هادی شجاعیان
هادی شجاعیان
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

تجربه راه اندازی استارتاپ بین المللی-قسمت 1

برگردیم به ابتدای مسیر

نزدیک به 4 سال قبل منتظر تماس بودم تا برم سرکار، امتحان ورودی، آزمایش، مصاحبه با حاج آقای آن شرکت، مصاحبه فنی، همه را اوکی کرده بودم، منتظر تماس بودم که بگن بیا سرکار، در همین حین با مجموعه ی کوچکی آشنا شدم که در حال راه اندازی یک استارتاپ بین المللی بودن، من بیخیال کار نیمه دولتی شدم و به این مجموعه اضافه شدم، در حالی که هیچ مزایایی نسبت به اون کار نداشت، نه پول بیشتر نه شرایط بهتر، فقط چون روحیاتم با استارتاپ و کارآفرینی جور بود پذیرفتم.چون تجربیاتی در مورد راه اندازی استارتاپ ویکند داشتم، بنابراین میدونستم و کاملا آگاه بودم که روحیات من سازگار است.

استارتاپ ما در حوزه نمایشگاه های بین المللی بود، کار را شروع کردیم، همه ما به نوعی بی تجربه بودیم اما شروع کردیم، مواردی مثل سئو را در حین کار داشتیم یاد می گرفتیم( داستان هایی دارد، ترسناک )، اولین بار بود دولوپر و همه کاره فنی یک کار بین المللی بودم.

البته من زمانی به تیم اضافه شدم که وب سایت توسط یک شرکت پیاده سازی شده بود، اما ای کاش نمیشد، فاجعه در حدی بود که برنامه نویس شرکت، نوع تاریخ را در دیتابیس رشته در نظر گرفته بود و این بنده خداها وقتی از شرکت تقاضا کردن ویژگی به سیستم اضافه کنند که براساس تاریخ بشود مرتب کرد، شرکت نرم افزار گفته بود امکانش نیست شما باید تک تک نمایشگاه را ویرایش کنید و تاریخ را به صورت عددی وارد کنید.(این قضیه جدیه فکر نکنید شوخی می کنم).بنده خداها 4هزار تا نمایشگاه را ویرایش کردن و در یک فیلد جدا تاریخ را به صورت عددی( مثال 20200506 ) وارد کردن.

در یک استارتاپ دولوپر بودن معنی نداره باید یک آچاره فرانسه بشی که بتونه تبدیل بشه به یک فول استک کار همه منظوره از برنامه گرفته تا طراحی، سئو، استراتژی محتوایی، دیتابیس، فتوشاپ و...، برای من که عاشق آموزش و یادگیری بودم خیلی هیجان داشت.

راه اندازی استارتاپ چالش های زیادی را جلو راه شما قرار میدهد بخصوص اگر استارتاپ یا کار شما بین المللی باشه، اکثر ما زبان انگلیسی را درست و حسابی هم که بلد نیستیم، بنابراین شرایط سختتر خواهد شد.

مشکلات مالی تیم های استارتاپی

یکی از مشکلاتی که برای من به شخصه پیش اومد مشکل مالی بود، حقوق که نمیشه گفت، پول توجیبی دریافت می کردم، چون من کارمند نبودم و دوست هم نداشتم باشم، من قسمتی از تیم بودم و برای اینکه به تیم فشار نیاد بسیار کمتر از حقی که داشتم دریافت می کردم و چون کفاف زندگی را نمیداد مجبور شدم خودم را خفه کنم در کارهای فریلنسری، صبح تا عصر شرکت وتا نصف شب کارهای مشتری، متوجه نبودم دارم وارد چه بازی مزخرفی می شوم، متوجه نبودم چقدر دارم به سلامتی و ذهن خودم فشار میارم که منجر به کارایی پایین، افسردگی و از همه مهمتر یک ذهن شلوغ که همیشه کار عقب افتاده داره تبدیل می شوم(زامبی)، الان که دارم اینو می نویسیم می تونم همه این موارد را درک کنم، آن زمان اصلا متوجه نبودم، مدتها به همین منوال گذشت، انرژی همیشه را نداشتم، ذهن همیشه خسته بود و کارایی پایینی داشت، منکه آچار فرانسه کار بودم فقط داشتم پیچ هایی که می گفتن را سفت می کردم خیلی مواقع تحلیل های درستی نمی کردم و کارها را پیچیده تر انجام می دادم. همه این موارد را آن زمان متوجه نبودم، زمانی که تصمیم گرفتم نگاهی به گذشته داشته باشم متوجه این موضوعات در خودم و رفتارم شدم.

ادامه دارد...



استارتاپشکست استارتاپخاطرات یک توسعه دهنده
مهندس نرم افزاری که فول استک دولوپر است، استارتاپ یک سبک زندگی است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید