امروز با یک مشت بچه قد و نیم قد نه تا دوازده ساله مدرسهای رفتیم سینما تا بتونیم انیمیشن «بچه زرنگ» رو با هم ببینیم. قطعا همینجا لازمه ذکر کنم چقدر این امکان که من معلم و بچههای دانش آموزم میتونیم بشینیم باهم یه انیمیشن ایرانی با متریال ایرانی و تیکه کلام های ایرانی ببینیم و کلی بخندیم و باهم در موردش حرف بزنیم چقدر لذت بخش و مسرت بخش هست.
مخصوصا بچههای این دوره و زمونه که لای کلی حرف پر از ناامیدی و تلخی ما بزرگترها دارن خفه میشن نیاز دارن که کمی هم با بچگی کردنها و رویاپردازی هاشون نفس بکشن و چه چیزی راحتتر و بهتر از اینکه بتونن برن سینما و یه فیلم برای سن و سال خودشون با پفیلا،چیپس و پفک ببینن و باهاش کلی بخندن و رویاپردازی کنند.
شاید اگه ده سال پیش کسی میگفت بریم سینما انیمیشن ببینیم مسخره به نظر میومد اما دقیقا همون حوالی بود که «شاهزاده روم» اومد و یه تکونی به پردههای سینما داد و بعدشم با اومدن «فهرست مقدس»، «بنیامین»، «فیلشاه»، «لوپتو» قضیه انیمیشن ایرانی برای مخاطبین کودک و نوجوان جدی شد تا ما الان بتونیم هرسال بریم سینما حداقل یه انیمیشن ایرانی ببینیم؛ اتفاقا همین سال پیش بود که برای فیلم «بچه دلفینی» با همین بچههای مدرسه رفتیم سینما و فارغ از ضعفها کلی هم لذت بردیم. کوتاه بخوام بگم اگر این امکان با شیب تندتری بیشتر و بیشتر بشه چقدر میتونه خوب باشه، اینکه هر چندماه یدونه انیمیشن باکیفیت روی پرده نمایش باشه و یا حتی ما بتونیم حق انتخاب بین انیمیشنهای روی پرده داشته باشیم؛ الان باید فقط گفت به امید اون روز ...
بگذریم از اینجا به بعد میخوام در رابطه با «بچه زرنگ» بگم و البته هشدار که شاید کمی اسپویل داشته باشه.
در اولین مواجه با انیمیشن، قشنگ متوجه کیفیت بصری خوب فیلم شدم؛ نورپردازی خوب، مدلسازی کاملا حرفهای و البته فانتزی کارکترها و محیط و ... اینها باعث شد مثل همیشه با خودم بگم خب قراره با یه اثر فاجعه از لحاظ داستانی روبهرو بشیم! شاید سوالتون باشه چه ربطی داره؟ خب از نظر من باید به چنین فیلمهایی شک کرد، به این دلیل که اینا بیشتر دکور کاره و اینا قراره ضعف توخالی بودن فیلم از لحاظ محتوایی رو پوشش بده که برای هر کدوم از آثار شاهزاده روم و بچه دلفینی و ... این صادقه.
در مواجهه بعدی وقتی ببر مازندران با صدای هومن حاجی عبداللهی وارد شد و با اون لهجه شمالی با محسن (بچه زرنگ) صحبت کرد، منو بچهها قشنگ از ته دل یه دور خندیدیم و به نظر من حداقل این ایده ناب ارزشمند بود و باعث شد به فیلم امیدوار بشم و جلوتر وقتی پلنگ توی صندوق عقب ماشین گیر کرد و تا تهران اومد باعث شد اعتماد نسبی توی دل من نسبت به فیلم ایجاد بشه. و از این جهت می تونم بگم که فیلم از لحاظ فیلمنامه، داستان پردازی و شخصیت پردازی یه سرو گردن نسبت به انیمیشنهای قبلی خودش قویتر ظاهر شد.
اما فیلم بعد از اون اینترو قوی و طوفانی خودش نتونست اون ریتم خودش رو حفظ کنه و رفته رفته ضعفهاش رو نشون داد، ضعفهایی که بخشیش به خاطر عدم تجربه ما در انیمیشن سازی کاملا توجیه پذیره ولی به هرحال باید گفت و به اون انتقاد کرد چرا که وجود داره و بچهها هم بیرحمانه با مقایسه این اثر با آثار قوی غیر فارسی زبان به اونها پی خواهند برد و به اون اشاره خواهند کرد لذا مجبور به گفتن و پذیرفتن این موارد هستیم.
فیلمنامه با اینکه گفتم قوی تر از آثار قبلی خودش هست اما باز همچنان باگ روایی داره و حتی توی ایجاد یک منطق برای بخشهای فانتزی داستان ضعیف عمل میکنه و بچهها برعکس همه تخیلی بازیهای آثار اونور آبی که کاملا توی داستان پردازی توجیه پذیر شده نمیتونن فانتزی های داستان «بچه زرنگ» رو بپذیرند.به عنوان نمونه وقتی ما توی انیمیشن «6 ابر قهرمان بزرگ» شخصیت "هیرو" رو میبینیم که می تونه کلی ربات و وسیلههای عجیب و غریب بسازه کلی اطلاعات برای معرفی این شخصیت در این زمینه از فیلم گرفتیم و حتی کلی فضا سازی متناسب با این شخصیت توی فیلم دیدیم که برامون کاملا توجیه پذیره که "هیرو" قابلیت این رو داره کلی ربات بسازه و توسعه بده اما توی فیلم «بچه زرنگ» برای شخصیت "محسن" چنین چیزی شما مشاهده نمیکنید یا حداقل خیلی هایلایت نمیشه که بتونه برای مخاطب توجیه پذیر باشه.
جدا از اینها چیزی که برای من عجیب بود کارگردانی بسیار بد این اثر بود! چیزی که حتی براش نامزد دریافت سیمرغ بلورین جشنوارده چهل و یکم شده بود. به نظر من کارگردانی اثر حتی از آثار «شاهزاده روم» و «بچه دلفینی» هم ضعیفتر بود، حرکت دوربین و کاراکترها چیز واقعا اعصاب خورد کن و بسیار شتاب زدهای بود، حتی از جایی به بعد صداپیشگی و لحن هومن حاجی عبداللهی که به نظر من نقطه قوت فیلم بود تکراری و حتی خسته کننده میشد!
در نهایت قرار هست در رابطه با پایان بندی عجیب اثر بگم که انگار نویسنده به جای قلم از پارچ آب برای پر کردن سطرهای پایانی فیلم نامه استفاده کرد و کارگردان هم که احتمالا کلن اونجا هارو خواب بوده! بعد از اینکه داستان انیمیشن هم تموم شد شخصیتا یه سر رفتن توی حرم امام هشتم یه دور زدن که بیشتر احساس میشد این بخش رو برای رضایت اسپانسرها و حامیان اثر اون آخر انیمیشن گذاشتند. البته جا داره بگم که این ایده که از یک آهو - آهویی که امام رضا(علیه السلام)ضامن اون شده بود - برای قلب جنگل استفاده کرده بودند حداقل نشون میداد کمی سرش فکر شده بود و ای کاش اون بخشهایی پایانی اینقدر سرهم بندی نمیشد.
این اثر با همه ضعفها و قوتهاش بالاخره یک اثر بود که به نظرم یک نقطه مثبت و پیشرفت در کارنامه انیمیشن سازی کشورمون بود و قطعا تاثیرات مهمی در صنعت انیمشن خواهد گذاشت که افقهای روشنی برای سرمایه گذاری در این صنعت فراهم خواهد کرد که از همین رو قابل تقدیر هست و باید خوشحال و امیدوار بود.