Habibi
Habibi
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

جمعه کاری

صبح امروز وقتی از خواب بیدار شدم و داشتم آماده میشدم که برم سر کار، یهو پسر کوچیکم که سه سال و نیمشه از خواب بیدار شد و از لباسی که تنم بود فهمید دارم آماده میشم که برم سر کار. پرسید:

- امروز سر کار تعطیل نیست!؟

- از اونجا که دارو توی دهنم بود و نباید قورتش میدادم با سر اشاره کردم نه!

چون با اشاره سر بهش جواب دادم خواست مطمئن بشه، شایدم میخواست شانسشو یه بار دیگه امتحان که شاید اینبار بگم آره تعطیله دوباره پرسید:

- امروز تعطیله؟!(اینبار سرشو به سمت پایین آورد که یعنی آره تعطیله؟!)

- به سختی با دهان پر از دارو(داروم بصورت یه پودریه که صبح ناشتا باید یه قاشق ازش مصرف کنم. بدون آب یا هر چیز دیگه که اصلا تجربه ی خوبی نیست) جواب دادم نه پسرم امروز تعطیل نیستم! میرم سر کار!

دید که امیدی نیست دیگه، بغض کرد و اشک توی چشماش جمع شد و بغلم کرد و سرشو گذاشت روی شونم و چیزی نگفت...

در مورد این لحظه من و نگاه پسرم؛ شنیدی که میگن بعضی کارها و لحظه ها هستن که روح آدم رو وسعت میدن!؟ یعنی ظرفیت آدم رو تغییر میدن؛ این خیلی مسئله ی مهمیه. پس از اون چیزی رو درک میکنی که قبل از اون نمیکردی. چیزی رو میفهمی که قبل از اون راحت از کنارش رد میشدی. مثلا گریه بر سید الشهدا میگن چنین خاصیتی داره. باعث وسعت روح میشه! ظرفیت روحت رو بالاتر میبره! این با اعمال دیگه مثل نماز و روزه و حج و چه و چه فرق میکنه اساسا. ناله و گریه در دل شب هم میگن از این جنسه! روح و ظرفیت آدم رو برای پذرش حقایق بیشتر میکنه. این نگاه معصوم و مایوس پسرم با من همون کار رو کرد که نماز شب زنده داران و گریه گریه کنندگان. روحم رو آزرد و صیقل داد...

در مقابل این بغض و نگاه هر مقدار هم که به فیش حقوقیم بابت این جمعه کاری اضافه بشه ارزشی نداره. حتی اگه ضریب 1.8 داشته باشه جمعه کاری یا بیشتر! این زمان سهم پسرمه. فروشی نیست که به حراجش بزارم.

ولی... وقتیکه موضوع مسئولیتیه که داری و روی دوشت احساس میکنی، موضوع فرق میکنه. موضوع دیگه پول نیست! فروش نیست؟ حراج نیست! مسئولیته نسبت به مردمت.


تجربه ی کدزنی با زبان های جاوا، پایتون، سی شارپ و نود رو دارم؛ در حوزه ی سیستم های بانکی و پرداخت فعالیت میکنم. دیزاین و معماری نرم افزار رو ایستگاه نهایی سفرم بعنوان یک دولوپر انتخاب کردم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید