چی شد این شکلی شد؟... کی فکرش رو میکرد؟.... اوایل کرونا واسه یه دانشجوی ترم دو دندونپزشکی که کنکور رو به هزار امید داده که بیاد دانشگاه و زندگی مستقل و متفاوتی رو شروع کنه، قبول کردن اینکه شاید چندسال مجبور باشه باز وَردل مامان و باباش باشه سخته نه!!.... بشدت سخته!!!!!.....اون اوایل به خودم میگفتم خوبه دیگه یه مدت کوتاهی از غوغای جهان غافل میشم و خستگی هایی که زندگی به بار آورد رو یه جا درمیکنم و درجهت همین هدف با شتاب به سمت منجلاب افراط رفتم و خودمو خفه کردم با کلیپ طنز ,گیم و فیلم و یه سری کارای زودگذر که تهی از فایده بودن.
تمام دوران مدرسه دریغ از یه جو یادگیری درباره استفاده متعادل و درست از فضای مجازی و مملو از مطالب مزخرف و غیرکاربردی بود , راستش خودمم هیچ حرکتی در این زمینه نکرده بودم چون بهرحال مطلب, مطلب راحت الحلقومی و کوچیکی نبود و منم ادم راحت طلبی بودم . همه چیز دست به دست هم داده بود و دورهم زمان رو به غفلت میگذروندیم. مشکل خاصی حس نمیکردم, البتههه تا وقتی که فهمیدم دارم یک سال رو توی اوج جوونیم از دست میدم ... فرصت هایی که همه ی شعرا و بزرگا حنجرشونو پاره کردن تا به ما بفهمونن این دوران , دوران خیییییلی ارزشمندیه....حیف اونهمه فسفری که مولوی سعدی و بقیه رفقا سوزوندن که بگن, باابااا ول کن این خوشی های زودگذر رو یکم به فکر فردا باش...خلاصه منم مثل خیلیا غرق خواب های ناز توی فضاهای زرد و قهوه ای شبکه های اجتماعی از همه رنگ بودم ... من سوار بر موتورهای جستجوگر کلی طلا رو میریختم توی اکسپلورر اینستا و اتوبان های توییتر و دور میدونای یوتیوب میرفتم دور دور . توشون بی هدف میچرخیدم و مغزم انبوهی از اطلاعات پراکنده و مزخرف رو خیلی سطحی دریافت میکرد , حالا این وسط اگه میتونست تا یه هفته از این اطلاعات استفاده کنه دیگه ته شاهکارش بود البته بنده خدا مدلش هم چینیه.اگه همه این وقت ها سازماندهی شده توی یه زمینه مشخص صرف میشد یه پا متخصص شده بودم... مثلا همه این بیهوده گشتنای اکسپلورر اینستا اگه جهت میگرفت به هدف پیدا کردن یه دوره مفید انلاین برای یادگیری ابرنگ الان من یه پا باب راس شده بودم ??.
وقتی متوجه شدم دارم علاوه بر وقتم، استعداد هام و یه عالمه فرصتای یادگیری چیزای جدید و تجربه های جدید رو توی جوب کوچه ,پس کوچه های این شبکه ها میریزم یهویی از خواب غفلت پریدم و جرقه تصمیم فرزانه توی ذهن من خورد تا اراده کنم تا کیفیت زندگیم رو ببرم بالا (بالا، بالا، بالاتر... هر چی بالاتر، بهتر...?) تلاش کردم یه روتین بسازم . ساعت خواب درست و درمون ،تغذیه آدم حسابی، استفاده درست از فرصت هام و تقویت زبان انگلیسی و آلمانی ، ورزش و قوی کردن ماهیچه های دست و گردنم (از اونجایی که قراره در آینده دندونپزشک بشم باید روشون کار کنم تا زود خسته نشن.حال کردی چقدر من دور اندیشام!!???)و اشپزی???? خلاصه کلی عادت های مثبت...
یه جوی اون اوایل ایجاد شده بود همه فرهیخته شده بودن. همه کتاب میخوندن، کیک درست میکردن ،و ما رو با استوری های «بای می»شون به فنا میدادن و یه حس مزخرفی بهم میگفت فقط منم که شبانه روز مثل انگل چسبیده بودم به تخت و پلن فقط فیلم و شبکه اجتماعی بود (الحمدلله زخم بستر نگرفتم توی اون دوران کذایی) و از لحاظ روحی یه چاه خلا (نه یه سطل!!) در اعماق وجودم حس میکردم. زندگیم به بی هدفوار ترین حالت ممکن خودش پیش میرفت. یه رتبه برتر کنکور که سال قبلش روزی ۹ ساعت کار مفید میکرد یه جوری از عرش پایین اومده و به تخت چسبیده بود که مستراب رفتن یکی از صعب ترین کارای ممکن براش محسوب میشد حالا دیگه درس خوندن رو فرض کن باید دونه دونه جزوه ها رو می جویدی, واقعا کشش نداشتم... خدا پدر اونی که تقلب رو اختراع ?شایدم کشف?? کرد رو بیامرزه نور به قبر خودش و پدر گرامیش. امتحانا هم توی اون دوران تاریک به خیر گذشتن.(البته همچین خیر و خوشی هم نبود. زیر فشار پرس شدیم , روز به روز شرایط امتحانای انلاین سخت تر میشه جوری که اوایل فقط غر میزدیم و الان ضجه میزنیم?در جریان آه و ناله های دانشجو جماعت هستین یا باز کنم مطلب رو ؟؟?)
خلاصههه.. بعد از مدتی که تصمیم گرفتم دکمه بازیابی به کارخانه خودمو بزنم و بشم فرزانه فعال, فهمیدم ای داد بیداد کار اونقدرها هم راحت نیست این عادتها رخنه کردن در تک تک تار و پود وجود مبارکم و من کماکان علاقه به بخور و بخواب دارم . یه شب زانوی غم بغل گرفتم و به درگاه ایزد تعالی با حال زار و ناله کنان رفتم و با استیصال گفتم چرااااا من هرکار میکنم باز برمیگردم خونه اولم یه صدای درگوشم گفت: فرزانه زیبارو !!!(باور کنین اینا همش براساس واقعیته.من خودمو موظف میدونم تک تک کلمات رو با صداقت براتون بگم??) , در محیط اطرافت باز بینی کن. از اونجایی که من بچه تیزی ام , فهمیدم علت به فرجام نکو ختم نشدن خودسازی هام شبکه های اجتماعیه, که این روباه های مکار که درقالب دوست بهم نزدیک شده بودن ولی درواقع هرچی عادت خوب می ریستم ,میزدن پنبه میکردن... این شد که من در جهت رونق فکری با تعدادی دوستام ارتباطمو کمرنگ کردم و بعد از برگذاری گودبای پارتی در شبکه های اجتماعی, بوسیدمشون وکنار گذاشتم و من الان دو ماهه که پاک پاکم? .
به یه سری اپلیکیشن مفید مثل 30days fitness و کستباکس و Dualingo, busuu و.. سلام کردم و استارت برنامه ریزی روزانه ،دعا کردن و سپاسگذاری و یه سری کارایی که برام مسیر رو آسفالت میکردن و دستمو میگرفتن که ثابت قدم تر از قبل پیش برم رو زدم??. خیلی دوست داشتم بنویسم: از اون روزی که دگرگون شدم هر روز صبح زود, هندزفری بلوتوثیم رو میذارم توی گوشم و یه اهنگ پرانرژی رو پلی میکنم و روزم رو شروع میکنم ولی خب من هندزفری بلوتوثی ندارم ? هندزفری سیم دار عزیزم!! من به تو متعهدم مطمئن باش تو رو با یه بی سیم عوض نمیکنم...( میبینین چه قلب پاکی دارم!!?) شاید فعلا پول هندزفری بی سیم رو نداشته باشم ولی خانواده صبور و مهربونی دارم که منو با اهنگایی که بلند پلی میکنم توی خونه تحمل میکنن , از همینجا ازشون تشکر میکنم ...??
با وجود اینکه استفاده از گوشی و اینترنت و.. میتونه واقعا شمشیر دولبه باشه ولی نمیتونم لحظه ای زندگیم رو توی این دوران بدون این گجت های جذاب لعنتی تصور کنم. واقعا تحمل ثانیه ای دوری از نزدیک ترین آدم های زندگیت بدون این ویدیوکال ها و چت ها و... دشوار نه!! واقعا غیرممکنه!!!...
خلاصه که.... از این دوران نه نیمه پر لیوان رو ببینین و نیمه خالی رو. (نه دنبال خوبیهاش بگردید! نه بدیهاشو بشمارید!) زود لیوان بردارین و سر بکشین(جاست دویینگ?). با کورسا و اموزش های انلاین این دوران روی خودتون سرمایه گذاری کنین که ارزشمندترین سرمایه گذاری همینه.