چند روز پیش یکی از بزرگواران وبلاگ نویس، پیامی برای بنده فرستادن که به نظرم رسید اگه بصورت عمومی در موردش صحبت کنم بهتر باشه.
ایشون مطلبی خونده بودن که محتواش این بود که اساسا اسلام زن رو موجودی ناپاک و پلید میدونه...
بعد از فرستادن این مطلب، دو تا سؤال پرسیده بودن:
غرض ردّ این شبهه و پاسخ به این سؤالاته که البته لازمه چند نکته رو قبلش یاد آوری کنم، که در موارد مشابه، می تونه مفید باشه:
(پیشاپیش از طولانی بودن مطلب عذرخواهم)
نکتۀ اول: پرسش از فلسفۀ احکام، آری یا خیر؟
امروزه بخش عظیمی از سوالات و شبهاتی که نسبت به امور دینی ذهن جوانان را به خود مشغول می کند، بحث از فلسفۀ احکام و قوانین و مقرّرات اسلامی است.
ما هم حق داریم که از فلسفۀ احکام سؤال کنیم و هم نداریم؛ به این بیان که:
اولا: روش قرآن یک روش استدلالی و منطقی است. در قرآن کریم بارها و بارها پس از تشریع یک حکم شرعی، به دلیل آن نیز اشاره شده است، مثلا پس از تشریع روزۀ ماه مبارک رمضان می فرماید: «لعلّکم تَتَّقونَ» [1] (تا با تقوا شوید)، یعنی یکی از حکمتهای روزه، پرهیز از گناه است.
ثانیا: در احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نیز موارد بسیاری دیده می شود که به بیان اسرار و فلسفه احکام پرداخته اند [2].
اما پر واضح و پیداست که معلومات ما هر قدر هم با گذشت زمان افزایش یابد، بازهم محدود است و به تعبیر بهتر: آنچه نمیدانیم در برابر آنچه که میدانیم، قطره ای در برابر دریاست!
بنابراین ما تنها به اندازۀ اطلاعات و به میزان معلومات بشری در هر عصر و زمان ممکن است بتوانیم بخشی از فلسفۀ احکام الهی را دریابیم، نه همۀ آنها. اگر اهل بیت (علیهم السلام) دلیل و فلسفۀ حکمی را برای ما بیان کنند به آن یقین می کنیم، اما اگر خودمان با علوم بشری بخواهیم به نتیجه ای دربارۀ اسرار تکالیف برسیم، هرگز نمی توانیم به یافته هایمان اطمینان داشته باشیم؛ زیرا علوم بشری محدود و همراه با اشتباه و خطا بوده و آنچه ما به دست آورده ایم تنها احتمالی در خصوص حکمت و فلسفۀ احکام است.
نکتۀ دوم: جدایی بحث از فلسفه احکام و عمل به آنها
«دین»، یا همان برنامه ای که خدا برای زندگی انسان ترسیم می کند، با برنامه ای که خودش برای خود طراحی می کند، اصلا قابل مقایسه نیست. چرا که خداوند متعال، «خالقِ» انسان است و از سوی دیگر، صاحب علمی بی پایان است؛ بنابراین، برنامۀ او کاملا بی عیب و نقص و متناسب با نیاز بشر است.
از این رو، بحث از فلسفۀ احکام و حقّ ورود در این بحث مطلبی است و اطاعت از آنها مطلبی دیگر و هیچگاه دوّمی مشروط به اولی نبوده و نیست. ما دربارۀ فلسفۀ احکام الهی بحث می کنیم تا به ارزش و اهمیّت و آثار مختلف آنها آشنا شویم، نه برای اینکه ببینیم آیا باید به آنها عمل کرد یا نه؟!
نکتۀ سوم: جامع نگری
گاهی اگر یک مسئله را بدون در نظر گرفتن سایر مسائل بررسی کنیم، شاید به این نتیجه برسیم که این حکم ظالمانه است، اما وقتی به مجموع احکامی که در خصوص یک موضوع صادر شده است نگاه می کنیم، می بینیم نه تنها ظلم و تبعیضی در کار نبوده، بلکه همۀ احکام از پیوندی قوی با یکدیگر برخورداراند و همگی از روی حکمت وضع شده اند.
پاسخ به سوال اول (آیا اسلام ذات زن را ناپاک و پلید می داند؟):
هرگز نمی شود با استناد به اینکه از حضور بانوان در دوران عادت ماهیانه به برخی اماکن مقدّس همچون مساجد و حرم ائمه (علیهم السلام) منع شده، چنین نتیجه گیری کرد که اسلام زن رو موجودی پلید و ناپاک می دونه!
وقتی به مجموعۀ آیات و روایات و احکامی که دربارۀ زن در اسلام وارد شده است مراجعه می کنیم، می بینیم که اتفاقا بر عکس، اسلام بیشترین ارج و بها و حقوق را از میان ادیان و حتی مکاتب حامی حقوق زنان، برای زن در نظر گرفته است.
اکنون به نمونه ای از این موارد اشاره می شود:
آیا از مجموع این مطالب چنین استفاده می شود که نگاه اسلام به زن نگاهی بدبینانه و تبعیض ناک است؟ آیا اسلام زن را موجودی ناپاک و پلید می داند؟!! آیا موجودی ناپاک و پلید این همه نیاز به توجه و عزّت و احترام دارد؟!
پاسخ به سؤال دوم (اگر خون نجس است، پس چرا انسان با لباس و بدن خون آلود می تواند وارد مسجد شود، اما زن در دوران قاعدگی از ورود به آن منع شده است؟):
اولا: وارد شدن با لباس یا بدن نجس شده به خون و ادرار و مدفوع و برخی دیگر از نجاسات، به مسجد حرام نیست (چه برای مردان و چه زنان). آنچه که حرام است، نجس کردن مسجد است. یعنی مثلا لباس خونی، فرش مسجد را خونی کند.
ثانیا: حکم ممنوعیت ورود به مسجد، هم برای زنان است و هم مردان، یعنی همانطور که زن قاعده نمی تواند به مسجد وارد شود، مرد جنب نیز همینگونه است؛ حال می توان نتیجه گرفت که اسلام «مرد» را پلید و ناپاک می داند چون به او گفته وارد عبادتگاه مسلمانان نشود؟!
ثالثا: وضع یک حکم شرعی، علتها و حکمتهای متعددی می تواند داشته باشد. شاید بتوان گفت، یکی از دلایل حرمت ورود زن حائض و انسان جنب به مسجد، رعایت احترام مسجد است؛ چرا که از بین نجاسات، «خون حائض» و «منی» پلیدی بیشتری دارند.
رابعا: اینکه زن در ایام قاعدگی، از خواندن نماز و روزه گرفتن منع شده، به این معنا نیست که گویا خدا گفته که از تو بدم می آید و در این ایام سمت من نیا!! بلکه به عکس، این حکم از سر لطف و مهربانی خداوند متعال است؛ مانند اینکه مادری فرزندانش را به خانۀ خود دعوت کرده، اما یکی از آنها مریض است و برای اینکه او به مشقت نیفتند، با او تماس گرفته و ضمن ابراز محبّت می گوید که راضی نیست خودش را به زحمت انداخته و به میهمانی بیاید! آیا از چنین برخوردی علاقه نداشتن مادر به فرزند استفاده می شود یا بالعکس؟!
زن در این ایّام هم به لحاظ جسمی ضعیف و رنجور می گردد و هم به لحاظ روحی کمی عصبانی و ناراحت و غمگین است و از آنجاکه خداوند راحتی بنده اش را می خواهد نه به زحمت و مشقّت انداختن او را (یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْر[10]) زن را از نماز خواندن و روزه گرفتن منع کرده است.
با این وجود، همچون آن مادری که با فرزندش تماس می گیرد و از او دلجویی می کند، زن آزاد است که به وسیله ذکر و دعا رابطه اش را با خداوند حفظ کند و در وقت نماز، خود را پاکیزه نموده، وضو گرفته رو به قبله بنشیند و به دعا و مناجات با خداوند بپردازد.
تا به اینجای کار، به دو سؤال مطرح شده پاسخ داده شد، که در ضمن، شبهه نیز ردّ شد، لکن به جهت کامل شدن بحث، در خصوص روایتی که شبهه کننده به آن استناد کرده بود نیز مطالبی تقدیم می شود:
روایت مذکور را «علامه مجلسی» در «بحار الانوار» از کتاب «مصباح الانوار» به نقل از امام باقر (علیه السلام) آورده است.
کتاب «مصباح الانوار» منسوب به «هاشم بن محمد» است که هویّت او نزد علمای علم رجال مجهول است؛ ضمن اینکه اصل چنین انتسابی نیز مورد تردید است.
در طول کتاب، روایاتی با گرایش غالیانه دیده می شود. (غالی به کسی گفته می شود که اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را تا سر حدّ خدایی بالا برده و شأنی را برای ایشان لحاظ می کنند که خداوند آنرا لحاظ نکرده است. غالیان در لسان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بارها لعن و نفرین شده اند).
روایات این کتاب ـ از جمله روایت مورد بحث ـ بصورت «مرسل» (یعنی بدون ذکر کامل سلسلۀ راویان حدیث) بوده که موجب ضعیف شمرده شدن احادیث آن می شود.
گذشته از مشکل سندی این روایت، برداشت شخص شبهه کننده از آن نیز به غایت اشتباه است، توضیح اینکه:
در روایت آمده است: «إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ الطَّاهِرَةَ لِطَهَارَتِهَا مِنْ کُلِ دَنَسٍ وَ طَهَارَتِهَا مِنْ کُلِّ رَفَثٍ وَ مَا رَأَتْ قَطُّ یَوْماً حُمْرَةً وَ لَا نِفَاساً».
همانا فاطمه (سلام الله علیها) دختر محمد (صلی الله علیه و آله) «طاهره» نامیده شد، به خاطر پاک بودنش از هر «دنس» (آلودگی) و از هر «رفث» (رفتار زشت، فحشاء) و او هیچگاه حیض و نفاس را ندید».
روایت بیان می کند که وجه تسمیۀ حضرت زهرا (سلام الله علیها) به «طاهره»، سه چیز است:
این در حالی است که شخص شبهه کننده، مورد سوم را نتیجۀ دو مورد قبلی دونسته و میگه: «چون حضرت زهرا (سلام الله علیها) از هر عیب و نقصی پاک هست، پس حیض هم نمی بینه؛ بنابراین حیض ناشی از عیب و نقص و پلیدی و فحشا و ناپاکی است»!!!
از کجای متن این روایت، چنین برداشتی می توان کرد؟!!
گرچه خون در احکام اسلامی جزء نجاسات محسوب میشه و از بین خونها، خونهای سه گانه نجس تر محسوب می شوند، اما آیا این بدان معناست که اسلام زن را اساسا موجودی ناپاک میدونه؟! و هر زنی که حیض دید یعنی مرتکب فحشاء شده است؟!
قرآن کریم می فرماید: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» [13]:
و از تو درباره عادت زنانه می پرسند، بگو: آن نوعى آزار و ناراحتى است. پس از (آمیزش با) زنان در زمان عادت کناره گیرى نمایید و تا پاک نشوند به آنها نزدیک نشوید و چون (از عادت) پاک شدند از جایى که خدا به شما فرمان داده با آنان آمیزش کنید. یقیناً خدا کسانى را که بسیار توبه میکنند، و کسانى را که خود را پاکیزه میکنند؛ دوست دارد.
خداوند متعال «حیض» را «أذی» یعنی چیزی که موجب اذیت شدن انسان است، می داند و دستور می دهد که در ایام حیض، آمیزش صورت نگیرد که هم برای شخص زن مضرّ است و هم مرد و هم اگر فرزندی متولّد شود ( که این امر با دلایل پزشکی نیز ثابت شده است)؛ و در نهایت می فرماید هنگامی که زن از این خون پاک شد آمیزش مشکلی ندارد.
چگونه شخص شبهه کننده می گوید که «... در پس این کلمات، نگاه ناپاکی و پلیدی به زن را می بینیم...»؟!!
نتیجه:
* اسلام زن را موجودی ظریف و لطیف دانسته که قوام خانواده به او بستگی دارد، و از همین جهت، احکامی که برای او وضع کرده، مناسب با همین وضعیت جسمی و روحی اوست که مشابه آن در سایر ادیان و مکاتب بشری دیده نمی شود.
* اسلام آمیزش در حالت حیض را ممنوع کرده و آنرا موجب اذیت شدن میداند (که امروزه نیز از لحاظ علمی ثابت شده) و بیان می دارد که هرگاه زن از آن پاک شد آمیزش ممنوع نیست.
* ناپاک خوانده شدن زن به هنگام حیض، توهین به او و پلید خواندن او نیست، چرا که اسلام خون را نجس (ناپاک) می داند، و زنی که چند روز خون می بیند، از این جهت ناپاک است، نه اینکه مطلقا زن ناپاک و پلید باشد. همچنانکه اگر مردی جنب باشد از این جهت ناپاک است، نه اینکه مطلقا مرد ناپاک و پلید باشد.
* «طاهره» (پاک) خوانده شدن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تنها به خاطر ندیدن خون نیست که بگوئیم پس چون زنان دیگر خون می بینند همگی از دید اسلام ناپاک هستند، بلکه دلیل عمدۀ آن پاکی روح و روان آن حضرت از رزائل اخلاقی است.
_____________________________
[1] البقره: 183.
[2] علل الشرایع محدّث کبیر، شیخ صدوق (قرن3) مجموعه ای از اینگونه روایات است.
[3] تحریر الوسیلة، ج2، کتاب النکاح، فصل فی النفقات، ص 313، م1 و ص 319، م 19.
[4] توضیح المسائل، م 2413.
[5] العروة الوثقی، ج2، ص 619، ص 8.
[6] توضیح المسائل آیت الله گلپایگانی، ص 421، م 2496؛ توضیح المسائل آیت الله خوئی، ص 426، ص 2496.
[7] مستدرک الوسائل، ج14،ص 252، ح16627.
[8] جامع الاخبار، ص 103.
[9] مستدرک الوسائل، ج14، ص 250، ح 16619.
[10] البقره: 185.
[11] لسان العرب، ج 6، ص 88.
[12] کتاب العین، ج8، ص 220.