مرحوم آيتالله العظمي حاج شيخ حسنعلي نجابت شيرازي از عالمان صاحبدل و عارفان متشرّع اهل حالي بوده كه مقامات عرفاني او بر آناني كه توفيق مجالست و معاشرت با او را داشتهاند، پوشيده و پنهان نيست. او نزد عارف نامآور،آيتالحق،آيتالله سيّدعلي قاضي (استاد علّامه طباطبايي و آيتالله العظمي بهجت(ره) و ...)، مدت مدیدی را شاگردی کرده بودند.
كيمياي كرامت (آيت الله نجابت (ره))
نويسنده:عبدالحسن بزرگمهرنيا
چند كرامت از مرحوم حضرت آيت الله نجابت(ره)
اشاره:
مرحوم آيتالله العظمي حاج شيخ حسنعلي نجابت شيرازي از عالمان صاحبدل و عارفان متشرّع اهل حالي بوده كه مقامات عرفاني او بر آناني كه توفيق مجالست و معاشرت با او را داشتهاند، پوشيده و پنهان نيست. او نزد عارف نامآور،آيتالحق،آيتالله سيّدعلي قاضي (استاد علّامه طباطبايي و آيتالله العظمي بهجت(ره) و ...)، آيتالله العظمي سيّدجمالالدّين گلپايگاني و مرحوم آيتالله انصاري همداني ـ ادب درس و ادب نفس آموخت. پس از آنكه به مقام ممتاز اجتهاد نائل گرديد، به «شيراز» برگشت و در كنار يار ديرين خود، شهيد برزگوار آيتالله دستغيب به تربيت نفوس و پرورش جانهاي مستعد پرداخت و پس از عمري تحصيل، تهذيب و سير و سلوك اليالله در ماه رجب 1410 ق. به رحمت حق واصل گرديد و در كنار شهيد دستغيب در «زاوية حضرت شاهچراغ(ع)» به خاك سپرده شد. روح و ريحان و رحمت و رضوان بر آن جانهاي پاك و نفوس تابناك باد. در اين مقاله به چند كرامت آن وليّ حق پرداخته شده است. از آن جايي كه بناي مقاله بر آوردن اندكي از كرامات اولياي خداست؛ بنابراین به زندگاني و شرح فعّاليتهاي اجتماعي، ديني و آثار و شاگردان او اشارهاي نگرديده و به اختصار برگزار شده است؛ هر چند كه جاي آن سخت خالي است.
٭٭٭
يك نفر با تجلّي نَفْس در اين جلسه حاضر شده است.
يكي از شاگردان مرحوم آقاي نجابت ميگويد: شبي با جمعي از دوستان محضر آقا بوديم. آن شب ايشان از ابتدا وضع ديگري داشتند. هر شب سخن از موضوعي بود. شبي پيرامون «علم»، شبي دربارة «وجد» و ... امّا آن شب، حضرت آقا فرمودند: تجلّي نفس چيست؟
هر يك از دوستان، مطالبي گفتند و آقا نيز توضيحاتي را در تكميل بحث افاضه كردند. چند ساعت بعد، حضرت آقا ناگهان با يك بر افروختگي و حال عجيبي فرمودند: يك نفر با تجلّي نفس در اين جلسه حاضر شده است!
با اين سخن، نَفَسها در سينه حبس گرديد و هر كس متوجّه خود شده و سخن آقا را بر خود حمل كرد و تا آخر شب سكوت بر جلسه حاكم بود. سپس دوستان يكي يكي خداحافظي كرده، راه خانه را در پيش گرفتند و من ماندم و مرحوم حاج محمّدرضا گل آرايش ـ پدر شهيدان گل آرايش و از مبارزان و مجاهدان پيش از انقلاب و شاگرد خاصّ مرحوم آيتالله نجابت ـ در اين وقت مرحوم آقاي گل آرايش خودش را بر روي پاي مبارك حضرت آقا انداخت و شروع به گريستن كرد و طلب عفو نمود. حضرت آقافرمودند: چارهاي نداري جز اينكه جبران كني!
داستان از اين قرار بود كه مرحوم آقاي گل آرايش مستأجري داشت كه به علّت مسائلي صبح آن روز، عذر او را خواسته بود و اين ماية كدورت و ناراحتي آن شخص گرديده بود. حضرت آقا فرمودند: اوّلين كاري كه فردا انجام ميدهي اين است كه آن شخص را پيدا كرده و به هر صورت كدورت و خستگي را از دلش بيرون آوري! مرحوم حاج آقا گل آرايش هم فرمايش حضرت آقا را بي هيچ اكراه و اجباري پذيرفت و طبق آن عمل كرد.
