میلان کوندرا، نویسنده پرآوازه چکسلواکی اخیراً در سن ۹۴ سالگی درگذشت. او که با رمان «سبکی تحملناپذیر هستی» به شهرت جهانی دستیافته بود، پس از یک دوره بیماری طولانی در پاریس درگذشت.
جسد میلان کوندرا در مکانی که هرگز اعلام عمومی نشد، در خلوتِ خصوصیترین جمع، سوزانده شد؛ حالا دیگر از کوندرا فقط افکارش در کتابهایش، لابهلای کلمات و جملاتش، زنده است.
خبر درگذشت این نویسنده بزرگ فرانسوی-چکی در روز بیستم تیر در صدر اخبار رسانههای جهان قرار گرفت، اما این پیرمرد ۹۴ ساله، وصیت کرده بود که برایش مراسم عمومی تشییعجنازه برگزار نشود. فقط گفته بود که در مراسم بسیار خصوصی سوزاندن جسدش، سوناتی از لئوش یاناچک، آهنگساز معروف چکی نیمه دوم قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم پخش شود که پدرش، لودویک کوندرا با پیانو آن را نواخته بود.
میلان کوندرا در جریان تحولات سیاسی کشورش در سال ۱۹۷۵ (بهار پراگ) به فرانسه رفت و تابعیت فرانسوی دریافت کرد، اما پس ۴۰ سال تابعیت چکی او برگردانده شد.
از آثار معروف او میتوان به «شوخی»، «عشقهای خندهدار»، «دون ژوان»، «زندگی جای دیگری است»، «میهمانی خداحافظی»، «جاودانگی»، «سبکی تحملناپذیر هستی» و ... اشاره کرد.
با وجود اهمیت آثار و شهرت بسیار در جهان، میلان کوندرا هرگز موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات نشد اما به گفته منتقدان، او بدون تردید یکی از نویسندگان بزرگ جهان در نیمه دوم قرن بیستم به شمار میرود.
میلان کوندرا اغلب از رسانهها گریزان بود و تا دههها حاضر به گفتوگو با آنها نشد و ارزش هنر سکوت را بهخوبی میدانست؛ اما چرا سکوت؟
کوندرا عقیده داشت که باید از آثارش سخن گفت تا از خودش. به همین دلیل است که از سال ۱۹۸۴دیگر در هیچ گفتوگوی تلویزیونی شرکت نکرد و آخرین گفتوگویش با مطبوعات نیز به سال ۱۹۸۶ بازمیگردد. شاید هم این سکوت یک «اقدام ادبی» نباشد، بلکه «شیوهای دفاعی» است، آنهم در زمانهای که هیاهو حکمفرماست.
میلان کوندرا، شناختهشدهترین نویسنده چک بعد از فرانتس کافکا، پنج سال پس از درگذشت او در سال ۱۹۲۹ در شهر برنو واقع در جمهوری چک کنونی، در خانوادهای اهل موسیقی به دنیا آمد.
کوندرا اواخر دهه چهل میلادی عضو حزب کمونیست بود، از دهه ۶۰ بهصف منتقدان حکومت استالینی پیوست و انتشار آثارش در چکسلواکی آن زمان ممنوع شد.
او که از شاخصترین منتقدان هجوم شوروی به پراگ و سرکوب جنبش آزادیخواهانه در سال ۶۸بود، هفت سال پسازاین واقعه بهعنوان استاد میهمان به فرانسه رفت و دیگر به کشورش بازنگشت. دولت چکسلواکی در سال ۱۹۷۹تابعیت کوندرا را به علت انتشار رمان «کتاب خنده و فراموشی» لغو کرد. او از ۱۹۸۱ شهروند فرانسه شد و پس از مدتی حتی آثار خود را به فرانسوی نوشت.
آثار کوندرا بخت زیادی برای خوانده شدن داشتهاند، مثلاً او جزو معدود نویسندگان بزرگ جهان است که در زمان حیاتش آثارش در مجموعه معتبر پلیاد منتشرشده است. این مجموعه که به آثار مسلم و انکار ناشدنی ادبیات جهان اختصاص دارد، معمولاً آثار نویسندگان بزرگی را انتخاب میکند که مدتهاست درگذشتهاند و داور زمان، عیار آنها را سنجیده است.
با وجود استقبال از آثار ادبی کوندرا و همچنین با وجود سکوت سنگین رسانهای، بعید است که او تمام و کمال به هدف خود رسیده باشد که همان ارجحیت داشتن خط به خط آثار بر جزئیات زندگی است.
تا مدتها سخن گفتن و نوشتن از زندگی کوندرا حتی برای دشمنانش هم جذابیت داشت، گاه خبر دروغین مرگش را در شبکههای اجتماعی منتشر میکردند و گاه اتهام جنجالی سال ۲۰۰۸ علیه این نویسنده را مطرح میکردند. در آن سال یک نشریه چکی با انتشار یک «سند» از پلیس مخفی پراگ در دهه ۱۹۵۰، مدعی شد که کوندرا وقتی ۲۱ ساله بود، با پلیس کمونیست پراگ همکاری کرده بود و یکی از هموطنان خود را بهعنوان «جاسوس» لو داده بود.
این اتهام در حالی مطرح شد که میلان کوندرا در سال ۱۹۴۸، زمانی که کمتر از ۲۰ سال داشت به حزب کمونیست پیوست و دو سال بعد اخراج شد. کوندرا مجبور شد که در یک جمله به رسانهها بگوید که این ادعا دروغ است: «من کاملاً غافلگیر شدم از این چیزی که نه مطلقاً انتظارش را داشتم، نه تا دیروز از آن خبر داشتم و نه اتفاق افتاده است.»
یاسمینا رضا، نویسنده و نمایشنامهنویس معروف، در یادداشتی که همان موقع در روزنامه لوموند در دفاع از کوندرا نوشت، تأکید کرد «چیزی» که کوندرا در این سخن کوتاه خود به رسانهها گفته، هم شامل نفس ماجرای ادعایی میشود که گفته میشود در ۱۹۵۰اتفاق افتاده و هم شامل عمل اتهام زنی.
یاسمینا رضا با انتقاد شدید از عملکرد رسانهها در این زمینه، «ناتوانی مطلق یک انسان در برابر چنین هجومی» را دلیل نوشتن یادداشت خود در دفاع از کوندرا اعلام کرد و گفت که در این شرایط هرگونه سخنی، هیزمی برای آتش اتهامپراکنی است: «میتوان در عرض سی ثانیه، زندگی انسانی را که باوجدان بیدار تکلیف و کار خود را انجام داده، نابود کرد... حرفها، چه شفاهی و چه کتبی، بخشی از واقعیت میشوند و راههای غیرقابلپیشبینی را طی میکنند...»
علاوه بر یاسمینا رضا، نویسندگان دیگری مثل فیلیپ راث و گابریل گارسیا مارکز که از نزدیک میلان کوندرا را میشناختند و در دورهای که کوندرا در چک زندگی میکرد به دیدارش رفته بودند، از او حمایت کردند.
ادامه این نوشتار جذاب را در سلیس نیوز بخوانید: