حمیدرضا عظیمی ‎نیا
حمیدرضا عظیمی ‎نیا
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

مروری بر کتاب "برنامه‌ریزی و قدرت در ایران؛ ابوالحسن ابتهاج و توسعه‌ی اقتصادی زیر سلطه‌ی شاه"

معرفی کتاب:

کتاب "برنامه‌ریزی و قدرت در ایران؛ ابوالحسن ابتهاج و توسعه‌ی اقتصادی زیر سلطه‌ی شاه" نوشته فرانسیس بوستاک و جفری جونز در سال 1989 میلادی منتشر شده است. انتشارات کویر در سال 1395 ترجمه‌ی فارسی این کتاب را به قلم مهدی پازوکی و علی حبیبی منتشر کرده است. این کتاب روایتی از زندگی ابوالحسن ابتهاج با تمرکز بر حضور او در نهادسازی اقتصادی ایران و علاقه‌ی او به مسئله‌ی برنامه‌ریزی است. بخش نخست کتاب به تولد و تحصیل ابتهاج و ریشه‌یابی ویژگی‌های شخصیتی او در تربیت خانوادگی و تحصیلی‌اش می‌پردازد. بخش دوم حضور او در بانک ملی (که در آن سال‌ها عملا نقش بانک مرکزی را نیز ایفا می‌کرده است) در سال‌های 1321 تا 1329 را روایت می‌کند. بخش سوم کتاب روایت‌گر دوران ریاست ابتهاج بر سازمان برنامه در سال‌های ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۸ است. بخش چهار کتاب به زندگی ابتهاج پس از ترک سازمان برنامه می‌پردازد و در بخش پنج (که یک فصل کوتاه است) تحلیلی از تاثیرگذاری ابتهاج در برنامه‌ریزی در ایران و چرایی کامیابی‌ها و ناکامی‌های او ارائه می‌شود. این 5 بخش مجموعا شامل 9 فصل است. من نسخه لاتین کتاب را بررسی نکردم؛ اما ترجمه کتاب روان نیست و در برخی مواقع حس ترجمه اشتباه لغات و عبارات به خواننده دست می‌دهد.


خلاصه کتاب:

ابتهاج در ابتدای جوانی که از تحصلی در خارج از کشور بازگشته بود(سال‌های اول دهه 1300)؛ مترجم نیروهای انگلیسی حاضر در رشت بود. سپس به تهران آمد و متکی بر دانش حساب‌داری و کسانی که پدر او را می‌شناختند، به استخدام بانک شاهنشاهی (که تحت مدیریت و مالکیت انگلستان بود) در آمد. او مدارج ترقی را در این بانک طی کرد و عملا رابط بانک با مسئولین دولتی ایران بود. با این حال سیاست بانک، عدم ارتقای نیروهای ایرانی به مدارج مدیریتی بود. همین امر موجب استعفای ابتهاج از بانک شاهنشاهی شد. با توجه به شناختی که از او در بین مسئولین کشور وجود داشت؛ اوپس از خروج از بانک شاهنشاهی به معاونت بانک ملی، ریاست بانک تازه تاسیس رهنی و ریاست بانک ملی رسید. عمده تلاش او در دوران ریاست بانک ملی، افزایش اختیارات بانک ملی همتراز با اختیارت متعارف بانک مرکزی بود. از آنجا که برخی از آن اختیارات در اختیار بانک شاهنشاهی بود؛ او تنش‌های زیادی با بانک شاهنشاهی داشت. او از دوران ریاست بانک ملی، در فکر برنامه‌ریزی برای توسعه‌ی ایران بود. استفاده از اختیارات بانک ملی برای وام به دولت برای توسعه زیرساخت‌ها، کاهش پشتوانه‌ی اسکناس (که 100 درصد طلا بود) برای ایجاد منابع برای توسعه و تلاش برای ایجاد مازاد ارزی (که بتواند در راستای توسعه کشور مصرف شود) از نمونه‌ی این تلاش‌ها بود. دوران حضور او در سازمان برنامه نیز، تحولات جدی در سازمان رخ داد. با این حال اختلافات او با شاه، وزرا، نخست‌وزیر، مجلس‌های سنا و شورای ملی و حتی نیروهای خارجی مستقر در ایران موجب شد ابتهاج بیش از 4.5 سال در سازمان دوام نیاورد و سرانجام در سال 1338 از سازمان استعفا داد.


