معرفی کتاب:
کتاب ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی، نوشته دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون در سال 2006 انتشار یافت. این کتاب در سال 1390 توسط علی سرزعیم و جعفر خیرخواهان در ایران ترجمه و توسط انتشارات کویر منتشر شد. اسلوب کتاب کمی با دو کتاب معروف ترجمهشده از نویسندگان در ایران (چرا کشورها شکست میخورند و دالان باریک (+ +)) متفاوت است. در آن کتابها با متنی عمومی روبرو هستیم که سعی دارد داستانوار، ایدهی خود در موضوعی خاص را توضیح دهد؛ اما ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی چنین نیست. کتاب در 3 فصل نخست ایدهی خود در مورد تغییر وضعیت نظام سیاسی بین دموکراسی و دیکتاتوری را توضیح داده و در فصول باقیمانده؛ ایدهی خود را بسط میدهد. سه فصل نخست عملا خلاصهای از ایدهی کل کتاب است. در سه فصل نخست ما متنی شبیه کتابهای چرا کشورها شکست میخورند و دالان باریک را میبینیم. با این حال در باقی فصول عملا با متنی مشابه کتاب درسی رشته اقتصاد مواجهیم. در باقی فصول ایدهی نویسندگان در مورد موضوعات پیرامونی دموکراسی و دیکتاتوری همچون سرکوب، انقلاب، دموکراسیسازی، طبقه متوسط و... به وسیلهی مدلهای ریاضی بسط داده شدهاند. مطالعهی چنین مدلهایی برای مخاطبین اقتصادخوانده هم شاید غیرجذاب باشد؛ با این حال بنظر من این کتاب همچنان برای مخاطبین غیرعلاقهمند به مدلسازی ریاضی مفید است. در فصول 3 به بعد میتوان از مدلهای ریاضی با نگاهی مروری عبور کرد و بر نتیجهگیریهای حاصل از مدلها متمرکز شد.
من متن لاتین کتاب را مطالعه نکردهام؛ با این حال بنظرم متن ترجمه شده، به اندازه کافی روان بود که خواننده در طی خوانش کتاب، با سکته و توقف مواجه نشود و بتواند به مثابهی یک کتاب تالیفی آن را بخواند.
خلاصه کتاب:
کتاب نمونهای از چگونگی تئوری پردازی اقتصاد متعارف در مورد پدیدههای دنیای پیرامون است. به بیان افراطی من، کتاب چیزی به جز کاربست برنامهزیری پویا (Dynamic Programming) در تحلیل دموکراسی و دیکتاتوری نیست. در این چارچوب طبقات جامعه مبتنی بر منافع امروز و چشماندازشان از منافع آینده، تصمیمگیری کرده و آنچه در تحولات سیاسی دیده میشود؛ ثمرهی این تصمیمگیریهاست. تصمیم طبقهی فرودست به انقلاب یا ادامه زندگی زیر سایه دیکتاتوری، قبول وعدههای اصلاحی دیکتاتور، تصمیم طبقهی فرادست به سرکوب، دموکراسیسازی و... همگی تصمیمگیریهای مبتنی بر منافع امروز و آیندهاند.
نقاط قابل تامل:
نویسندگان کتمان نمیکنند که به دموکراسی خوشبیناند. احتمالا این نظر از شرایط عمومی سالهای نگارش کتاب (سالهای ابتدایی دهه 2000) نیز متاثر است. با این حال تجربه امروز ما در دو دهه پس از نگارش کتاب، این خوشبینی را تعدیل میکند. به عنوان مثال در فصل نقش طبقهی متوسط، نویسندگان بیان میکنند که طبقهی متوسط با کاهش بار بازتوزیعی دموکراسی احتمال دموکراسیسازی را افزایش داده و استحکام دموکراسی را نیز زیاد میکند؛ با این حال امروز طبقهی متوسط از حالت واسطهی بین فرادستان و فرودستان خارج شده و یک سمت بازی دموکراسی است که حتی ممکن است دیگر گروهها مقابل آن بسیج شوند!
از دیگر مثالهای این خوشبینی، فصل دموکراسی و جهانیسازی است. در چارچوب مورد بحث نویسندگان، جهانیسازی و گسترش تجارت بینالملل میتواند با کاهش نابرابری در کشورهای توسعهنیافته (افزایش دستمزد کارگران به دلیل صادرات محصولات کاربر و کاهش عایدی سرمایهداران به دلیل ورود سرمایه) احتمال دموکراسیسازی را افزایش داده و استحکام دموکراسی را بالا ببرد. همین فرایند در کشورهای توسعهیافته بصورت معکوس رخ میدهد. در اقتصاد جهانیشده عایدی سرمایه کشورهای توسعهیافته افزایش داشته و دستمزد نیروی کار در این کشورها کاهش مییابد. این فرایند در عالم تئوری میتواند با افزایش بار بازتوزیعی دموکراسی، این کشورها را با چالش مواجه کند. با اینحال نویسندگان این امر را با ایدهی "دموکراسی در این کشورها مستحکم شده" کنار میگذارند. شاید امروز با توجه به افزایش اقبال به پوپولیسم در کشورهای توسعهیافته، نتوان به راحتی این مسئله را نادیده گرفت.
نویسندگان در فصل آخر کتاب، آینده دموکراسی را درخشان ارزیابی میکنند. ارزیابی که شاید با توجه به مشاهدههای این دو دهه، خوشبینانه باشد.
*همین نوشته در صفحه من در goodreads: (+)