، فعالیتها و مسئولیتهای زندگیمان را از سر وظیفه و روزمرگی انجام میدهیم یا از سر علاقه قلبی و انگیزه شخصی؟
#معرفی_رمان