نقاط قابل تامل:

تجربه‌ی ابتهاج از موارد شاخص شکست تعامل تکنوکرات (به معنای متخصص در امور اقتصاد و برنامه‌ریزی) با سیاست‌مداران بود. با این حال پس از او، صحنه‌ی سیاست‌گذاری ایران تجارب مشابهی داشت. ابتهاج در ابتدای سلطنت محمدرضا پهلوی از نیروهای مورد اعتماد شاه جوان بود و متکی بر همین اعتماد توانست در دهه 1320 (که دولت‌ها و نخست‌وزیرهای متعدد نصب و عزل شدند) با وجود مخالفت نیروهای دولتی و مجلس با او؛ بر ریاست بانک ملی بماند. همین اعتماد موجب شد ابتهاج در سال 1333 به ریاست سازمان برنامه برسد و حتی بتواند بر فضل‌الله زاهدی (که نخست وزیر تاج‌بخش محمدرضا پهلوی بود) غلبه کند و در نزاع ابتهاج و زاهدی، زاهدی مجبور به استعفا شد. داستان بسیاری از تکنوکرات‌ها و سیاست‌مداران از چنین اعتماد و اطمینانی شروع می‌شود. با این حال چه اتفاقاتی رخ می‌دهد که این رابطه سرد شده و سرانجام ابتهاج دو سال پس از استعفا از سازمان برنامه به مخالف علنی با محمدرضا پهلوی پرداخته و زندانی شود؟ چنین تاملاتی برای اقتصادخوانده‌ی علاقه‌مند به تاثیرگذاری بر روند سیاست‌گذاری لازم است. راحت‌ترین کار، شکستن تمام تقصیرات بر سر سیاست‌گذار دیکتاتور و خودکامه است. در این صورت باید نسخه‌ی عدم‌همکاری تکنوکرات و سیاست‌مدار را پیچید و منتظر فجایع سیاست‌گذاری ماند. با این حال شاید بتوان مسیر دیگری متفاوت از آنچه رخ داد؛ متصور بود. شاید ابتهاج می‌توانست اختلافات با وزرا و نخست‌وزیر را بهتر مدیریت کند و بجای یار‌گیری از شاه در اختلافات با دولت، از دولت برای آینده توسعه یارگیری کند. بدیهی است که تصور برنامه‌ریزی بدون دخالت سیاست برای دنیای واقعی نیست و او برای بازی برد-برد با دولت باید تدبیر بهتری می‌اندیشید. شاید او می‌توانست همانطور که به اصلاح ساختار سازمان برنامه و بانک ملی اهتمام داشت؛ برنامه‌های اصلاحی برای اصلاح ساختار دیوان‌سالاری به شاه ارائه می‌داد تا سازمان برنامه (در دهه 30) و بانک ملی (در دهه 20) در پیش‌برد توسعه تنها نباشند. این شایدها و هزاران شاید دیگر؛ شاید می‌توانست روند اتفاقات را عوض کند.



*همین مطلب در صفحه من در goodreads: (+)

**بدیهی است که روحیه خودمختار شاه در سال‌های پس از کودتای 1332 امکان همکاری با او را کاهش داده بود. ارائه‌ی دلیل خودمختاری سیاست‌مدار و کنار کشیدن، راحت‌ترین کار است؛ اما بهینه‌ترین کار نیز هست؟

ابوالحسن ابتهاجسازمان برنامه و بودجهمحمدرضا پهلویکتاب برنامه‌ریزی و قدرت در ایرانتوسعه
مشخصه های رایج شناخت افراد همچون رشته، شغل و... الزاما شناخت کاملی بدست نمی‌دهند. با این حال ذهن ما کنجکاو است به دانستن اینها. از این رو صرفا جهت اطلاع: دانشجوی اقتصاد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید