محمد همایونفر
محمد همایونفر
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

پشت باروی سرزمین جمشید !

دیو بدکاره ی باختر است !

آنکه نوشیده ز پستان تائیس !

خفاش خونخواره ی شب های تاریک

که پر ساخته جامش از خون ،

آن ابلیس !

زخمی از فتح فاتح و قیام قاطع

وحشی از درد ، از تحقیر ، از نکبت یک سیلی

نعره ها برساخته آن شیطان

پشت باروی سرزمین جمشید !

می چکد از نیزه ی آن اهریمن ،

خون پاک اسطوره ی خورشید !

و رجز های توخالی قاتل

و کری های از نفس افتاده ی جلاد

مانده بی حاصل

در خیزش امت توحید

زیر پوست شب اما ،

به شهر آشوب از کفتار های بدخیم !

آشفته از آتشفشان یک رستاخیز!

در عروج افسانه ای تا ناهید !

زوزه هایی پیچیده !

در بی تابی دریوزه های شبخیز ،

لاشخورهای بی مقدار !

مانده در فتنه ی تقصیر!

دل سپرده به دیو افسونگر ، تن داده بر ذلت تحقیر!

زوزه ی شغالان را ملالی نیست!

دریوزه ها نمی دانند !

شب تاریک و دیو خواهد رفت !

فلق در پیش!

نیزه های شب شکن رها گشته !

صبح است در تقدیر !

ترامپشهادت سردار سلیمانیانتقام سختایرانمقاومت
از وقتی فهمیده ام که چیزی نیستم مدام دنبال خودم می گردم، راستی شما هم تا حالا خودتان را گم کرده اید؟ شاید لابه لای افکار شلوغ پلوغم که می نویسمشان چیز تازه ای پیدا کنم! داستان من از اینجا شروع می شود.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید