فرزانه
فرزانه
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

یه روز دانشجوی دندون در قرنطینه

دیروز تصمیم گرفتم زندگیمو یکم ب ادم شبیه کنم

اخه انگل بودن تاااااااا کی... بسه دیگگگگگگگگه!!!

امروز صبح با خستگی عجیبی بیدار شدم این نوع از خستگی برایم تازگی داشت صبح های قبل طعمش را نچشیده بودم انگار جهان هم میخواست به من بگوید چیزهای جذابی هست که هنوز تجربه نکردی مثل این خستگی توام با سردرد خفیف و چشمهایی که به شدت بهم چسبیده اند و باز شدنشان نیازمند ساعت ها غلتیدن در رختخواب و بها بیهوده دادن به افکار لجام گسیخته مغز پوکت هست

گوشیت بهت یاداوری میکنه که حالا که دیدی توی این تلگرام کوفتی و اینستای لعنتی هیچ خبری نیس یه پادکست بزار و تختتو مرتب کن و چند تا حرکت کششی برو تا این ماهیچه ها بیچاره بفهمن تو میخوای راه بری و هنگ نکنن انگار reminder گوشیم یه دوست عاقل منه که هراز چنئگاهی وسوسه میشم به حرفاش گوش بدم شایدددددددد زندگیم یکم انسانگونه تررررر بشه

موهامو شونه کردم و مث همه کارای دیگه ام فقططططط ظاهرشو جم و جور کردم ترس از کنده شدن موهام دستامو سست تر میکرد توی ذهنم اون صحنه های فیلما که دختر ها موهای لطیف و بدون گره شان را با عشق و لذت جلو اینه شانه میکنن نقش بست اه که چقد شونه کردن موهایم در کنج اتاقم برایم کاری طاقت فرسا و رنج اور بود چون به یاد کم پشت بودنشان می افتادم

یه لیوان شیر که به خاطر طبع سردش به زنجبیل و دارچین مزئین شده صبحانه دلچسبی بود انگیزه درست کردن کیک منو از تموم کردن لیوان شیرم منصرف کرد و مشغول اماده کردن وسایلش شدم

خوشمزه ولی بدون اینکه ذره ای پف کنه انگار کیک هم میخواست به من ثابت کنه دنیا ظالم تر از ان است که به تو اجازه دهد یک کیک بی نقص داشته باشی و تو محکومی به پذیرفتن تلخی هایی که شاید بیشتر از توان یک نوجوان 19 ساله باشن

گوش دادن به یه داستان انگلیسی واسه تقویت زبانت میخواد ثابت کنه هنوز امید قویتریه

به امید روزی که بلبلطور انگلیسی حرف بزنی??

دنداپزشکیدانشجوقرنطینهنوجوان
نوشتن منو لبریز از ذوق وشادی میکنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید