اقتصاد رفتاری دانش جدیدی نیست. خوب که نگاه کنیم، ریشه هایی از توجه به اقتصاد رفتاری را در نوشته های آدام اسمیت و کینز مشاهده می کنیم. کمی بعد، در دهه 90 میلادی، کانمن و تورسکی نشان دادند برداشتی که اقتصاددانان از رفتار انسانها دارند، چندا ن نزدیک به واقعیت نبوده و ترجیحات، باورها و تصمیم گیری های انسان ها چندان عقلایی نیست. اما به خصوص درباره جامعه فقرا، چطور می توانیم انسانها را به سمت تصمیم گیری های درست هدایت کنیم، بدون اینکه آزادی انتخاب را از آنها بگیریم، تا از دام فقر رهایی یابند؟ این سوالی است که نخست باید جواب درستی برایش بیابیم. سپس منابع را در جهت این پاسخ هدایت کنیم و در نتیجه، کاهش جمعیت فقرا را شاهد باشیم. (نه افزایش آن را) اما چطور می توانیم کیفیت تصمیم گیری فقرا را بهبود بخشیم؟ در سراسر دنیا، اقتصاددانان و پژوهشگران سایر حوزه های دانش، تا کنون به نتایج جالبی دست یافته اند. اکنون اقتصاددانان می دانند که : فقر فقط نداشتن پول و درامد نیست، فقرنداشتن توان فرار از دام فقر است. فقیر کسی است که نتواند پتانسیل های بالقوه انسانی اش را بالفعل کند. فقر با رفتارهای ناسالم (و گاهی مخرب) رابطه دارد. فقرا کمتر غذا می خورند،کمتر واکسن می زنند، کمتر … و در کل کمتر سالم اند. فقرا بهره وری پایین تری نسبت به ثروتمندان دارند. فقرا وقتی پدر و مادر می شوند مسولیت پذیری کمتری دارند. فقرا توانایی مدیریت دخل و خرج پایین تری نسبت به ثروتمندان دارند. فقر سبب می شود که فقرا توانایی تصمیم گیری درست را از دست بدهند. و این نتیجه آخری بسیار مهم است. واقعیت این نیست که فقرا چون توانایی تصمیم گیری درست ندارند، فقیر شده اند. واقعیت این است که فقرا چون فقیرند، از تصمیم گیری درست فاصله می گیرند. اتفاقا فقرا بهتر از ثروتمندان مفاهیمی مانند هزینه – فرصت رابلدند، اما بروز این دانستن را در تصمیم گیری های روزمره شان نمی بینیم. فقرا IQ پایین تری دارند. درست است. اما آیا این یک پدیده ژنتیکی است؟ خیر. فقرا چون فقیر بوده اند، ذهن شان با IQ پایین تری پروش یافته است. و در یک کلام، ذهن فقرا چنان شکل گرفته که با تمام توان همان ذهن، نمی توانند از دام فقر بیرون آیند. این است که می گوییم فقرا به توانمندی نیاز دارند. دغدغه فقر، فقرا را از فکر کردن به پاسخ های درست برحذر می دارد. فقیر بودن به معنی درگیر بودن مداوم ذهن است. این ذهن مدام درگیر، توان تصمیم گیری درست ندارد. اما اقتصاد رفتاری چه کمکی می تواند بکند؟ 1- اقتصاد رفتاری می تواند با شناسایی رفتار فقرا در جامعه های مختلف، آن رفتار را توضیح دهد. اقتصاددانان و دانشمندان حوزه های دیگر دانش، بر اساس این توضیح رفتاری می توانند بهترین راهکارها برای کاهش فقر را پیشنهاد دهند. 2- اقتصاد رفتاری می تواند به سیاستگذار در طراحی سیاستگذاری کمک کند. مسائلی مانند طراحی اعلان ها، فراخوان ها، قراردادها، نحوه پرداخت کمکها، نحوه شناسایی فقرا، نحوه رصد کمکهای پرداختی، ایجاد قدرت برنامه ریزی در فقرا، ایجاد قدرت پایبندی به برنامه ریزی در جامعه فقرا و خیلی مساله های دیگر، از جمله مواردی هستند که پژوهش های اقتصاد رفتاری برای آنها پاسخ های خوبی پیدا کرده است. 3- اقتصاد رفتاری می تواند دلیل رفتارهای فقرا را توضیح دهد. لذا می تواند دلیل کم اثر بودن بسیاری از سیاستهای پیاده شده تاکنون با هدف کاهش فقر را توضیح دهد. و در آخر اینکه، اقتصاد رفتاری، اقتصاد عجیب و غریب و جدیدی نیست. اقتصادی است که توانسته به واقعیت نزدیکتر باشد. از همین رو آنچه پیشنهاد داده بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. شاید زمان آن باشد که در ایران نیز، باتکیه بیشتر بر دانش هایی که به واقعیت های رفتاری انسانها نزدیکترند، سیاستگذاری ها انجام شود. باشد تا برنامه های اجرایی موثرتر و کاراتری تعریف شود و منابع محدود با اثربخشی بهتری صرف شوند.
اینجا پیرامون "علاقه مندی های موقعیت" خودم می نویسم. مطالبی که در زمان انجام و اجرای یک پروژه خاص فکر مرا درگیر کرده و به نظرم می رسد که انتشار و اشتراک آن می تواند به بهبود زندگی همه ما کمک کند.