پیش نوشت 1: امروز که در حال نوشتن این مطلب هستم از نظر روحی بسیار خوشحال، شاد و پر انرژیَم. مسیر کارآفرینی مسیری بوده که از گذشته بهش علاقه داشتم و در طول 4 سالِ گذشته بیشتر از هر زمانِ دیگری عمیقانه با چالش ها، سختی و دستاوردهای این مسیر در خدمت از ما آشنا شدم. به همین خاطر سعی کردم به مناسبت چهارمین سال تولد “خدمت از ما” چند خطی از تجارب و آموخته هام در این مورد و برای خدمت از ما بنویسم.
پیش نوشت 2: برای جذابیت بیشتر این مطلب سعی می کنم عکس های مختلفی که مربوط به تیممون هست رو براتون اینجا بذارم.
اگر بخوام خیلی ساده بگم که امروز کجا ایستادیم و از نظر آماری چه دستاوردهایی داشتیم، میتونم دعوتتون کنم خیلی کوتاه این اینفوگرافی ساده رو مطالعه کنید.
دستاورد رو از این جهت انتخاب کردم چون همه چیز از صفر استارت خورده، بدون هیچ کمک بیرونی وتنها با تلاش، مطالعه و مشورت های به موقع و بدون ذره ای هزینه کرد برای تبلیغات. بنابراین تبدیل صفر به ده بدون در نظر گرفتن کمک بیرونی؛ ارزش بسیار بالایی داره که من اسم دستاورد رو براش انتخاب می کنم.
اما شاید سوال بسیاری از خوانندگان مطلب، این باشه که چطور خدمت از ما عمر 4 ساله را در شرایط بد اقتصادی کشور بدون ذره ای جذب سرمایه و تبلیغات بدست آورده؟
تلاش کردم در طول چند روز ذهنم رو جمع کنم، سَری به گذشته بزنم و مواردی رو به صورت دسته بندی شده برای پاسخ به این سوال بنویسم.
از نظر من این رکن اصلی و اساس ادامه دار بودن این کسب و کار بوده. اینکه هسته ی تیم از نظر اتحاد، شناخت، همفکری، همکاری، حمایت و استمرار؛ دوشادوش هم قدم بردارند و اعتماد بالایی به همدیگر داشته باشند.
دو شریک من حمید طهاسبی و مصطفی سقایی از دوستان قدیمی من هستند و این اولین کسب و کاری نیست که باهم مشغول به فعالیت جدی هستیم. 21 سال هست که با حمید دوست هستم و با مصطفی 11 سال. به نظرم این مورد یکی از مزایای رقابتی غیر قابل تقلید خدمت از ما هست که نه با پول به دست آوردنیست و نه با نفوذ.
نحوه ی استارت کسب و کار خدمت از ما رو از طریق لینک زیر میتونید مطالعه کنید.
زمانی که این کسب و کار استارت خورد چنین نگاهی از نظر گستردگی خدمات وجود نداشت و با لوله بازکنی شروع و در مدت کوتاهی چند خدمت ساختمانی دیگر به آن اضافه شد. رفته رفته با بررسی بازار، اقدامات سایر مجموعه های موجود در این حوزه و البته نیم نگاهی به بیزنس های بزرگ در سایر کشورها، نوعِ نگاه نسبت به این کسب و کار تغییر کرد. تصمیم گرفتیم با گسترده کردن خدمات، در جهت تامین آنلاین خدمات منزل قدم برداریم.
از مشکلات این برهه عدم آشنایی جامعه با این مدل کسب و کار بود. (البته که این مورد هنوز هم وجود دارد اما نمیتوانم دیگر به عنوان مشکل از آن یاد کنم).
در کنار این مورد، حضور شرکت های دیگری بود که برای شروع، جذب سرمایه ی بزرگی داشتند و نمیدانستیم میزان موفقیت ما در این رقابت نابرابر، چقدر خواهد بود. تبلیغات بسیاری که انجام میشد و ما در این راستا نمیتوانستیم اقدامی کنیم. نسبت به خیلی از بخش ها و دپارتمان ها ناآگاه بودیم و عملا مشاوری هم نداشتیم (هر 3 شریک، عمران خوانده بودیم و چه میدانستیم تیم تکنیکال و محصول چگونه باید تکمیل شود و کار را جلو ببرد). واقعا شرایط پر فشار، مستهلک کننده و سختی بود. تنها کاری که کردیم تصمیم گرفتیم تا پای جان کار کنیم و به مدیریت منابع و ساخت ظرفیت ها رسیدگی کنیم. به اصطلاح سرِمان به کار خودمان باشد و بقیه را هم رصد کنیم.
به گفته ی محمدرضا شعبانعلی در رکود زیرساخت ها ساخته می شوند و در زمان رونق، بازار.
به همین رو تمام انرژی خود را در جهت ساختن زیرساخت ها، با صرف زمان بسیار زیاد در محیط کار کردیم (حدود 3 سال بیش از 15 ساعت در روز کار کردیم، در دفتر خوابیدیم و قیدِ آرامش ، تعادل و تفریحات زیادی را زدیم). اقداماتی که باعث شد ریشه ی کسب و کار را محکم کنیم.
با اعتماد به توانمندی های خود و به یکدیگر و البته کمک های فکری ایی که میگرفتیم، شرایط ابهام را تا حد بسیار قابل قبولی گذراندیم.
این قسمت بسیار مدیریتی و مهم بود. موردی که میتوانم بگویم هم کمی در آن توانمند بودیم، هم اینکه به شکل دائمی در حال بهبود آن هستیم.
با یک مثال این مورد را توضیح میدهم:
نحوه ی دریافت کار در 2 سال اول از طریق تماس تلفنی بود. مشتری تماس می گرفت، درخواست ثبت می شد و به متخصص ارجاع میشد. اپلیکیشن نداشتیم، در اوایل کار با چند متخصص کار میکردیم و قبل از ارسال تماس می گرفتیم و از متخصص می پرسیدیم که آیا آن کار را انجام میدهد یا خیر و در صورت مثبت بودنِ جواب، اطلاعات کار برای او ارسال میشد (آن زمان به صورت کمیسیونی کار میکردیم). درخواست ها که بیشتر شد، تعداد افراد پاسخ دهنده به تلفن هم بیشتر شد و باید کاری میکردیم که همه ی تیم پاسخگویی نسبت به ارسال کارها به متخصصین اطلاع داشته باشند، بنابراین گروه های جدا با هر متخصص در واتساپ ساختیم و از آن طریق با آنها در ارتباط بودیم. مشکلات کاری از این به بعد شروع میشد. کار انجام میشد اما متخصص اطلاع نمیداد یا کار را انجام میداد اما قیمت اعلامی را پایین تر میگفت و به اصطلاح شرکت را دور میزدند.
به فکر افتادیم که این مشکل را پوشش دهیم، بنابراین باید نیروی پاسخگویی بیشتری اضافه میکردیم تا با تمامی مشتری ها تماس بگیرند و در مورد تایید انجام کار از آنها سوال بپرسند. این کار از نظر هزینه ی آموزش، اضافه کردن تجهیزات مانند لپ تاپ، تلفن، صندلی و هزینه ی تماس تلفن برای ما زیاد مقرون به صرفه نبود. بنابراین تصمیم گرفتیم به جای تمرکز نسبت به بدست آورن پولی که از دست میرود، همه ی توان خود را روی سیستماتیک کردن کار، ساخت محصولی مناسب و وابسته کردن متخصصین به خودمان (از نظر تولید کار) بگذاریم تا آنها به این دلیل با مجموعه صادق باشند.
پس با تشخیص اولویتی مهمتر بدلیل نگاهِ کلان به سیستم، قید قسمت هایی را زدیم و ادامه دادیم.
در سال های اول بازار بسیار خالی بود، نمونه ی موفقی نمیشناختیم، هر مجموعه ای که در این حوزه بود رفتار متفاوتی میکرد و به اصطلاح بازار گیج بود. ماهم گیج بودیم و البته در ابهام. به همین رو تصمیم گرفتیم چند نفر را برای تشکیل تیم تحقیق و توسعه استخدام کنیم تا با آشنایی با نمونه های خارجی، نسبت به این حوزه آگاه تر شویم که بسیار هم در شکل گرفتن مدل ذهنیمان به ما کمک کرد.
این بخش را بسیار دوست دارم. می توانم بگویم که بدلیل شرایطی که داشتیم موظف بودیم بسیار سریع در این شاخه حرکت کنیم. به همین خاطر تجارب خوبی در این قسمت داریم.
از جمله کارهایی که در خدمت از ما زیاد به آن رسیدگی شده و البته می شود، تلاش مستقیم مدیران برای کمک به توسعه ی فردی تیم است. در آن روزها جلسات متعددی می گذاشتیم، چه فردی، چه گروهی برای کل شرکت. (اکنون هم همین است اما با فواصل زمانی بیشتر نسبت به گذشته). این اقدام بسیار کمک کننده بود.
کمک به افرادِ مشغول به فعالیت از نظر توسعه ی تخصصی و فردی، شفاف سازی و آشنایی با اهداف مجموعه، امکان رشد تا درجات بالا، مشخص کردن برنامه ها و به اصطلاح درگیر کردنشان در بازی کسب و کار، سبب همبستگی و مشترک شدن کلام در ادامه ی راه شد.
لینک مرتبط : نقش ارزش ها در همبستگی تیمی
این مورد از نظر من 2 قسمت دارد. قسمت اول مربوط به دغدغه های مربوط به محیط کار است و قسمت دوم مربوط به مسائل مرتبط با خود فرد.
در ارتباط با مورد اول اقدام های مهمی انجام دادیم که البته کماکان ادامه دارد. مواردی مثل ساختن محیط امن کاری، توجه به احترام به شخصیت ها قبل از تخصص و جایگاهشان، ایجاد محیطی دوستانه، راحتی در ارتباط با مدیران، شاد بودن در فضای کار، داشتن تفریح های خارج از ساعت کار، متعهد بودن به تعهدهایی که داده میشود، ارسال پرسشنامه های متعدد؛ که در راستای داشتن حس خوب به محیط کار تا حد بالایی موثر بوده است.
مورد دوم مواردی بوده که باید صدای فرد بطور مستقیم از سمت مدیرهای شرکت یا مدیر منابع انسانی شنیده میشد. حقیقت این است که توجه به این مسئله مهم است. اعضای تیم باید بدانند که دیده می شوند و در جایگاهی که هستند نقش موثری دارند. همچنین باید بدانند که در مجموعه ای که در آن عضو هستند مشکلات شنیده میشود و برای رفع آن اقدامات سریع انجام می شود. اگر این دید بین کارمندان تزریق شود خیالشان نسبت به محیط و حق و حقوقشان آسوده می شود و در جهت انجام کار خود با انرژی و تمرکز بالایی مشغول می شوند.
می توانستم این مورد را در گزینه ی قبلی بطور خلاصه توضیح دهم اما بدلیل اهمیت بسیار بالای آن ترجیح دادم کوتاه و در عنوانی جدا به آن بپردازم.
اگر هدفی که برای کسب و کار خود نوشته ایم، موفقیت در ابعادی بزرگ است؛ هیچ چاره ای جز داشتن تیمی قوی با هدف بزرگ شدن در این ابعاد، نداریم. برای داشتن تیمی اینچنین و استحکام در ماندگاری آنها، همه باید بدانند مسائل به شکل شفاف به آنها توضیح داده می شود و چیزی برای دور زدن یا مخفی کاری وجود ندارد. شفافیت عامل یکدلی، همبستگی و ماندگاری ارتباطات است. حفظ تیم به انجام کارهای زیادی وابسته است که شفافیت و داشتن این حس از سمت تیم به مدیران بسیار مهم و حیاتی است.
این مورد را به عمد به عنوان آخرین نکته نوشتم. چقدر این کلمه و مفهوم را با پوست و استخوان می فهمم و درک می کنم. استمرار در نوشتار یک لغت ساده است اما در عمل و دنیای واقعی یک غول سرسخت. تلاش در این زمینه ساده نیست و سختی های زیادی را به افراد وارد می کند اما فائِق آمدن به آن، تجربه ی عمیقی را هدیه می دهد. گویی که زیاد نسبت به موارد مختلف ترسی نداری و حسِ اعتماد به خود سببِ ساده تر شدن تفکر در زمینه ی رسیدن به اهداف شده.
در 4 سال گذشته افراد متعددی از خانواده تا دوست و آشنا نصایح مختلفی در زمینه ی مسیر اشتباه کاری به ما گوشزد می کردند. دیگران را در قالب مقایسه معرفی می کردند و حرف هایی که دوست نداشتیم بشنویم را هدیه می کردند.
بازیگران دیگر در این حوزه با انجام بزرگنمایی های متعدد در زمینه ی بدست آوردن جایگاه اول بازار و بیشتر شناخته شدن در اکوسیستم، فشارهای روانی زیادی را به ما وارد می کردند.
چالش های منابع انسانی در زمینه ی مشکلات داخلی (که البته در سال های اول بسیار زیاد بود و به سرعت رو به کاهش رفت) انرژیِ ذهنی زیادی را به خود اختصاص می داد و حجم زیادی از توان ما را طلب می کرد.
روزهایی بود که از نظر مالی در مضیقه بودیم و واقعا راهکاری برای آن تا دقایق آخر پیدا نمی کردیم. پر از استرس، درگیری فکری، بی حوصلگی و مستهلک شدن.
با همه ی این ها و البته بسیاری موارد دیگر، خسته نشدیم، کم نیاوردیم، متوقف نشدیم و در مسیر خود استمرار را انتخاب کردیم. استمرار و استمرار و استمرار
امروز که 4 سالگی خدمت از ما را در کنار هم جشن می گیریم، گذشته را مرور می کنم و لبخندی از رضایت با مرور لحظه هایی که از ذهنم می گذرد بر لبانم می نشیند.
این مطلب را با ساعت ها مرور بر گذشته، اول برای خودم نوشتم تا بتوانم در زمان های مختلفی به آن رجوع کنم و فراموش نکنم که چه مسیری را پیموده ایم.
در وهله ی دوم آن را برای دوستانی نوشتم که دوست دارند تجارب کاری تیم هایی که عبور از دریای طوفانی را انتخاب می کنند؛ بشنوند و در صورت مفید بودن، به آن رجوع کنند. (هر چند که کماکان خدمت از ما تیمی در حال تلاش و یادگیری برای رسیدن به موفقیت های بزرگ تر است).
و در آخر آن را برای تیم خدمت از ما نوشتم تا در گذر 4 سال (که البته از نظر من بیش از 4 سال بوده)، فضایی برای تشکر از زحمات ایشان باشد.
امیدوارم این مطلب برای شما مفید بوده باشه.
با تشکر