هادی گراف
هادی گراف
خواندن ۱۱ دقیقه·۳ سال پیش

نظم نوین جهانی در چین

به گزارش اقتصادنیوز به نظر می‌رسد صاحب‌نظران حوزه روابط بین‌الملل بر این گزاره اتفاق نظر دارند که «جهان در عصر گذار، و نظم جهانی در حال تغییر است». نشانه‌های فراوانی برای چنین تغییری وجود دارد؛ از افول هژمونی آمریکا و شیفت استراتژیک آن از خاورمیانه به هندوپاسیفیک تا ظهور چین و اخیراً نیز تهاجم روسیه به کشور اوکراین. با این حال اختلاف‌نظرهای جدی میان متفکران درباره مکانیسم این تحولات، پیامدها و نتایج احتمالی آن وجود دارد.

اگر میخواهید تمام محتواهای این مقاله را در قالب ویدئو ببینید کانال یوتیوب زیر را دنبال کنید

کلیک کنید


اکوایران در این باره نوشت: مایکل بکلی دانشیار علوم سیاسی در دانشگاه تافتس و عضو ارشد غیر مقیم در موسسه امریکن انترپرایز از جمله کسانی است که از دریچه‌ای متفاوت به عصر گذار می نگرد. وی در مقاله‌ای تفصیلی با عنوان «دشمنان دشمن من» در نشریه معتبر فارن‌افرز استدلال کرده است که «چگونه ترس از چین، نظم نوین جهانی را شکل می‌‌دهد».


اکوایران این مقاله مفصل را در ۳ بخش مجزا تقدیم مخاطبان می‌کند که در ادامه بخش نخست آن آمده است.

ترس از چین، مبنای نظم نوین جهانی

نظم بین المللی در حال فروپاشی است و به نظر می رسد همه می‌دانند چگونه آن را اصلاح کنند. به گفته برخی، ایالات متحده فقط باید خود را وقف رهبری نظم لیبرالی کند که حدود 75 سال پیش به وجود آمد. برخی دیگر استدلال می کنند که قدرت های بزرگ جهان باید کنسرتی تشکیل دهند تا جامعه بین المللی را به عصر جدیدی از همکاری چند قطبی هدایت کنند. هنوز دیگرانی هستند که خواستار یک توافق بزرگ هستند که جهان را به حوزه‌های نفوذ باثبات تقسیم کند.

وجه اشتراک این دیدگاه‌ها و سایر دیدگاه‌های نظم بین‌الملل، این فرض است که می‌توان حکمرانی جهانی را از بالا به پایین طراحی و تحمیل کرد. با دولتمردی عاقلانه و اجلاس گسترده، می توان جنگل بین المللی را رام کرد و پرورش داد. تضاد منافع و نفرت‌های تاریخی را می توان دور زد و با همکاری برد-برد جایگزین کرد.

با این حال، تاریخ نظم بین المللی دلیل کمی برای اعتماد به راه حل‌های همکاری از بالا به پایین ارائه می دهد.

قوی‌ترین نظم‌ها در تاریخ مدرن - از وستفالیا در قرن هفدهم تا نظم بین‌المللی لیبرال در قرن بیستم - سازمان‌های فراگیر نبودند که برای منافع بزرگ‌تر بشریت کار کنند. در عوض، آنها اتحادهایی بودند که توسط قدرت های بزرگ برای به راه انداختن رقابت امنیتی علیه رقبای اصلی خود ساخته شدند.

ترس و نفرت از دشمن مشترک، نه فراخوان‌های روشنگرانه برای تبدیل جهان به مکانی بهتر، این نظم‌ها را گرد هم آورد. پیشرفت در مسائل فراملی، زمانی که به دست آمد، عمدتاً به عنوان محصول جانبی همکاری امنیتی، تا حد زیادی ظاهر شد. این همکاری معمولاً فقط تا زمانی ادامه داشت که یک تهدید مشترک هم موجود و هم قابل کنترل باقی می‌ماند. وقتی این تهدید از بین رفت یا خیلی بزرگ شد، نظم‌ها از بین رفت.

امروز نظم لیبرال به دلایل زیادی در حال نابودی است، اما علت اصلی این است که تهدیدی که این نظم در ابتدا برای شکست آن طراحی شده بود - کمونیسم شوروی - سه دهه پیش ناپدید شد. هیچ‌کدام از جایگزین‌های پیشنهادی برای نظم فعلی باقی نمانده است، زیرا تا به حال، تهدیدی ترسناک یا واضح وجود ندارد که بتواند همکاری پایدار بین بازیگران کلیدی را ترغیب کند.

چین از طریق موجی از سرکوب و تجاوز، کشورهای دور و نزدیک را به وحشت انداخته است. این کشور در شرق آسیا ستیزه جویانه عمل می کند، تلاش می کند مناطق اقتصادی انحصاری را در اقتصاد جهانی ایجاد کند، و سیستم های دیجیتالی را به‌گونه‌ای صادر می کند که اقتدارگرایی را مؤثرتر از همیشه اعمال می کند. برای اولین بار از زمان جنگ سرد، توده قابل توجهی از کشورها با تهدیدات جدی برای امنیت، رفاه و شیوه های زندگی خود روبرو هستند که همه از یک منبع منشا می گیرند.

این لحظه شفافیت واکنش‌های زیادی را برانگیخته است. همسایگان چین خود را مسلح می کنند و با قدرت های خارجی همسو می شوند تا از قلمرو و خطوط دریایی خود محافظت کنند. بسیاری از بزرگترین اقتصادهای جهان به طور جمعی در حال توسعه استانداردهای تجاری، سرمایه گذاری و فناوری جدیدی هستند که به طور ضمنی علیه چین تبعیض قائل می شوند. دموکراسی‌ها گرد هم می‌آیند تا استراتژی‌هایی برای مبارزه با استبداد در داخل و خارج طراحی کنند و سازمان‌های بین المللی جدید برای هماهنگ کردن این نبرد ظاهر می‌شوند.

این تلاش‌ها که در زمان واقعی دیده می‌شوند، پراکنده به نظر می‌رسند. با این حال، از هیاهوهای روزانه عقب نشینی کنید و تصویر کامل تری نمایان می شود: خوب یا بد، رقابت با چین نظم بین المللی جدیدی را شکل می دهد.

تاریخ نظم‌سازی؛ دستورالعمل‌های طرد

ذهن لیبرال مدرن نظم بین المللی را با صلح و هماهنگی مرتبط می داند. با این حال، از نظر تاریخی، دستورات بین‌المللی بیشتر برای پایین نگه داشتن رقبا بوده است تا گرد هم آوردن همه. همانطور که نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل، کایل لاسکورتس، استدلال می‌کند، نظم‌های اصلی چهار قرن گذشته «دستورالعمل‌های طرد» بودند که توسط قدرت‌های مسلط برای طرد کردن رقبا و غلبه بر آن‌ها طراحی شدند. نظم سازی مانعی برای درگیری ژئوپلیتیکی نبود. این سیاست قدرت با ابزارهای دیگر بود، راهی مقرون‌به‌صرفه و کوتاه‌تر از جنگ برای مهار دشمنان.

ترس از دشمن، نه ایمان به دوستان، بستر نظم هر دوره را تشکیل می‌داد و اعضا با تعریف خود در تقابل با آن دشمن، مجموعه‌ای از هنجارهای مشترک را ایجاد کردند. با انجام این کار، آنها از ابتدایی ترین محرک عمل جمعی بشریت استفاده کردند. جامعه شناسان آن را «دینامیک درون گروهی/برون گروهی» می نامند. به قول مورخ باستانی که استدلال می‌کرد ترس از کارتاژ، جمهوری روم را متحد می‌کند، فیلسوفان آن را «قضیه سالوست» می‌خوانند. در علوم سیاسی، مفهوم مشابه، «تحزب منفی» است، تمایل رای دهندگان به وفاداری شدید به یک حزب سیاسی عمدتاً به دلیل تحقیر رقیب..

این پویایی منفی ریشه در تاریخ نظم‌‌سازی دارد. در سال 1648، پادشاهی هایی که در جنگ سی ساله پیروز شدند، قوانین ایالتی مستقل را در صلح وستفالیا برای تضعیف اقتدار کلیسای کاتولیک و امپراتوری مقدس روم وضع کردند. بریتانیای کبیر و متحدانش پیمان اوترخت در سال 1713 را طراحی کردند تا با مشروعیت‌زدایی از گسترش سرزمینی از طریق ازدواج‌های سلطنتی و برقراری روابط خاندانی، روش ترجیحی لوئی چهاردهم برای جمع‌آوری قدرت، فرانسه را مهار کند.

کنسرت اروپا، صلح پس از ناپلئونی که در سال 1815 در وین برقرار شد، توسط سلطنت‌های محافظه‌کار برای جلوگیری از ظهور رژیم‌های انقلابی لیبرال مورد استفاده قرار گرفت. فاتحان جنگ جهانی اول دستور بین جنگ را برای کنترل آلمان و روسیه بلشویکی ایجاد کردند.

?

پس از جنگ جهانی دوم، متفقین در ابتدا نظم جهانی را با محوریت سازمان ملل طراحی کردند تا از بازگشت فاشیسم و   مرکانتیلیسم به سبک نازی ها جلوگیری کنند. با این حال، زمانی که شروع جنگ سرد به سرعت آن نظم جهانی را مختل کرد، غرب نظمی جداگانه برای حذف و رقابت کمونیسم شوروی ایجاد کرد. در طول دوران جنگ سرد، جهان به دو دسته تقسیم شد: دسته غالب به رهبری واشنگتن و دسته فقیرتر با مرکزیت مسکو.

ویژگی های اصلی نظم لیبرال امروزی، فرزندان مستقیم اتحاد جنگ سرد ایالات متحده است. پس از اینکه شوروی تصمیم گرفت به صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و موافقت‌نامه عمومی تعرفه‌ها و تجارت نپیوندد، این مؤسسات به عنوان عوامل گسترش سرمایه‌داری تغییر کاربری دادند - ابتدا برای بازسازی اقتصادهای سرمایه‌داری و بعداً برای ترویج. جهانی شدن طرح مارشال با اعطای کمک های فراوان ایالات متحده به دولت هایی که موافقت کردند کمونیست ها را از صفوف خود اخراج کنند و به سمت یک فدراسیون اقتصادی کار کنند، پایه و اساس جامعه اروپا را پایه گذاری کرد. ناتو یک جبهه متحد علیه ارتش سرخ ایجاد کرد.

زنجیره ای از اتحادهای ایالات متحده که به آسیای شرقی زنگ می زند برای مهار گسترش کمونیستی در آنجا، به ویژه از چین و کره شمالی، ساخته شده است. تعامل ایالات متحده با چین، که از دهه 1970 تا 2010 ادامه داشت، یک بازی برای بهره برداری از شکاف چین و شوروی بود.

?

دشمن مشترک

هر یک از این ابتکارات عنصری از نظمی بود که قبل از هر چیز برای شکست اتحاد جماهیر شوروی طراحی شده بود. در غیاب تهدید جنگ سرد، ژاپن و آلمان غربی اشغال نظامی طولانی مدت ایالات متحده در خاک خود را تحمل نمی کردند. بریتانیایی ها، فرانسوی ها و آلمانی ها منابع صنعتی خود را ادغام نمی کردند. ایالات متحده - که دو قرن قبل را صرف تعهدات بین المللی و محافظت از اقتصاد خود با تعرفه ها کرده بود - وزن خود را پشت سر نهادهای بین المللی نمی انداخت. همچنین تضمین های امنیتی، کمک های گسترده و بازار آسان ارائه نمی کرددسترسی به ده ها کشور، از جمله قدرت های سابق محور.

تنها تهدید یک ابرقدرت کمونیستی مجهز به سلاح هسته ای می تواند بسیاری از کشورها را وادار کند که منافع متضاد و رقابت های طولانی مدت خود را کنار بگذارند و قوی ترین جامعه امنیتی و رژیم تجارت آزاد در تاریخ را بسازند.

برای چندین دهه، ایالات متحده و متحدانش می دانستند که طرفدار چه چیزی هستند و دشمن کیست. اما پس از آن اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، و تنها یک تهدید فراگیر جای خود را به کالیدوسکوپی از تهدیدهای جزئی داد.

?

در محیط جدید و نامطمئن پس از جنگ سرد، متحدان غربی به منابع موفقیت گذشته پناه بردند. آنها به جای ایجاد نظم جدید، نظم موجود را دو برابر کردند. دشمن آنها ممکن است متلاشی شده باشد، اما آنها معتقد بودند که مأموریت آنها یکسان است: گسترش جامعه دموکراسی های بازار آزاد.

برای سه دهه بعد، آنها تلاش کردند تا نظم لیبرال غربی را به یک نظم جهانی گسترش دهند. عضویت در ناتو تقریبا دو برابر شد. جامعه اروپا به اتحادیه اروپا تبدیل شد، یک اتحادیه اقتصادی تمام عیار با بیش از دو برابر تعداد کشورهای عضو. گات به سازمان تجارت جهانی (WTO) تبدیل شد و از ده‌ها عضو جدید استقبال کرد و دوره بی‌سابقه‌ای از ابرجهانی‌سازی را آغاز کرد.

اما نتوانست دوام بیاورد. نظم لیبرال، مانند همه نظم‌های بین‌المللی، نوعی ریاکاری سازمان‌یافته است که بذر نابودی خود را در خود دارد. برای ایجاد یک جامعه منسجم، سازندگان نظم باید کشورهای متخاصم را کنار بگذارند، رفتارهای غیرهمکاری را غیرقانونی کنند، و مخالفت داخلی را با قوانین بین‌المللی سرکوب کنند.

این اعمال ذاتاً سرکوبگرانه در نهایت باعث واکنش شدید می شود. در اواسط قرن نوزدهم، به شکل موجی از انقلاب‌های لیبرال درآمد که اتحاد و انسجام ایدئولوژیک کنسرت سلطنتی اروپا را از بین برد. در طول دهه 1930، قدرت‌های فاشیست آسیب دیده، نظم لیبرال بین‌جنگ را که مانع جاه‌طلبی‌های امپراتوری آنها بود، از بین بردند.

در اواخر دهه 1940، اتحاد جماهیر شوروی نظم جهانی را که چند سال قبل به مذاکره با آن کمک کرده بود، نادیده گرفت و بر خلاف منشور سازمان ملل، سرزمینی در اروپای شرقی را بلعید. نماینده شوروی در سازمان ملل، موسسات برتون وودز را به عنوان «شاخه های وال استریت» به سخره گرفت. دستورات بین‌المللی که طبیعتاً طردکننده هستند، ناگزیر مخالفت را تحریک می‌کنند.


فرضیات اشتباه درباره نظم لیبرال

بسیاری در غرب مدت‌ها تصور می‌کردند که نظم لیبرال استثنایی از الگوی تاریخی است. همانطور که جان جی. ایکنبری دانشمند علوم سیاسی در این صفحات در سال 2008 استدلال کرد، ظاهراً تعهد سیستم به باز بودن و عدم تبعیض «براندازی آن را سخت و پیوستن به آن را آسان کرده است ... نهادهای لیبرال می توانستند همه گونه اعضا را در خود جای دهند؛ حتی اعضای غیر لیبرال، که به تدریج توسط سیستم به اعضای مسئول اصلاح خواهند شد.

با پیوستن کشورهای بیشتر، یک چرخه فضیلت‌آمیز شکل می‌گیرد: تجارت آزاد باعث رونق می‌شود، که دموکراسی را گسترش می‌دهد، که همکاری‌های بین‌المللی را افزایش می‌دهد، که منجر به تجارت بیشتر می‌شود.

مهمتر از همه، این نظم با مخالفت عمده روبرو نشد، زیرا قبلاً دشمن اصلی خود را شکست داده بود. فروپاشی کمونیسم شوروی پیام روشنی را برای همه فرستاده بود که هیچ جایگزین مناسبی برای سرمایه داری دموکراتیک وجود ندارد».

معلوم شد که این فرضیات اشتباه است. نظم لیبرال در واقع عمیقاً طردکننده است. این نظم با ترویج بازارهای آزاد، مرزهای باز، دموکراسی، نهادهای فراملی و استفاده از عقل برای حل مشکلات، باورهای سنتی و نهادهایی را که برای قرن ها جوامع را متحد کرده اند، به چالش می کشد: حاکمیت دولت، ملی‌گرایی، مذهب، نژاد، قبیله، خانواده. این پیوندهای پایدار با خون و خاک در طول جنگ سرد، زمانی که ایالات متحده و متحدانش مجبور بودند یک جبهه متحد برای مهار اتحاد جماهیر شوروی را حفظ کنند، بسته شد. اما آنها در طول دوران پس از جنگ سرد دوباره ظهور کردند.

گئورگی آرباتوف، مقام شوروی، در سال 1988 به مخاطبان آمریکایی گفت: "ما کار وحشتناکی با شما انجام خواهیم داد. ما شما را از وجود یک دشمن محروم خواهیم کرد."

هشدار قبلی ثابت شد. نظم لیبرال با کشتن دشمن اصلی خود، انواع مخالفت های ملی گرا، پوپولیستی، مذهبی و اقتدارگرا را به راه انداخت.


فروپاشی نظم لیبرال در غیاب دشمن مشترک

بسیاری از ستون های نظم تحت فشار خم می شوند. ناتو با اختلافات بر سر تقسیم بار هزینه و مسئولیت درگیر است. اتحادیه اروپا در طول بحران منطقه یورو تقریباً از هم پاشید و در سال‌های پس از آن، بریتانیا را از دست داده و با ظهور احزاب راست‌گرای بیگانه‌هراس در سراسر این قاره تهدید شده است. آخرین دور مذاکرات تجاری چندجانبه سازمان تجارت جهانی 20 سال بدون توافق به طول انجامید و ایالات متحده ویژگی اصلی این نهاد، دادگاه استیناف، جایی که کشورها در مورد اختلافاتشان قضاوت می‌کنند، را به دلیل ناتوانی در تنظیم موانع غیرتعرفه‌ای چین فلج می‌کند. در مجموع، نظم لیبرال برای مقابله با مشکلات جهانی مانند تغییرات آب و هوایی، بحران های مالی، بیماری های همه گیر، اطلاعات نادرست دیجیتال، هجوم پناهجویان و افراط گرایی سیاسی مجهز به نظر نمی رسد، که مسلماً بسیاری از آنها پیامد مستقیم یک سیستم باز هستند که منجر به ترویج جریان بدون محدودیت پول، کالا، اطلاعات و مردم در سراسر مرزها شد.

سیاستگذاران مدتهاست که این مشکلات را تشخیص داده‌اند. با این حال، هیچ یک از ایده‌های آنها برای اصلاح سیستم مورد توجه قرار نگرفته است، زیرا ایجاد نظم پرهزینه است.

این امر مستلزم آن است که رهبران زمان و سرمایه سیاسی خود را از پیشبرد برنامه‌های خود دور کنند تا قوانین بین المللی را درهم کوبیده، ساخته و آنها را به مردم بدبین بفروشند، و از کشورها بخواهد که منافع ملی خود را تابع اهداف و اعتماد جمعی تنظیم کنند که سایر کشورها نیز به همین ترتیب عمل خواهند کرد.

این اقدامات به طور طبیعی انجام نمی شود، به همین دلیل است که نظم‌سازی معمولاً به یک دشمن مشترک نیاز دارد. 30 سال است که آن نیروی متحد کننده غایب بوده و نظم لیبرال در نتیجه نبودش از هم پاشیده شده است.

نظم نوین جهانی
انجام کارهای گرافیکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید