"نکته حائز اهمیت در انقلابهایی که در بستر شبکههای اجتماعی اینترنتی شکل گرفت این است که این جنبشها اغلب بدون رهبر بودند و این موضوع، رسانهها (در معنای رسانههایی همچون خبرگزاریها و روزنامهها و تلویزیونهای خبری) را به شدت عصبی میکرد زیرا چهرههای برجسته، در هر کنش جمعی، عناصر ضروری در شیوه روایتگری رسانهها هستند. این جنبشها اغلب بیرهبر بودند، نه به دلیل فقدان آرزومندان رهبری بلکه به دلیل بیاعتمادی خودجوش و عمیق بیشتر مشارکتکنندگان جنبش نسبت به هرگونه نمایندگی و تفویض قدرت."
شبکههای خشم و امید، به نوعی موخره کتاب قدرت ارتباطات کاستلز شناخته میشود. کتابی که در آن نویسنده عینک ارتباطاتی به چشم زده و به وقایع تاریخی انقلابهای تونس و ایسلند به شکل گذرا و سپس انقلابهای مصر، اسپانیا و جنبش وال استریت آمریکا به صورتی عمیقتر نگاه میاندازد.
سوال اولیه کتاب این است که چگونه جنبشهایی در کشورهایی اینگونه بیارتباط به هم شکل میگیرد؟ پاسخ کاستلز به این پرسش از زاویه دید نقش شبکههای اجتماعی اینترنتی در این انقلابها است. کاستلز معتقد است که در این انقلابها سه نوع رسانه حضور داشتند. نخست شبکههای اجتماعی مثل توئیتر و فیسبوک؛ دوم شبکههای اجتماعی سنتی مردم مثل مسجد و میدان و خانواده و در نهایت رسانههای جریان اصلی مثل شبکه ماهوارهای الجزیره. فعالان حاضر در این انقلابها، نخست اعتراضات را در فیسبوک طراحی کردند، سپس از طریق توئیتر هماهنگ کردند و بعد از راه پیامک پخش کردند و در نهایت در یوتیوب برای جهانیان به نمایش گذاشتند.
کاستلز خود در این زمینه می نویسد: «بهار عربی به لحاظ تاریخی بینظیر است زیرا نخستین مجموعه آشفتگیهای سیاسی است که در آن همهی این چیزها -بیگانگی از دولت، اجماع در میان جمعیت معترض، دفاع افکار عمومی بینالمللی از جنبش- به گونهای دیجیتالی رسانهای شده بود… البته فیسبوک و توئیتر علت این انقلابها نبودند اما احمقانه است این واقعیت را نادیده بگیریم که کاربردهای دقیق و راهبردی رسانههای دیجیتال برای شبکهبندی مردم منطقه، در کنار شبکههای حمایت بینالمللی، فعالان را به روشهای نوینی مجهز کرد که منجر به برخی از بزرگترین اعتراضات این دهه در خاورمیانه، لغو موقت حصر غزه از طرف مصر و یک سلسله جنبشهای مردمی شد که به دههها حکومت طولانی مبارک و بن علی پایان دادند…. این رسانهها زیرساختی فراهم کردند که پیوندهای ارتباطی عمیق و ظرفیتهای سازمانی در گروههای فعالان ایجاد کرد» (صفحه ۹۵)
نویسنده در ابتدای کتاب با تعریف چند کلیدواژه اصلی کتاب، تکلیف خود را با خواننده مشخص میکند. «جنگ قدرت بنیادین عبارت است از نبرد برای ساخت معنا در ذهن مردم.» و نیز «ارتباط، فرایند به اشتراک گذاری معنا از طریق تبادل اطلاعات است.» علاوه بر این مفاهیم، کاستلز به ارائه چند عبارت از جمله «خودرسانگری»(self-mediated)، «فضای خودمختاری»(پیوند فضای سایبر و فضای شهری)، «فضای دورگهای»(hybrid space) و «خود ارتباطی توده ای»(mass self-communication) میپردازد.
در هنگام ترجمه، یکی از نیازهای علم ارتباطات همچون هر علم دیگری، توانایی انتقال مفاهیم خاص و اصلی مولف در زبان مقصد است به گونهای که مخاطبان آن علم به صورت حداقلی و مخاطبان عام به صورت حداکثری توانایی فهم و درک آن مفاهیم را داشته باشند. کاستیهای صورت گرفته در این بخش است که باعث شده مفاهیم اصلی بزرگان فلسفه و علوم انسانی هنوز هم با کلمات زبان مبداء در جامعه ایرانی شناخته شوند. در این فرصت امکان بررسی تک تک این مفاهیم وجود ندارد اما به اجمال به سه مفهوم اشاره خواهیم کرد. نخست مفهوم «فضای دورگهای»(hybrid space) است که درباره شبکههای اجتماعی اینترنتی و فضای شهری اشغال شده در جنبشهای اجتماعی سخن میگوید. دیگری مفهوم فضای خودمختاری است که در آن نویسنده معتقد است خودمختاری ارتباطی به جنبشها این توانایی را اعطا میکند که بتوانند کنترل دارندگان قدرت بر قدرت ارتباطات را دور بزنند. فضای خودمختاری، شکل فضایی جدید جنبشهای اجتماعی شبکهای است. گذار از خشم به امید از طریق هماندیشی در فضای خودمختاری محقق میشود.
اصلیترین مفهوم به کار رفته در این کتاب و نیز کتاب قدرت ارتباطات کاستلز، مفهوم خود ارتباطی تودهای است. خود ارتباطی تودهای را کاستلز همان انقلابی میداند که در دهه اخیر ماحصل وب ۲ در دسترس همه کنشگران و کاربران فضای مجازی قرار گرفته است. این فضا به ما قدرت خلق، تولید، مدیریت، بازنشر و گزینشگری پیام را میدهد. این عصر جدید را کاستلز جدای از دوره «ارتباطات تودهای» یا mass communication نمیداند اما یک نوع خود درگیرانندگی را در آن وارد می کند که در ایران برخی آن را به «ارتباط جمعی خودانگیز» برخی به «خود ارتباطی تودهای» و برخی مثل دکتر هادی خانیکی، «ارتباطات خودگزین» ترجمه کردهاند. حرف اصلی این مفهوم این است که فرد در فضاهای جمعی چگونه ارتباط برقرار میکند.
جرقه انقلاب در کشوری با بیشترین سهم حضور در شبکه های اجتماعی
یکی از مشهورترین پلاکاردهای معترضان تونسی برگرفته از توئیتی بود با این مضمون که: «سیاستمداران اغلب موی سفید و دلی سیاه دارند. ما افرادی را میخواهیم که موی سیاه و دلی سپید داشته باشند.» به زعم کاستلز ما در انقلاب تونس با ناکارآمدی رسانههای رسمی و محبوبیت رسانههای بینالمللی و شبکههای اجتماعی مجازی به صورت توأمان روبرو هستیم. نکته حائز اهمیت این است که در آستانه انقلاب تونس، ۴۰ درصد تونسیهای ساکن در مراکز شهری، شبکه الجزیره را تماشا میکردند زیرا تلویزیون رسمی کشور به یک ابزار تبلیغاتی بدوی تنزل کرده بود. کاستلز یکی از مهمترین عوامل پیشگامی تونس در جنبشهای اجتماعی در میان دیگر کشورهای عربی را بالاتر بودن ارتباط شبکه های اجتماعی واقعی و فضای اینترنت میداند. به عنوان نمونه: در اوایل سال ۲۰۱۱ ، ۲۰ درصد کاربران اینترنت تونس عضو فیسبوک بودند که این درصد دو برابر مراکش، سه برابر مصر، ۵ برابر الجزایر و لیبی و ۲۰ برابر یمن است. البته ذکر این نکته در کتاب نیز مهم است که انقلاب اینترنتی، ویژگی سرزمینی انقلابها در طول تاریخ را حذف نمیکند بلکه آن را از فضای مکانها به فضای جریانها گسترش میدهد.
یکی از شعارهای جنبش خشمگینها در اسپانیا چنین مضمونی داشت: «از رسانهها بیزار نباش، خود رسانه شو.» یا «من ضد نظام نیستم، نظام ضد من است» یا «راهبندان، خیابان را میبندد اما راه را باز میکند» یا «از اینکه آسایشتان مختل شده متاسفیم، ما داریم جهان را تغییر میدهیم» و یا «اگر رویاهایمان را بدزدید، نمیگذاریم بخوابید» نکته حائز اهمیت در انقلابهایی که در بستر شبکههای اجتماعی اینترنتی شکل گرفت این است که این جنبشها اغلب بدون رهبر بودند و این موضوع رسانهها (در معنای رسانههایی همچون خبرگزاری و روزنامه و تلویزیون) را به شدت عصبی میکرد زیرا چهرههای برجسته، در هر کنش جمعی، عناصر ضروری در شیوه روایتگری رسانهها هستند. جنبش اسپانیا تا آنجا پیش رفت که حتی در عنوان جنبش نیز به توافق نرسیدند. برخی به آن عنوان «جنبش» بدون هیچ اضافهای دادند. برخی به آن ۱۵-ام به نشان شروع جنبش در ۱۵ مه۲۰۱۱ میگفتند و برخی نیز عنوان خشمگینها را روی این انقلاب گذاشتند. این جنبشها اغلب بیرهبر بودند، نه به دلیل فقدان آرزومندان رهبری بلکه به دلیل بیاعتمادی خودجوش و عمیق بیشتر مشارکتکنندگان جنبش نسبت به هر گونه نمایندگی و تفویض قدرت.
۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ همزمان با سالگرد امضای قانون اساسی آمریکا جنبش وال استریت شروع شد. یکی از ویژگیهای جنبش اشغال وال استریت فراگیری سراسری آن در آمریکا بود. کاستلز یکی از عوامل اصلی این فراگیری سریع را زاده شدن در اینترنت، پخش شدن در اینترنت و حضور مداومش در اینترنت میداند. در حالی که این جنبشها معمولاً در شبکههای اجتماعی اینترنتی آغاز میشوند، تنها با اشغال فضای شهری تبدیل به جنبش میشوند؛ حال چه اشغال ایستای میدانهای عمومی باشد یا استمرار راهپیماییهای خیابانی.
خوش بینی زودهنگام نسبت به شبکه های اجتماعی اینترنتی
لوتان و همکارانش در پژوهشی درباره انقلابهای عربی به این نتیجه رسیدند که: «این انقلابها به راستی توئیت شده بودند.» ذکر این مقدمه از آن جهت است که به نظر میرسد بسیاری از پژوهشهای صورت گرفته در خصوص جنبشهای اجتماعی در عصر اینترنت اسیر نوعی خوشبینی زود هنگام شده است. کاستلز نیز در شبکههای خشم و امید بسیار به جنبشهای اجتماعی به وقوع پیوسته در بستر شبکههای اجتماعی مجازی خوشبین است اما بعدها و در جاهای دیگر از میزان این خوشبینی میکاهد و دیدگاهی انتقادی نسبت به آنها اتخاذ میکند. البته این ویژگی کاستلز با توجه به همراهی مداوم او با تغییرات و اینکه همواره تلاش میکند در قلب حوادث به ارائه نظراتی از منظر ارتباطاتی بپردازد قابل فهم است.
نکته دیگر در خصوص ساختاربندی کتاب این است که سهم اصلی صفحات کتاب، اطلاعاتی تاریخی درباره بسیاری از حواشی انقلاب است که این موضوع سبب حجیم شدن کتاب شده است. البته کاستلز این ویژگی بسیارگویی را در آثار دیگری نیز نشان داده است. در پایان اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که با توجه به تاریخ نگارش کتاب برخی تحلیلهای کاستلز مانند یک پیشگویی عمل میکند. مانند جایی که با توجه به متغیرهای مختلف تاثیرگذار در انقلاب مصر، کاستلز در صفحاتی، احتمال ضد انقلاب نظامی را در این کشور پیشبینی میکند و همانطور که در سال ۲۰۱۳ دیدیم این پیشبینی او توسط ژنرال السیسی عملی میشود.