بندة پير مغانم كه ز جهلم برهاند
پير ما هر چه كند عين ولايت باشد1
مرحوم حاج آقا گل آرايش دربارة روش تربيتي حضرت آيتالله العظمي نجابت ميفرمود:
روش تربيتي حضرت آقا مانند معلّمهاي عادّي نبود. ما هر شب كه خدمت ايشان ميرسيديم از طرز برخورد ايشان فوراً ميفهميديم كه رفتار ، گفتار، منش و روش ما درست بوده يا غلط؟ سرّاً به انسان ميفهماندند كه او در چه وضعي است. يادم هست كه روزي در كارگاه، وضع و حال عجيبي داشتم، حالي به من دست داده بود كه از كثرت محبّت اولياي خدا و خداي تعالي دلم ميخواست خودم را فدا كنم. وقتي شب خدمت ايشان رسيدم، بلافاصله فرمودند: مرحبا، مرحبا، مرحبا امروز ساعت 3 بعد از ظهر چه كار ميكردي؟! همين حال را حفظ كن راه بسيار درستي است.
روش تربيتي ايشان جوري بود كه براي آدمي آشكار ميشد كه الآن چه كار بايد بكند و اكنون در چه وضعي است. يعني از اسرار و باطن شاگردانشان آگاه بودند، درد هر كس را تشخيص ميدادند و با استادي درمان ميكردند. البتّه گاهي دارو تلخ بود و گاهي شيرين.2
مشكل خويش بر پيرمغان بردم دوش
كو به تأييد نظر حلّ معمّا ميكرد
نترس! نميگذارم بروي!
استاد كريم محمود حقيقي ـ نويسندۀ آثاري چند در حوزةۀ عرفان و ادب و دعا و از شاگردان مرحوم آيتالله العظمي نجابت، كرامتي را كه دربارة خود، از آن بزرگوار ظهور كرده، چنين نقل ميكند:
جوان بودم وهنوز به سربازي نرفته و تازه باحضرت آقا آشنا شده بودم. آنقدر محضر او گرم و شيرين بود كه واقعاً نميتوانم بگويم بادل آدمي چه ميكرد؟ ازاينكه او را از دست بدهمـ حتّي براي مدّت كوتاهي به شدّت ناراحت و نگران بودم. روزي خدمتشان عرض كردم:
آقا! خيلي ميترسم كه مصاحبت و همنشيني با شما را از دست بدهم! فرمودند: چرا؟ عرض كردم: در كنار شما دارم آدم ديگري ميشوم، امّا بايد به زودي به سربازي بروم و دو سال تمام از محفل و مجلس شما دور باشم. همين فكر و خيال مرا ناراحت ميكند.
با لحني مطمئن و قاطع فرمود: نترس! نميگذارم بروي!
اين سخن را خيلي جدّي نگرفتم و بعد هم اصلاً يادم رفت. موقع اعزام، همة دوستان را بردند، امّا مرا نگه داشتند و گفتند: پروندهات ناقص است هر چه اصرار كردم تا با دوستان اعزام شوم، نپذيرفتند و گفتند: بايد بماني و با دورة بعد اعزام شوي.
وقتي نوبت اعزام دورة بعد شد. همان شبي كه فردايش قرار بود لباس بگيريم و اعزام شويم. نميدانم به چه دليل به من گفتند كه: شما از گذراندن دورة نظام معاف شدهايد! اين يكي از كراماتي بود كه من از آن بزرگوار ديدم. 3
حاج خليل آقا! خيلي خوش آمدي!
يكي از مريدان و دوستان ديرينة مرحوم حضرت آيتالله العظمي نجابت ميگويد:
روزي با شوق و ذوق به منزل استاد بزرگوار، حضرت آقا رفتم. ايشان به تنهايي در اتاق بودند و در خانه هم بسته بود. متحيّر ماندم كه در بزنم يا نزنم بدون اينكه چيزي بگويم همان جا ايستادم. پس از چند لحظه بدون اينكه كسي آمدن مرا به ايشان خبر دهد، از درون اتاق، با صداي بلند مرا صدا زدند و فرمودند: حاج خليل آقا! خيلي خوشآمديوخوبكرديكهآمدي!
در اين وقت در اتاق را باز كرده و مرا دعوت كردند. روش هميشگي آقا اين بود كه اگر حال طلب در كسي مشاهده ميكردند با استقبال و ملاطفت و محبّت برخورد ميكردند، آن روز نيز مرا فراوان مورد محبّت خود قرار دادند.4
پي نوشت ها :
1.طلوع حق (يادنامة مرحوم حاج محمّدرضا گل آرايش)، صص 68ـ69.
2.همان، صص 38ـ39.
3.يادماندگار، به اهتمام جواد محققّ، ص 28.
4.دعا و توسل، ع.م دستغيب، صص 103ـ104.