حسن حدادی
حسن حدادی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

سیلی به ملت

وکیلی که زند سیلی به ‌ ملت

بود روشن که می افتد به ذلت


خدای ما اراده کرده این سان

رسد نخوت بدین سان رو به پایان


امید درسی شود این بر مدیران

در این وادی نمانید ای عزیزان


ز جان خدمت کنید برمردم خویش

رها کن جان خود از گژ دم خویش


خطر سازی کند این نفس سرکش

به جانت می زند صد تیر و ترکش


پناه جویید بر ذات الهی

ندوزید بهر خود شال و کلاهی


اگر باشی فروتن در نمانی

خدا دستت بگیرد هر زمانی


برو وا کن گره از کار این خلق

نخواه رنگین کنی از بهر خود دلق


خدا بر تو فراهم کرده فرصت

خودت را وقف مردم کن به خدمت


اگر خواهی شوی محبوب هر دل

گذار مهری ز مردم را تو بر دل


زمستان 1399 - رفسنجان

عنابستانیسیلیملتسرباز
اشعار و دلنوشته های حسن حدادی معلم بازنشسته - رفسنجان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید