دق میکنم اگر نگویم! حداقل یک نفر یک بار باید این حرف رو بزنه، چه برای خودش چه برای بقیه!
پس اول برای خودم میگم؛
شاید شما هم مثل من فکر کنین که ما عجب آدمای تنبلی هستیم، پیادهروی و دوچرخهسواری نمیکنیم حالا دیگه ورزش که جای خودش، سوپری سر کوچه رو هم بدون ماشین نمیریم، همت سینما رفتن و فیلم خوب دیدن و کتاب خوندن رو هم که اصلاً حرفش رو نزن، اما قسمت اذیتکنندهتر اینه که بعضی وقتا حتی حالش رو نداریم اینستاگرام رو باز کنیم و یه چند خط کپشن بنویسیم و پست بذاریم!
خب حالا ما شدیم تنبلِ تنبلها!
امّا…
درستش اینه که ما اصلاً تنبل نیستیم، فقط انگیزههامون رو از دست دادیم، مثلاً تو هوای آلوده و پُر از گَرد و غبار پیادهروی و دوچرخهسواری به چه دردی میخوره؟ یا ورزش کنیم که چی بشه!؟ بیشتر عمر کنیم؟ اون وقت باید بیشتر این همۀ ظلم و بدبختی رو تحمل کنیم. و یا با بلیط ۶۰ هزارتومانی بری سینما فیلم [تازه اگه فیلم خوبی باشه، نه این فیلمهای هَچَلهَفتِ این دوران سینما که با ادا و اطوار درآوردن ۴ آدم بیکار و بیعار فرقی نداره] ببینی که چی؟ جیب تهیهکننده رو کُلُفت کنی؟ یا با حقوق اداره کار، کتاب دونهای خدا تومن بخری که به کجا برسی!؟ یا ماهیانه کُلی پول بدی و فیلتر شکن بخری [تازه اگه طرف کلاهبردار نباشه و فیلترشکناش خوب باشه] تا اینستاگرامی که همه دنیا بیدردسر باز میکنند رو باز کنی و بعد تازه یه روز بشینی تا استوریات آپلود بشه!
و اینجا با همۀ این تفاسیر، جا داره یادی کنیم از اون مرحومی که میگفت:
دیگه حالی به آدم میمونه نه والا !
احوالی به آدم میمونه نه بلا !